دبير شوراي عالي حوزههاي علميه: در جلسات جامعه مدرسین شرکت نمی کنم
اعتماد نوشت:آيتالله استادي ضمن اعلام شركت نكردن در جلسات جامعه مدرسين گفته است: براي كساني كه شايد به ناحق محكوم شدند و رنجي را تحمل كردند و… مدام طلب مغفرت ميكنم
آيتالله رضا استادي، دبير شوراي عالي حوزههاي علميه در مصاحبهاي كه در كتاب «جشننامه» منتشر و در خبرگزاري حوزه بازنشر دادهشده، در مورد موضوعات مختلف از زندگي خانوادگي تا فعاليتهاي قضايي خود صحبت كرده است.
آيتالله استادي گفته است كه در دوران طلبگي برخلاف طيف عظيمي از طلاب دوران سختي نداشته و فشار زندگي را تجربه نكرده است چرا كه هنگام ازدواج مستاجر نبوده و ٦٠ تومان شهريه و ماهي ٣٠٠ تومان از پدرش دريافت ميكرده و هزينهها هم در آن دوران بيش از اين مبلغ نبوده است.
او در بخش ديگري از اين گفتوگو در مورد نخستين سمت مديريتياش پس از انقلاب كه به نوعي با دستگاه قضا مرتبط بوده توضيح داده و البته طلب عفو و بخشش نيز كرده است. آيتالله استادي توضيح ميدهد كه «اوايل انقلاب به خيال انجام وظيفه به عنوان كار قضايي يا شبهقضايي به مسافرت به بندرعباس و بار ديگر بندرعباس و نيز سبزوار، تبريز و زنجان رفتم اما بعدها كه به آن سفرها مروري داشتم، به اين نتيجه رسيدم كه اي كاش اين ماموريتها را نميپذيرفتم، محيط آرام نبود و گاهي تحت تاثير برخي سر و صداها كاري انجام ميشد، افرادي مانند حقير هم سابقه و خبرويت در برخورد با مسائل نداشتند و گاهي منافقان غيرمستقيم در بخشي از امور تحريك ميكردند كه شايد برخيها متوجه نبودند در هر حال بنده براي كساني كه شايد به ناحق محكوم شدند و رنجي را تحمل كردند و… مدام طلب مغفرت ميكنم به اميد اينكه اين لغزشهاي به يك معني غير عمدي مورد عفو و بخشش خلق و خالق متعال قرار گيرد.»
البته آيتالله استادي از جمله اعضاي شناخته شده جامعه مدرسين حوزه علميه قم است كه مدتها است در جلسات اين تشكل مذهبي- سياسي شركت نميكند. او كه از گروههاي اوليهاي است كه پس از انقلاب به جامعه مدرسين پيوسته در اين مورد توضيح داده: «قبل از پيروزي انقلاب عضو جامعه مدرسين نبودم اما نزديكي پيروزي انقلاب برخي از اعلاميهها را امضا كرده بودم اين طور كه شنيدم حضرت امام(ره) به جامعه سفارش كرده بود كه بعضي افراد ديگر را هم به جمعتان بيفزاييد و از باب مثال نام آيتالله مكارم را هم برده بودند از اين رو آقايان از چند نفر در دو مرحله براي عضويت در جامعه دعوت كردند در مرحله دوم كه ظاهرا سال ٦٠ بود آيتالله مظاهري، آيتالله مصباح و شايد برخي ديگر را در نظر گرفتند و چون آيتالله روحاني و آيتالله احمديميانجي و آيتالله يزدي و آيتالله محمديگيلاني با موسسه در راه حق آشنا بودند آيتالله خرازي و بنده را هم پيشنهاد كردند و ما دو نفر هم با آيتالله مظاهري و آيتالله مصباح و… به جامعه ملحق شديم و هر دو از اعضاي فعال جامعه بوديم. بنده منشي جلسات هم بودم اما از چند سال قبل آيتالله خرازي در جلسات شركت نكردند و فكر نميكنم كه علت خاصي جز اشتغالات داشته باشد اما بنده گاهي شركت ميكردم اما اين اواخر به خاطر برخي از كارها كه با سليقه بنده موافق نبود شركت نكردم و به برخي از تصميمها اعتراض داشتم اما ميدانيد در كارهاي جمعي اعتراض هم بيوجه است چون راي و اكثريت آرا مطرح است دو سال قبل آيتالله مكارمشيرازي از عدهاي از جمله بنده و آقاي خرازي را دعوت و سفارش فرمود كه در جلسات شركت كنيد. آيتالله خرازي يك جلسه شركت كردند بنده چند جلسه كه انتخاب به عنوان شوراي عالي حوزه هم از توابع اين شركت دوباره بود اما عملا در حال حاضر چون در جلسات شركت نميكنم مسووليتي هم نسبت به برخي تصميمات كه ممكن است نپسنظدم ندارم.»
آيتالله استادي در بخش ديگري از گفتوگو به معضلات و مشكلات حوزه و طلبهها پرداخته است. او در پاسخ به اين سوال كه اگر بخواهيد تجربه دوره مديريت حوزه علميه را از وضع پيش از خودتان تا وضع بعدي بيان كنيد چه طور بيان خواهيد كرد؟ پاسخ داده است: «به نظر ميرسد كه حوزه مطلوب، حوزهاي است كه محصلان و مدرسان و محققان آن به معني واقعي محصل و فاضل و محقق و مهذب باشند و كار خود را يك انجام وظيفه الهي بدانند. يعني برنامهها بايد روحاني ملا، مهذب، خوشسليقه، آماده تبليغ و پاسخگويي به شبهات و جذب مردم و جوانان به دين و احكام دين تربيت كند.
و اين كار در دست انجام است اما نه به طور مطلوب و حداكثري بلكه كند و شايد حداقلي. چرا؟ چون به جاي اهميت دادن به اصل هدف در حد وفور، به حواشي پرداخته ميشود و فقط به گسترش (البته به قصد خير) چشم دوخته شده، و توجه به ماديات رو به افزايش است. از طرفي هم مراجع معظم دامتبركاته كه در رأس حوزه هستند در برخي برنامهها وحدت نظر ندارند و ضمنا مسائل سياسي هم گاهي اختلاف نظر را دوچندان ميكند البته همه قبول دارند كه وضع فعلي از بينظمي مطلق بهتر است يا لااقل بدتر نيست.»
بخشهاي ديگري از اين مصاحبه را به اختصار در زير ميخوانيد:
اولين روحاني خانوادهام بودهام. در خانواده ما تا آنجا كه بنده اطلاع دارم روحاني ديگري نبوده و قرائني هم حكم به عدم ميكند چون ظاهرا اهل سواد و مطالعه و به اصطلاح فرهنگي نبودند؛ بلكه يا مذهبي يا تقريبا مذهبي به معناي آن روز بودند.
براي طلبه شدن نه خوابي ديدم؛ نه برايم جذابيتي داشت و نه در خانواده ما تناسبي براي روحاني شدن بود. يكي از مشتريان پدرم كه قاري قرآن هم بود، ديد من و برادر بزرگتر در مغازه پدر هستيم به پدرم پيشنهاد كرد كه اينها را بفرست مدرسه مروي درس عربي بخوانند. پدرم هم مخالفت نكرد.
مهريه همسرم ٣٥٠٠ تومان است، دوستان را دعوت كردم (براي وليمه عروسي) چون تابستان بود و رفقا غالبا نبودند شايد جمعا ٢٠ نفر در وليمه اين ازدواج حضور داشتند.
همراه با آيتالله مظاهري و آيتالله مصباح عضو جامعه مدرسين شدم.
اولين منبر را در يكي از حجرههاي مدرسه آيتالله مجتهدي در حضور تعدادي از طلاب رفتم كه نتوانستم به پايان برسانم و با خنده حضار از منبر پايين آمدم اما پس از آمدن به قم در همان سالهاي اول به اردكان يزد رفتم و در همين سفر ارادت خاصي به مرحوم آيتالله خاتمي پيدا كردم. نمونه اخلاق و تواضع بود و دو ماه محرم و صفر روزي يك يا چند منبر شامل مساله، حديث و روضه داشتم.