تصویری کریه از زنان جامعه شهری و مردان بوالهوسی که در صف ایستاده اند!
با اکران فیلم «پاتوکفش من نکن» باید یک نکته اساسی را در نظر گرفت، آیا گره و گیره سیاسی در مخالفت با مضمون فیلم وجود دارد؟
آیا مخالفان فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» به دلایل سیاسی، جناحی و حزبی به این فیلم تاختند و آن را مبتذل برشمردند؟! پس از یک سال و اندی، از توقف فیلم «پنجاه کیلوآلبالو» به دستور وزیر وقت، همچنان ساخت این فیلم در تیررس انتقادات جدی مخالفانش قرار دارد اما استدلال گویا و مبینی در رسانهها منتشر نشده که چرا و به چه دلیل، فقط گفته و نوشته میشود «پنجاه کیلو آلبالو»، فیلم مستهجنی است!
در رسانه ملی و برنامههای سینمایی سیما حداقل یک کارشناس زبده محتواشناس در یک برنامه سینمایی مستقل، وارد گود نشد و فیلم را برای مردم تحلیل نکرد که چرا این فیلم سینمایی پنجاه کیلو آلبالو، مستجهن، مستقبح، مبتذل، زننده، زشت و ناپسند است؟
همانطوری که جریان فرهنگی مخالف «پنجاه کیلوآلبالو» به هواداران فیلم «فروشنده» نمیتواند پاسخ قانع کنندهای بدهد که چرا فیلم اصغر فرهادی «ضد غیرت» است!
منتقدان «پنجاه کیلو آلبالو» و «فروشنده»، پاسخ روشنی نمیتوانند به نوع مخالفت خود بدهند و این مخالفت را به صورت علمی نمیتوانند برای مدیران دولتی تبیین کنند، فقط برچسب مخالفت میزنند که این یکی ضد غیرت، دومی مستجهن، سومی ناپسند، و …. است.
نکته مهم این است که طرف روشنفکرنمای جامعه نیز نمیداند که چرا فیلمهای بیهوده جریان روشنفکری را دوست دارند، با اینکه نامطلوبترین تاثیر را در در مناسبات اجتماعی و خانوادگی تشویق کنندگان، با فیلمهایشان گذاشته اند! دو طرف یک ماجرا، کنکاشنگر نیستند، دچار هیجاناند. یکی دائما کف میزند و دیگری با رادیکالترین عبارات به طرف مقابلش حمله میکند و هر دو گروه علت تشویق و ترغیب خودشان را نمیدانند.
به همین دلیل است که «پنجاه کیلو آلبالوی» دوم در دولت یازدهم با عنوان «پا تو کفش من نکن» مجوز ساخت و نمایش دریافت میکند و حتی نسخه اول متوسطِ مبتذل اول، یعنی «پنجاه کیلو آلبالو»، به صورت عمومی وارد شبکه نمایش خانگی میشود. چون رسانهها توجیح مناسبی را عمدتا درج نمیکنندو مدیرانی که پروانه ساخت صادر میکنند، این هیجانات رسانهای را سیاسی ارزیابی میکنند.
با اکران فیلم «پاتوکفش من نکن» باید یک نکته اساسی را در نظر گرفت، آیا گره و گیره سیاسی در مخالفت با مضمون فیلم وجود دارد؟ آیا مخالفان این فیلم، با خندیدن و تفریح کردن مردم در سینما مشکل دارند؟ آیا با ژانر کمدی، مخالفند؟!
در این مقال و مجال میخواهیم به این موضوع بپردازیم چرا محتوای فیلمهایی از این دست را مستهجن تلقی میکنیم و چرا عنوان «مبتذل» و «مستهجن» وارد ادبیات نقادانه محتوایی آثار سینمایی میشود.
آنچه در این مجادلات به صورت مکتوب ارائه نمیشود، دلایل بنیادین مخالفت با این آثار به صورت جزئینگر است و اینکه به این مهم هنوز دقت نمیکنیم که برخی خطوط قرمز برخواسته از عرف اجتماعی رایج است و اصلا سویه سیاسی ندارد. نکته مهمتر این است که به بهانه سرگرم کردن مردم، عرف حاکم را نمیتوان نادیده گرفت.
یکی از مصادیقی که فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» و «پاتوکفش من نکن» را به دام ابتذال میاندازد، نگرش به مرتبه و جایگاه زن در جامعه ایران پس از انقلاب 1357 است.
«زن» در میان ملل قبل از اسلام حد وسط بین انسان و حیوان بود. از او مانند انسان ضعیفی که باید به انسانهای متوسط کمک بدهد، استفاده میشد. اعراب مشرک، خشن، بی رحم ، متعصب، دختران معصوم خود را زنده به گور میکردند. با ظهور اسلام زن از جایگاه متفاوتی برخوردار گشت، این مرتبه در مذهب شیعه ارتقاعی عالی یافت و زنان پس از انقلاب به مرتبه عالی اجتماعی پیشرویی رسیدند. با همه کاستیهای اجتماعی، باید بپذیریم که جایگاه اجتماعی زنان در ایران پس از انقلاب تقریبا از سایر کشورهای مسلمان، خاصتر و ویژهتر است.
زن در جامعه مدرن اسلامی اصالت دارد و ارتقاء جایگاهش به ارتقاء جامعه منجر خواهد شد. با ارائه پیش فرضهای معین پیشین، «پنجاه کیلو آلبالو» و «پاتو کفش من نکن»، نخستین هدفگیری دراماتیکشان با تشکیل یک مثلث عشقی، این است که جایگاه زنان، شبیه همان تفکر جاهلی ماقبل اسلام است. زن جنس دوم است و قابل مصرف با چاشنی اغواگری. این فرمول در مورد جامعه زنان قبل از انقلاب که که از کمترین حق خود یعنی تحصیل محروم بود، مصداق داشت اما زنان عصر مدرنتیه برچسب مصرف شدن توسط جامعه مردان نمیپذیرند.
در متن فیلم «پاتو تو کفش من نکن» بیشتر از اینکه «زن» برخواسته از مناسبات حاکم، اقتدارگرا و امروزی باشد؛ حیوانی دست آموز است که توسط مردان رندتر (با ظاهرهای متفاوت) رام میشود. این فرمول نمایشی، تمی برداشت شده از پنجاه کیلوآلبالو است.
در قصه «پنجاه کیلو آلبالو»، «آیدا» (هستی مهدوی فر) قرار است به قصد اقامت کانادا با «مانی» (پژمان جمشیدی) ازدواج میکند و در همان سکانس عروسی، وقتی «مرجان» (مونا احمدی) از ناراضی بودن ازدواج با نامزدش میگوید، «آیدا» انگشتر گرانقیمت خود را به «مرجان» نشان میدهد و میگوید این انگشتر آنقدر سنگین است که آدم میترسد آنرا دست کند.
آیدا به قصد گرفتن اقامت کانادا و شریک شدن در وجاهت اجتماعی «مانی» (پژمان جمشیدی) و پول زیادش، قصد دارد با او ازدواج کند. در اثر یک اتفاق عجیب «آیدا» و «داوود» (ساعد سهیلی) باهم آشنا میشوند و به دلیل حوادثی که شب عروسی «مرجان» برای آنها رخ داده، «آیدا» با «داود» ازدواج میکند، در حالی که این ازدواج سوری است و این دو قصد دارند پس از دو الی سه روز از یکدیگر جدا شوند و «آیدا» دوباره با نامزدش، «مانی»، ازدواج کند. در این فاصله «داوود» کاری میکند که «آیدا» به او علاقهمند شود و بدین ترتیب، زن در جایگاه یک انسان – حیوان بیثبات، میان دو مرد، دست به دست میشود.
حیوانی دست آموز که به عنوان زن در «پنجاه کیلوآلبالو» نشان داده میشود گاهی با پول و اقامت کانادا «مانی» فریب میخورد، گاهی با خرید چند دست لباس (Shopping) توسط «داوود». آیا این تصویر و تاکید به این گردش بوالهوسانه زن میان دو مرد، تصویری آرمانی از همان حیوان – انسان دست آموز ماقبل جاهلیت نیست؟!
مرتبه زنان در کلان شهرهای ایران پس از سی و هفت سال به قدری رشد کرده است که جامعه بانوان ایرانی به جای انتخاب شدن در گزینشهای زناشویی، اغلب انتخاب میکنند و مثل گذشته در معرض انتخاب قرار ندارند اما از منظر گفتمان جاهلانه فیلمهای«پنجاه کیلو آلبالو» و «پاتو کفش من نکن» زنان همان حیوانات دست آموزی هستند که با حقههای مختلفی انتخاب میشوند.
این بازی جاهلانه سینمایی که زن در جایگاهی ثقیل و تنزل یافته، به مثابه حیوان- انسان نما در معرض فریب قرار دارد بیشتر به فیلمفارسیهای عصر پهلوی شباهت دارد. در فیلمفارسیهای عصر پهلوی، مرتبه زنان به رقاصگی و سقوط حقیرانه در خیابان جمشید خلاصه میشد و پس از انقلاب 57 بیش از 65 درصد جامعه زنان ایران کرسیهای تحصیلی و دانشگاهی را در اختیار دارند.
آیا این تفاوت به جایگاه زن در جامعه مدرن اسلامی نباید در نگاه دراماتیک فیلمساز تجلی داشته باشد. جامعه زنان رشد سعودی عجیبی طی سی و هشت سال اخیر داشته، اما دیدگاه فیلمساز به مرتبه و جایگاه زنان شبیه همانچیزی است که در خرده روایت «نخلستان هوس» «پنجاه کیلو آلبالو» دیدهایم. یعنی جامعه زنان امروز در مرتبهای فراتر از سینما و فیلمسازانی که چنین آثاری میسازنند، ساختهاند.
در فیلم «پاتو کفش من نکن» این دیدگاه تقیلی ،خیلی عقب ماندهتر است. یعنی زن به عنوان رئیس یک مرکز همسریابی، برای مردی که چندین سال از خودش بزرگتر است و ظاهرا مال و اعتباری دارد «له له» میزند و زن خودش را به مرد عرضه میکند.
در بخش آشنایی پرسوناژ بهنوش بختیاری و رضا ناجی فیلم بر قحطی جنسی گستردهای صحه میگذارد و در سکانسهای مربوط به دفتر ازدواج و طلاق، «له له» زدن زنانه و عقب ماندگی جامعه زنان را تثبیت میکند.
آیا تجلی دراماتیک چنین نگرهای، توهین به جامعه زنان نیست که در چهارچوبهای سینمایی و نمایشیاش در مواجه مردان «له له» میزنند!
این تصویر در نسبت با زنان جامعه شهری وارونه و کریه نیست؟! تصور کنید مدیریت کلان عرفی جامعه تلاش میکند که رویکرد سنتی را نسبت به جامعه زنان تغییر دهد، اما فیلمساز تغییر را به نفع نوعی دیدگاه عقب مانده میخواهد.
روایت فیلم «پاتو تو کفش من نکن» مثل فیلم پنجاه کیلو آلبالو حاد نیست، اما در توهینش به اعتبار جاری زنانه در جامعه امروز ایران، از پنجاه کیلو آلبالو پیشی میگیرد.
روایت این فیلم درباره دو زوج جوان مسن و پیر است که به دلیل شلوغی محضر ثبت ازدواجشان دچار خطای ثبتی میشود و نام زن جوان به عنوان همسر پیرمرد و زن میانسال نامش در شناسنامه مرد جوان، ثبت میشود.
قادر گلشن راز، پیرمرد پولدار (رضا ناجی) سرخوش از این است که به جای همسری میانسال، دختر جوانی نصیبش شده است و بهنوش بختیاری مسرور از اینکه مردجوانی با نام نادر گلشن (یوسف تیموری) نصیبش شده است و هر کدام از این قطبهای مسنتر سعی دارند که به دام افتاده جوان خود را تسخیر کنند.
گفتمان این فیلم مبتنی بر همان چهارچوب معین پنجاه کیلوآلبالو، بازی دست رشته با زنان است و زن، در میان بازی دست رشته دو مرد جابجا میشود. اما فیلم با صراحت چنین رویکردی ندارد و مولف گرایشات خود به سکسوالیته را پس از دستگیری قادر و لیلا(سحر قریشی) پنهان میکند.
در چنین درامی ما با احساس لقِ زنانه مواجهایم. موجودی ذی شعور که خوردوی 200 میلیون تومانی او را به شعف میآورد، لیلا از پیکان کهنه نادر وارد خودروی لوکس قادر میشود و گویی از این جابجایی زناشویی، بسیار مسرور است. سازنده منتها به صورت بزدلانهای این خط داستانی را رها میکند و دخترک بدون هیچ منطقی کارزار عجیبی را در مرکز پلیس رقم میزند.
وقتی گفتمان فیلمی لق و گل درشت است، جزئیات فیلم نیز به همان نسبت غیر باور میشود. خواندن صیغه عقد، موجب محرم شدن، زن و شوهر میشود اما قادر در یک دیالوگ کوچک «لیلا» را همسر قانونی خود میداند، با این حساب مشخص نیست مردی که شناسنامهاش نشان میدهد که زنی همراه اوست زن عقدی و شرعی اوست چگونه سر از کلانتری درمی آورد؟ حتی خود فیلم ناقض گفتمان داستانی خویش است.
فیلمنامه فوقالعاده باسمهای به نگارش درآمده است. تعادل و سلامتی در نگارش موقعیتها دیده نمیشود و از این موقعیت خلق شده و ایجاد چند برخورد موقعیت مناسب دراماتیک و خندهداری خلق نمی شود. تنها صحنه زیبای فیلم که خیلی قابل اعتناست، به زندان رفتن یوسف تیموری و ملاقات با جوانک مجنون است. در این صحنه فیلم برای لحظاتی از فضای مستهجنی که بر آن مستولی است، وارد یک موقعیت بکر و زیبا می شود بیآنکه ابتذالی در این صحنه باشد و اجرای همین صحنه تماشاگر را به فکر فرو میبرد که کسی پشت دوربین ایستاده، بدون رجوع به موقعیت مبتذلی، حسابی تماشاگر را می خنداند، آیا مولف نمی توانست با اتکا به چنین نگرشی، بنای ابتذال را از کلیت فیلمش بردارد؟
کارگردان ادعا میکند هیچ کجای فیلمش ضد شرعی نیست، غافل از اینکه اثرش ضد زن، ضد انسان و ضد کمدی و از همه مهتر ضد سینماست، اصلا پای شرع مقدس در میان نیست. در تحلیل این فیلم نسبتهای عرفی و احترام به جایگاه زنان در درجه اهمیت بیشتری قرار دارد. نگرش مولف نسبت به جایگاه زنان لق و پلشت است و موقعیتهای داستانی نیم بند فیلم نیز بر اساس ادا و اصول بنا شدهاند.
فیلم یک مربع عشقی (جنسی) را طراحی میکند که از برخورد غافلگیرانه کاراکترها، موقعیتهای کمدی خلق نمیشود، نوعی ترس مفرط در ایجاد موقعیتهای کمدی در سرتاسر فیلم وجود دارد و متن اثر به هجویهای بدل میشود که رویکرد صریحی درباره جابجایی زنان مثل فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» ندارد و فیلم «پاتو کفش من نکن» پنجاه کیلو آلبالو نمایی میکند در صورتیکه محتوایش به اندازه یک کیلوآلبالو هم نیست.