توصیف یک خبرگزاری حوزوی از ماجرای نجفی: عاقبت زندگی “سکولار ـ سرمایهداری”
خبرگزاری حوزوی رسا نوشت: نگریستن به اقدام نجفی صرفا نگاه به شخص وی نیست، نجفی شناساننده یک سبک زندگی سکولار _ سرمایهداری و مدیریت تهی از اخلاق است.
قتل میترا استاد به دست همسر سیاستمدارش سوژهای شد برای بسیاری از واکاویها و تحلیلها و حتی تسویه حسابهای سیاسی. صرف نظر از تحلیلهای سیاسی و واکاویهای اطلاعاتی و جنایی این قضیه، آنچه که بایسته است پیشتر از این دست تحلیلها بدان توجه شود فروپاشی معنویت در سبک زندگیهای سکولار است.
زندگی که در آن تربیت دینی رنگ باخته، حدود و ثغور حجاب و عفاف در آن فرسنگها با یک خانواده مذهبی فاصله دارد و هیچ سنخیتی با یک رجل سیاسی در حکومت اسلامی ندارد، عکسهای خانوادگی و شخصی آن در فضای مجازی منتشر میشود و غیرت و تعصب بر ناموس رنگ می بازد، زندگی که امامین انقلاب در آن به فراموشی سپرده شده، انقلابیگری ذبح شده و اشرافیگری در آن بیداد میکند، زندگی که برخورد فیزیکی بین زوجین در آن وجود دارد، خانوادگی قلیان میکشند و عکس آن را با افتخار در فضای مجازی قرار میدهند. این سبک زندگی تهی از معنویت، پیشتر در حال احتضار بود و نجفی تیر خلاص را به آن میزند.
تقریبا همه تحلیلها پیرامون قتل میترا استاد حول یک مسئله ثبوتی میچرخد و آن مسئله پی بردن به اسراری است که در زندگی نجفی وجود داشته و منجر به این جنایت شده است. البته کشف این مسئله از وظایف مهمی است که حتما مطالبه جامعه نیز خواهد بود، اما بعد دیگر این قتل یک مسئله سلبی است و آن تهی بودن یک زندگی از اخلاق و آموزههای دینی است. اگر گوهر اخلاق و سبک زندگی اسلامی بر یک خانواده حاکم شود هیچ گاه افراد آن خانه به بیراههها و کج راهها کشیده نخواهند شد و اگر هم با مشکلاتی مواجه شدند راه حل آن را خارج از دایره اخلاق و دینمداری نمیجویند.
نگریستن به اقدام نجفی صرفا نگاه به شخص وی نیست، نجفی شناساننده یک سبک زندگی سکولار – سرمایهداری و مدیریت تهی از اخلاق است. وی نماینده طیفی است که سالیانی است که فرسنگها با تفکر اصیل انقلاب اسلامی و آموزههای دینی فاصله گرفتهاند. اما تاسف انگیزتر از این جنایت، زمانی است که میبینیم این طیف سالیانی بر مراکز متعدد حساس و کلیدی همچون آموزش و پرورش مدیریت داشته اند که این خود جنایتی بالاتر است.
ورشکستگی اخلاقی در مواجهه با این جنایت
واکنشها به این قتل در این چند روز هم جای بسی تامل دارد. از تصویه حسابهای قبیلگی گرفته تا توجیهات محیرالعقول هم قبیلههای جناب قاتل نسبت به این قتل؟! توجیهاتی که گاهی تا مغز استخوان خواننده را به درد میآورد؟! از تلطیف فضا و استفاده از عبارت کلیشهای «دیگران را قضاوت نکنیم، ممکن است برای ما هم پیش بیاید» – که البته باید به آنها گفت اولا قتل یک انسان، ذبح مرغ نیست تا برای هرکسی پیش آید و ثانیا تحلیل و واکاوی یک حادثه با قضاوت تفاوت بسیار دارد و این را با کوچکترین تاملی می توان دریافت – تا عملیات تهاجمی و مظلومنمایی قاتل و هیولاسازی مقتول تا بدانجا که از طرف قبیله قاتل، اتهام روسپی و جاسوس جنسی بودن هم به مقتول داده شد و فتوا به مهدورالدم بودنش دادند. البته این فتوا در حالی است که طیف مذکور بارها در برابر حکم قصاص اعتراض و این حکم را یک عمل ضد انسانی معرفی کردند.
واکنش زنان همیشه مدافع حقوق بانوان اصلاح طلب هم درخور توجه بود. امثال معصومه ابتکار (به عنوان معاون زنان و خانواده رئیسجمهور)، شهیندخت مولاوردی، پروانه سلحشوری، فاطمه حسینی، فائزه هاشمی و … از جمله کسانیاند که در موارد مختلف همانند دوچرخهسواری بانوان، خصوصاً حضور زنان در ورزشگاهها و تقلیل جایگاه آنان به یک تماشاچی فوتبال تلاش فراوانی کردهاند، اما در این ماجرا گویی مقتول را زن نیافتهاند؟ پیداست که فریادهای گوشخراش اینان در رابطه با حقوق زنان هم نسبی است و هر زمان با ملاحظات قبیلگیشان در تعارض باشد حقوق و عدالت را فدا میکنند. به این واکنش عجیب سکوت سلبریتیهایی را که در هر قضیهای ابراز وجود میکردند نیز باید اضافه کرد. سوالی که باید مطالبه افکار عمومی از این دست سیاسیون و افراد چهره باشد این است که اگر همچنین مسئلهای در بیرون از قبیله شما بوجود می آمد به همین اندازه آرام میماندید؟
اما موطن این همه بیاخلاقی در رابطه با یک قتل که رسیدگی به آن وظیفه ذاتی قوه قضائیه و حق طبیعی اولیاء دم است، چیست؟ آیا این ورشکستگی اخلاقی علتی جزء به قهقرا رفتن و انحطاط امر سیاسی دارد؟ وقتی سیاست، حیثیت خود را به جای متالهین سیاسی و افراد انقلابی به عدهای کنشگر سیاسی تهی از اخلاق اسلامی و آموزههای انقلابی بسپارد، محصولی جزء ورشکستگی اخلاقی در عرصه سیاسی نخواهد داشت.