آیا ما از چپ به راست اقتصادی تغییر مسیر دادهایم؟
گروه اقتصادی بازتاب: اخیراً نکاتی درباره چرخش سیاستهای کلان اقتصادی طرحشده و در آن به دستهبندی قدیمی جریان حزباللهی یعنی دوگانه آقا-هاشمی اشارهشده است (صفحه اینستاگرام علی علیزاده). این متن واکنشهایی را برانگیخته است که مهمترین آنها را باید پاسخ جانشین سردبیر خبرگزاری فارس و متن تحلیلی سجاد صفارهرندی، هردو منتسب به طیف اصولگرایان جوان، و یا همان راست جدید، دانست.
پاسخ جانشین سردبیر خبرگزاری فارس نکته خاصی در برندارد و مثل سیاق همیشگی نویسنده آکنده از توجیهات و ارجاعات پیچیده فلسفی و انتزاعی است و در آن مردم مقصر ضعفها شناختهشدهاند! (صفحه اینستاگرام محسن مهدیان) پاسخ صفارهرندی اما متن صادقانهتری است. صفار این دوگانهی مرسوم را زیر سؤال برده و تلاش کرده با زیر سؤال بردن تصور عامه از رفتار دو چهره پرنفوذ در سیاست معاصر ایرانی درک بهتری از سیاستهای معطوف به اقتصاد سیاسی در اختیار ما بگذارد (منتشرشده در رجا نیوز).
میلاد دخانچی – کارگردان و تهیهکننده برنامههای جیوگی و سختانه – نیز با صفار در این قصه همداستان است که نمیتوان از دوگانه حضرت آقا (چپ)/هاشمی (راست) و بعد چرخش یکی به سمت دیگری سخن گفت. به نظر میرسد اگر چرخشی در تجربه اسلام سیاسی در ایران محل توجه است آن چرخش نباید معطوف به سیاستهای اقتصادی شود، بلکه مهمترین چرخش گفتمانی را باید در گذار از موضع نهضت به نهاد جستجو کرد.
میلاد دخانچی در یادداشتی پیرامون این موضوع مینویسد:
آنچه آقا در سرفصلهای رهاییبخش کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» که قبل از انقلاب به طبع رسیده، آورده است تناظر بسیار کمی با آنچه قدرت ورزی در جایگاه حاکم یک دولت مدرن اقتضا میکند دارد و مقایسه چرخش گفتمانی از این منظر بسیار قابلتوجهتر از بازنگری در بعضی سیاستهای اقتصادی است.
واقعیت این است که مسئولیت حکمرانی در فضای پساانقلابی مناسبات خود را داشته و دارد و همانطور که میدانیم استیت نهتنها یک صندلی خنثی نیست، بلکه غایات از پیش تعیینشده خود را دارد و این امکان را دارد تا بازیگران را به گفتمان خود به سخن آورد. فراموش هم نکنیم که سیاستمداران ایرانی در فضای پساانقلابی با چند چالش عمده روبرو بودند.
در اوایل دهه شصت جریانهای مارکسیستی، چه مسلمان چه عرفی، در عین پیشبرد گفتمان ضد امپریالیستی، بر طبل مذمت مالکیت خصوصی میزدند و این واکنش و مخالفت طیف سنتی روحانیت و خردهبورژوازی نزدیک به بازار را فراهم آورده بود. روحانیت از اصل مالکیت خصوصی دفاع میکرد ولی همزمان با بعضی از سیاستهای دولت مدرن ایرانی که مجبور بود به خاطر مصلحتهای حکومتداری مقتضیات فقهی را کمرنگتر ببیند سر چالش داشت. در این میان هاشمی نزد امام رفته و از بعضی بنبستها سخن به میان آورد و از دل این دیالکتیک مفهوم “مصلحت نظام” شکل گرفت.
بهموجب گفتمان مصلحت نظام یا همان reason of the state باید مصالحهای صورت میگرفت. گفتمان مصلحت استیت اصل مالکیت خصوصی را از روحانیت اخذ کرد، اما فقهگرایی سنتی آنان را برنتافت. در مواجهه با مارکسیسم نیز گرایشهای ضد امپریالیستی مورد وثوق قرار گرفت اما نفی مالکیت خصوصی آنان مذمت شد. بدینسان آرامآرام وضعیتی پدید آمد که مصلحت استیت بتواند با اخذ وجوهی از گفتمانهای مختلف، نظام اندیشهای خود را بازسازی کند.
در این گفتمان، ضد امپریالیسم، دفاع از مالکیت خصوصی/ سرمایهداری و کم کردن شعله فقاهت سنتی در تصمیمگیریها پررنگ شدند و همهچیز ذیل مصلحت استیت فهمیده و سنجیده شد. در شاکله این گفتمان، استیت هم باید امنیت خود را حفظ کند هم بر انرژیهای متخاصم داخلی فائق آید و هم اینکه همانند همه استیتهای مدرن کسب ثروت کند.
در این وضعیت حاکمان استیت مدرن چارهای ندارند که بهزعم صفار “خصوصیسازی واحدهای تولیدی، کاهش تصدیگری دولت در اقتصاد و مدیریت عقلانی بر منابع و سرمایههای ملی” یا همان لیبرالیسم را بپذیرند و تلاش کنند این لیبرالیسم را، البته نه با این اسم اما با همین مسما، ذیل مصلحت استیت جاسازی و پیاده کنند. بنابراین موضوع این نیست که گفتمان بزرگان ما دچار چرخش از راست به چپ شد، ماجرا ازاینقرار است که از یکجا به بعد استیت واجد گفتمان مصلحت استیت شد، گفتمانی که قبلاً وجود خارجی نداشت و کمکم ساخته شد. این گفتمان علیرغم نزاعها و اختلافسلیقههای درونی، از اواسط دهه شصت پیگیری شده و با تقسیمکار بین بلوکهای مختلف قدرت امکان عرضه اندام داشته و ازقضا در اجرای آن نوعی هماهنگی، یکنواختی و هماهنگی نیز دیده میشود. بنابراین برعکس تصور غالب ما با چرخش سیاستها روبرو نبودیم، از همان ابتدا نوعی لیبرالیسم، البته نه با این نام ولی با همین کارکرد، در لوای یک استیت رانتیر مذهبی ذیل گفتمان مصلحت نظام مورد پیگیری بوده و برای پیش برندگان این گفتمان انتفاعهای زیادی را نیز به همراه داشته است.
استیت ایرانی اگر هم چپگرا ظاهرشده، تنها در شعائر بوده و آنچه گفتمان مصلحت نظام عملاً آن را پیگیری کرده نه فقهگرایی به معنی سنتی آن و نه حمایت از مستضعفین بهعنوان یک راهبرد ایدئولوژیک و نه حتی ضد امپریالیسم بوده است. استیت نشان داده هر جا که منافعش درخطر است حاضر است هم مناسبات فقهی را کمرنگ کند و یا با امپریالیسم گفتگو و مذاکره کند و با چرخش به سمت بلوکهای مختلف قدرت جهانی نظیر چین و روسیه مصلحت خود را تأمین نماید و هم قشر فرودست بسازد و هم آنها را تنها بگذارد.
استیت همچنین نشان داده بهسان همه استیتهای مدرن، جایگاه خود را بهعنوان رگولاتر بنگاههای اقتصادی به رسمیت شناخته و دریافته است که برای بقای خود چارهای جز خدمت به سرمایهداری و طبقه سرمایهدار ندارد. البته ازآنجاکه استیت باید در مناسبات پیچیده قدرت ورزی سمت مناسکگرایان مذهبی را بگیرد، سیاستها مدام در تلاش بودهاند که طبقه سرمایهدار مناسکگرا را هم بسازند و هم حمایت کنند که رد پای این خواهش را میتوان در سخنرانیهای علیرضا پناهیان در سالهای اخیر جستجو کرد.
بنابراین مشکل کنونی ما موقعیتیابی چرخشها از چپ به راست یا از راست به چپ اقتصادی نیست، آنچه امروز در ساحت نمادین سیاست ورزی ایرانی خود را نشان میدهد تلقی خاصی از مفهوم “مصلحت نظام” است که همانطور که قبلاً به آن اشارهشده است مولد پسماندهای مختلف طبقاتی و فرهنگی است و این خوانش از مصلحت هماکنون به بنبست خود رسیده است.
گفتمان مصلحت استیت یک گزاره صادقانه در اختیار همه ما گذاشته است: اگر تا امروز استیت باید در خدمت انقلاب و انقلابیون میبود، از امروز انقلاب و انقلابیون باید در خدمت استیت باشند. گفتمان مصلحت استیت، تمام آرمانهای جمعی، فلسفه تاریخ تشیع و روح انقلاب را به نفع خود مصادره کرد، پوسته آن را نگاه داشت و مغز آن را دور ریخت و این باعث رخت بستن رؤیای جمعی، روح ملی و آرمان تاریخی شده است. آنچه امروز مشکل جمعی ماست دقیقاً همان است که علیزاده خود را متصف به آن میداند: “عملگرایی”. قابلتوجه است که ماتریالیسم تاریخی مارکسیستهای ایرانی توانسته است با ماتریالیسم تاریخی نئواصولگرایان که البته امروز ظاهراً در بستهبندی عدالتخواهان خودنمایی میکنند همدیگر را ملاقات کنند و همآغوشی علیزاده با اصولگرایان جوان مصداق چنین رخدادی است. چپ نومسلمان، به عبور از عملگرایی صرف، بازخوانی مجدد مذهب و بازتعریف رؤیای جمعی فرامیخواند. چپ نو نگران به مصادره درآمدن انقلاب توسط استیت است. از منظر آسیبشناسی چپ نو، برعکس تصور رایج، مذهب دیگر در خدمت هیچ پروژه تاریخی کلانی نیست، بلکه گویی همهچیز به ابژه استیت بدل شده است. به نظر میرسد این مذهب نیست که استیت را جهت میدهد، این استیت است که درباره امکان مانور مذهب تعیین تکلیف میکند. چپ نومسلمان بازخوانی «طرح کلی اندیشه اسلامی» را پیشنهاد میکند.
انتهای پیام/#