سرنوشت مبهم اللهیار صیادمنش پس از تصمیم مفتضحانه مسئولان استقلال
انتقال صیادمنش از فنرباغچه به استانبول اسپور نشان میدهد که سرنوشت پدیده استقلال مهم نبود و فقط همان پول دریافتی دغدغه استقلال بود.
این یک ماجرای تازه برای باشگاههای ایرانی نیست که ستارههای خود را آسان از دست میدهند. تمام کسانی که از درآمد ۸۰۰ هزار یورویی استقلال در فروش اللهیار صیادمنش به فنرباغچه خوشحال بودند، شاید در اندازه نگاه خود حق داشتند چون در باشگاههای ایرانی به رایگان از دست دادن ستارهها تازگی ندارد و تاریخچهای طولانی میتوان دربارهاش نوشت اما حالا انتقال صیادمنش از فنرباغچه به استانبول اسپور نشان میدهد که سرنوشت پدیده استقلال مهم نبود و فقط همان پول دریافتی در آن مقطع که معلوم نیست چه گرهای را باز کرده، دغدغه استقلال بود.
بعد از این بهتر است این همه درباره پیشرفت ستارههای جوان در اروپا داستانسرایی نشود. وینفرد شفر شاید بهعنوان یک مربی حق داشت که در مقطع انتقال صیادمنش به فنرباغچه مخالف بود. او حالا هم اعتراضش را تکرار کرده و مثالی زده:
به نظر من اللهیار را میتوان با امباپه مقایسه کرد، اگر نحوه انتقال او را بررسی کنیم میبینیم این بازیکن بعد از شکوفایی کامل به یک باشگاه بزرگتر منتقل شد.
در مورد اللهیار هم باید این اتفاق میافتاد و او یک سال دیگر در استقلال بازی میکرد اما یکی دو نفر در باشگاه میخواستند حتماً این انتقال هرچه سریعتر اتفاق بیفتد و در نهایت هم کار خود را انجام دادند اما این بازیکن به هیچ عنوان بازیکنی نیست که به صورت قرضی به تیمی دیگر برود و یک بازیکن فوقالعاده است. او فقط نیاز به توجه ویژه یک مربی داشت تا این بازیکن را تحت حمایت کامل خود قرار بدهد که به شکوفایی کامل برسد.
شفر اما خبر ندارد در فوتبال ایران چه اتفاقاتی رخ داده است. این مثال را از گذشته بازخوانی کنیم. اصفهانیها که به مقتصد بودن هم شهرهاند، یکی از مستعدترین بازیکنان یکدهه اخیر فوتبال ایران را در ۱۶ سالگی -بدون قرارداد، بدون دریافت حق رشد، بدون هیچ اما و اگر- آزاد کردهاند و از رشد او بیبهره ماندهاند. سپاهان در تمام این سالهایی که در فوتبال ایران بهعنوان باشگاهی منظم و با ثبات مالی و مدیریتی مطرح بوده، چنین حال و روزی دارد.
فروش بازیکن یکی از مهمترین راههای درآمدزایی در فوتبال است و آن باشگاهی که در فوتبال ایران حرفهایتر هم به نظر میرسد، از انتقال یکی از مهمترین بازیکنان فوتبال ایران در سالیان اخیر هیچ سهمی ندارد. سپاهان اگر باشگاهی حرفهای و باثبات به چشم میآید، نه به دلیل درآمدزایی و باهوش بودن در مدیریت اقتصادی فوتبال بلکه به دلیل سهم بزرگی است که از بودجههای دولتی داشته و همیشه با نظم مالی مورد تمجید قرار گرفته و همین نظم مالی و ولخرجیها موفقیتهایش را ساخته است.
بودجهها برای باشگاههایی مثل سپاهان از در و دیوار میبارد و مدیران در این باشگاهها مدیر هزینهاند. از مدیریت آنها همین ظرافتها و زیرکیهای حداقلی باقی میماند که دستکم بازیکن ۱۶ ساله و مستعد تیمشان قراردادی بلندمدت داشته باشد اما دریغ از همین، دریغ از دانستن بدیهیات.
احتمالاً وقتی سردار آزمون در حال انتقال به روبینکازان بود، سپاهان درآمدی چند میلیون یورویی در سالهای آینده را که با تعیین حق رشد و حق ترانسفر میتوانست به دست آورد، رها کرده بود و به فکر مذاکره با یک بازیکن یک یا ۲ میلیارد تومانی در لیگ برتر بود تا با او فصلی را بگذراند و بودجهها را خرج کند.
برگردیم به باشگاه استقلال. شاید اگر در روزهای فروش صیادمنش، باشگاه خریدار به جای فنرباغچه تیمی از دسته دوم ترکیه بود، همه بیشتر اعتراض میکردند که چرا با سرنوشت اللهیار بازی میشود و او را برای کسب درآمد به باشگاهی کوچک میفروشید اما حالا باید باور کنیم که مسأله باشگاههای ایرانی سرنوشت حرفهای یک ورزشکار نیست و حتی درآمدزایی بیشتر هم دغدغه باشگاهها نبوده چون باشگاه و بازیکن سرنوشت گره خوردهای دارند. صیادمنش اگر یک فصل دیگر در استقلال میدرخشید، آن وقت در موقعیتی ممتاز منتقل میشد. هم سهم استقلال از انتقالش بیشتر بود و هم اللهیار گرفتار بازی در استانبول اسپور نبود. استقلال دو دستی پدیدهاش را تعارف کرد، چون دریافت پول زودهنگام همیشه اولویت تیم بحرانزده است.