روابط تهران – واشنگتن به کدام سمت و سو خواهد رفت؟
اندیشکده روسی والدای کلاب نوشت: بیتردید در عصر حاضر، استفاده از حربه تحریم رواج یافته اما به ندرت توانسته به اهداف خود دست بیاید. رهبران برخی کشورهای غربی، همان نحوه رفتار خود را از سایر کشورها نیز توقع دارند. مثلاً یکی از دوستانم معتقد بود با شدت گرفتن تحریمهای اقتصادی غرب، روسیه از شبهجزیره کریمه عقبنشینی خواهد کرد. این دوست من اهل یکی از کشورهای اروپای غربی است که نگاهی عملگرایانه به پول دارند. من به او گفتم که شدت تحریمها هر چقدر هم باشد، تاثیری بر روسیه نخواهد داشت. اما او نگاه خود به امنیت مالی را مدنظر قرار میداد.
به گزارش انتخاب در ادامه این مطلب آمده است: اگر رشد اقتصادی در آمریکا به اندازه کسری از یک درصد کاهش بیابد، مردم دچار وحشت میشوند. اما از این نظر، ایرانیان و روسها در دنیای دیگری زندگی میکنند. البته منظورم این نیست که این دو ملت از فشار تحریمها رنج نمیبرند. هم ما و هم آنها خواستار عادی سازی روابط اقتصادی هستیم. به همین علت من تردید دارم ایرانیها در واکنش به تاکتیکهای اقتصادی ترامپ که بیشتر با دلالان املاک نیویورکی آنها را آزمایش کرده و نه مردم ایران، از موضع خود عقبنشینی کنند. در حقیقت ممکن است برخلاف منطق غرب، ایرانیها در شرایط فعلی، تمایل کمتری برای مذاکره نشان دهند.
البته اطمینان ندارم که خودداری ایران از مذاکره، موجب نگرانی تندروها و بازرگانان در بلوک تحریم کننده باشد. حذف یک رقیب از بازار، حتما مزایایی برای آنها دارد. سعودیها از حذف نفت ایران از بازار خرسند خواهند بود. اما در کل پیشبینی آنچه در ایران رخ خواهد داد، دشوار است.
باید تاکید کنم که تحریم صادرات عمده کشورها، اخلاقا درست به نظر نمیرسد چراکه در نهایت مردم از آنها آسیب میبینند و نه رهبران کشور. این کار با این امید انجام میشود که مردم را علیه دولت خود به قیام ترغیب کنند. اما در مورد ایران، این حربه یک چرخه تراژیک و کمیک است. باید به یاد داشته باشیم که در دوران حکومت مصدق نیز ایران هدف تحریم قرار گرفته بود.
تاریخ روابط ایران و آمریکا، ریشهای عمیق توأم با استثمار دارد. مشکل عمده ایران، متحد قدیمی آمریکا مانند عربستان امروزی، این بود که نفت این کشور، چند دهه زودتر از عربستان کشف شد. نفت ایران در دوران پایان استعمار در اوایل قرن بیستم کشف شد، یعنی زمانی که انگلستان بر دنیا حکمرانی میکرد. پس از جنگ جهانی دوم بود که آمریکا به مشارکت نفتی با عربستان روی آورد و جهان را تغییر داد: امپراتوری بریتانیا به تاریخ پیوست. آمریکاییها کاری خارقالعاده کردند یعنی به عربستان پیشنهاد شراکت برابر در بهرهبرداری از نفت دادند. به همین دلیل است که علیرغم اختلاف نظرها، اتحاد این دو کشور تا امروز پابرجا مانده است چراکه از ابتدا بر مبنای مستحکمی شکل گرفت.
اما انگلیسیها به برداشت تقریبا تمام نفت ایران به نفع خود مشغول بودند و حتی پس از جنگ که شرایط جهان کاملا دگرگون شده بود، حاضر نشدند این رویه را تغییر دهند. حتی اجازه نمیدادند ایرانیها به اسناد حسابداری نگاهی بیندازند. اما وقتی ایرانی ها متوجه شدند عربستان چه توافق خوبی با آمریکا منعقد کرده، کنجکاوی بیشتری برای بررسی اسناد مالی نشان دادند. بریتانیاییها معتقد بودند که وقتی مزیت توافق با یک دیکتاتور را پیدا میکنند، دموکراسی خواستار بازنگری در آن توافق، آخرین چیزی است که مورد علاقه آنها باشد. بنابراین اشتباه پشت اشتباه باعث شد بریتانیا تصمیم بگیرد مانع از هر گونه تحول دموکراتیک در ایران شود. ابتدا آمریکا در برابر بریتانیا ایستادگی کرد اما چرچیل با ذکاوت به بازی با کارت کمونیسم پرداخت و مصدق را یک کمونیست واقعی نشان داد.
با وسوسه سود سرشاری که از شراکت در نفت ایران نصیبش میشد، دیگر آمریکا به شریک جرم بریتانیا در ایران تبدیل شد. در نتیجه سیا یک کودتا در ایران ترتیب داد تا دولتی در ایران سر کار بیاورد که علاقه بیشتری به تعامل با آنها داشته باشد. تنشها در سالهای بعد ادامه پیدا کرد تا در سال ۱۹۷۹ بریتانیا و آمریکا کاملا ایران را از دست دادند.
امروز نیز ایرانیان به نوعی همچنان در حال پرداخت بهای عدم تن دادن به توافقی مشابه با گذشته هستند. البته مسائلی دیگری نیز مطرح است مانند یمن، لبنان و … اما من معتقدم بخش بزرگی از روابط خصمانه امروز ناشی از بنیانهای مسموم استعمارگرایانه در روابط تاریخی ایران با انگلستان و آمریکاست.