قتل شوهر با همدستی خواستگار سابق

  • حوادث
  • چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۹ ۹:۳۰
    کد خبر :758760

زن جوانی که با همدستی خواستگار سابقش، شوهرش را به قتل رسانده بود، تصور می‌کرد با داستانسرایی می‌تواند پلیس را گمراه کند اما خیلی زود دستش رو شد.

صبح ۲۷مهرماه بود که اهالی ساختمانی در خیابان شهید مدنی تهران صدای فریادهای زنی جوان را از طبقه سوم خانه‌شان شنیدند. او جیغ می‌کشید و از همسایه‌ها کمک می‌خواست. آنها برای کمک به این زن خود را به طبقه سوم رساندند اما پس از ورود به داخل خانه با پیکر خونین و نیمه‌جان مرد صاحبخانه مواجه شدند.

او با ضربه چاقو به‌شدت زخمی شده بود و همسرش وحشت‌زده فریاد می‌کشید. همسایه‌ها با دیدن این صحنه اورژانس را خبر کردند و مرد مجروح به بیمارستان انتقال یافت.

به گزارش همشهری‌آنلاین‌، تلاش تیم پزشکی اما برای نجات او بی‌فایده بود و وی به‌دلیل شدت جراحت و خونریزی جانش را از دست داد. در این شرایط گزارش مرگ اسرارآمیز این مرد به بازپرس جنایی تهران اعلام شد و او دستور تحقیقات در این خصوص را صادر کرد.

روایت اول؛ قاتل ناشناس

نخستین فردی که باید از او تحقیق می‌شد همسر قربانی بود؛ زنی که با جسد همسرش روبه‌رو شده و با جیغ و فریاد همسایه‌ها را خبر کرده بود. او در بازجویی‌های اولیه مدعی شد که قاتلی ناشناس، شوهرش را کشته و فرار کرده است.

وی به کارآگاهان گفت: صبح درحالی‌که همسرم خواب بود برای خرید خانه را ترک کردم. ساعتی بعد وقتی به خانه برگشتم با در نیمه‌باز روبه‌رو شدم. تعجب کردم و وقتی قدم در خانه گذاشتم با پیکر خونین شوهرم روبه‌رو شدم که چاقو خورده بود. او از شدت درد به‌خودش می‌پیچید و هرچه از او می‌پرسیدم کار چه‌کسی بوده، جوابم را نمی‌داد. وحشت‌زده سؤالم را تکرار می‌کردم و می‌گفتم چه‌کسی چنین بلایی سرت آورده است اما او فقط فحاشی می‌کرد.

لحظاتی بعد، از شدت خونریزی بیهوش شد و من با داد و فریاد از همسایه‌ها کمک خواستم. تا جایی که می‌دانم شوهرم با کسی خصومتی نداشت و احتمال می‌دهم که در نبود من فردی او را کشته و فرار کرده است.

روایت دوم؛ قاتل آشنا

گفته‌های همسر مقتول عجیب و مشکوک بود، چراکه مأموران در ادامه تحقیقات خود متوجه شدند که این زوج به‌شدت با یکدیگر اختلاف داشته‌اند. همسایه‌ها بارها صدای جر و بحث آنها را شنیده بودند و همین مسائل دلایلی شد تا بازپرس جنایی دستور بازداشت زن ۲۶ساله را صادر کند.

وی وقتی به اداره دهم پلیس آگاهی تهران منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت روایت دیگری را مطرح کرد و گفت جوان آشنایی به نام سامان، شوهرش را به قتل رساند و فرار کرد.

زن جوان گفت: زمانی که شوهرم چاقو خورد، من در خانه و داخل اتاق خواب بودم. شوهرم در پذیرایی بود که ناگهان صدای فریاد او را شنیدم. فورا به سمت پذیرایی رفتم و دیدم شوهرم خون‌آلود روی زمین افتاده است. به او گفتم کار چه‌کسی بود که گفت سامان.

وی ادامه داد: سامان، خواستگار سابقم بود که چند وقت قبل با من تماس گرفت و من چون با شوهرم اختلاف داشتم شروع کردم به صحبت با او و درددل کردن درباره شرایط زندگی‌ام. تصور می‌کنم که همین باعث شد که از همسرم کینه به دل بگیرد و روز حادثه بدون اینکه به من حرفی بزند وارد خانه ما شده و شوهرم را به قتل برساند.

اعترافات قاتل

اگرچه مشخص بود که زن جوان همه حقیقت را نمی‌گوید اما وقتی نام قاتل را به زبان آورد دستور بازداشت او صادر شد. تحقیقات حکایت از این داشت که سامان پس از قتل از تهران خارج شده و گریخته است. فرار او نشان می‌داد که کسی جز وی قاتل نیست و جست‌وجو برای یافتن مخفیگاه او ادامه داشت تا اینکه مأموران موفق شدند ردپای وی را در یکی از شهرهای شمال شرقی کشور به‌دست آورند.

با هماهنگی قضایی مأموران راهی مخفیگاه وی شدند و صبح دوشنبه او را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. سامان اقرار کرد که با همدستی زن جوان، نقشه قتل شوهر او را کشیده و اجرا کرده‌اند. او پس از این اعترافات برای انجام بازجویی به پایتخت منتقل شد تا درخصوص جنایتی که مرتکب شده تحت بازجویی قرار بگیرد.

ادعای عجیب زن جوان

زن جوان روز دوشنبه به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و وقتی پیش روی بازپرس جنایی تهران قرار گرفت روایت تازه‌ای را بازگو کرد. او مدعی شد که شوهرش به او خیانت می‌کرده و به همین دلیل با همدستی خواستگار سابقش ‌جان او را گرفته است.

انگیزه‌ات از جنایت چه بود؟

ما قصد کشتن شوهرم را نداشتیم. فقط می‌خواستیم از او زهر چشم بگیریم. احساس می‌کردم که شوهرم به من خیانت می‌کند. دیگر نمی‌توانستم رفتارهای او را تحمل کنم و دلم می‌خواست درس عبرتی به او بدهم که دست از کارهایش بردارد.

اما ظاهرا کسی که خیانت می‌کرده تو بودی نه شوهرت؟

من قصدم خیانت نبود. سامان خواستگار سابقم بود اما من پس از ازدواج با شوهرم دیگر رابطه‌ای با او نداشتم. یک زمانی او را دوست داشتم اما خانواده‌ام با ازدواج ما مخالفت کردند و قسمت نشد که باهم ازدواج کنیم. بعد از ازدواج با شوهرم نیز از او خبری نداشتم و نمی‌دانم شماره تلفنم را از کجا آورد که با من تماس گرفت. من هم که دلم پر بود از اذیت‌های شوهرم، سفره دلم را پیش سامان باز کردم و از مشکلاتم گفتم.

وقتی سامان حرف‌هایم را شنید پیشنهاد داد از شوهرم جدا شوم اما می‌دانستم او طلاقم نمی‌دهد. بعد سامان پیشنهاد کرد که شوهرم را به قتل برسانیم تا با هم ازدواج کنیم. اما من نه دلم می‌خواست با سامان ازدواج کنم و نه می‌خواستم شوهرم را به قتل برسانم.

پس چه اتفاقی افتاد که شوهرت به قتل رسید؟

از قبل با سامان نقشه کشیده بودیم که زمانی که شوهرم خواب است در را به روی سامان باز کنم و بعد او بیاید و شوهرم را کتک بزند همین. او روز حادثه در پشت‌بام ساختمان ما مخفی شده بود. چند دقیقه‌ای که گذشت و مطمئن شدم کسی در راه‌پله‌ها نیست به سامان پیام دادم که بیاید.

او خودش را رساند و وارد خانه‌ام شد و به سمت شوهرم که خواب بود هجوم برد و با چاقو ضرباتی به او زد. بعد از آن فورا فرار کرد و من با داد و فریاد همسایه‌ها را خبر کردم. ابتدا به دروغ گفتم که خانه نبودم و بعد گفتم که داخل اتاق بوده‌ام.

چرا حقیقت را کتمان کردی؟

اصلا فکرش را نمی‌کردم دستم رو شود. فکر می‌کردم اگر داستانسرایی کنم پلیس حرفم را باور می‌کند اما تصوراتم اشتباه بود و دستم رو شد.

 

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید