“مارال فرجاد” از سریال پرطرفدار این شبها می گوید
مارال فرجاد سالهاست که در عالم بازیگری در تلویزیون و سینما فعالیت میکند. نام خانواده فرجادها از سالها پیش و به واسطه فعالیتهای پدر (جلیل فرجاد) با عالم بازی و بازیگری مأنوس شده است و مارال و مونا فرجاد به نوعی از کودکی در مقابل دوربین قدکشیده، بازیگری را مشق کرده و به هنرمندانی مستقل از نامشان تبدیل شدهاند.
مارال فرجاد پس از تجربه بازی در مجموعههای تلویزیونی مختلفی چون «کت جادویی»، «تا صبح» و «عملیات125» و سالها بازی در تئاتر و روی صحنه نمایش، در طول شبهای نخست ماه رمضان با ایفای نقشی متفاوتتر از همیشه خوش درخشید. نقشی که نه فقط در کارنامه کاری فرجاد، که در مجموع در تلویزیون قابل توجه و حائز اهمیت بود و میشود در خصوص ابعاد مختلفش صحبت کرد. شهره یا همان محبوبه این سریال، دختری جسور و تا حدی خطشکن ـ خطشکنتر از همه نقشهایی که تاکنون از زنان تلویزیونی دیدهایم ـ بود. دختری که آمال و آرزوهایی داشت و اهداف بزرگش را، ولو از راههایی نادرست و گاهی کج دنبال میکرد. بازی در چنین نقشی در فضای بازیگری ایران، به مثابه حرکت بر لب تیغ میماند. نقش هرچقدر هم که صاحب شناسنامه باشد و در فیلمنامه به درستی به آن پرداخت شده باشد، باز در حین اجرا و بازی بازیگر ظرافتها و جسارتهایی را میطلبد تا هویت آن به درستی جان بگیرد و چون شخصیتی واقعی دیده شود. جالب اینکه در بسیاری موارد، این ضعف دو طرفه میشود؛ فیلمنامه از پرداخت درست شخصیتی که جان و هویت داشته باشد، رفتارش قابل حس و درک باشد و صرفا به تصویری کلیشهای از نقشهای منفی تبدیل نشود، باز میماند و بازیگر هم در مسیر اجرا دستش برای ترسیم شخصیت باز نیست. این است که عموم مثالهایی که از شخصیتهایی چون شهره در ذهن داریم، تصاویری کلیشهای از دخترانی فراری از خانه و خانواده، چشم بسته به روی هر نوع اخلاقیات و با تصمیماتی شتابزده و سطحی هستند. اتفاقی که در شخصیت شهره یا همان محبوبه دیده نمیشود و به مدد فیلمنامه و کارگردانی عسگرپور و صد البته بازی فرجاد، این نقش شایسته توجه شده است. این بازیگر در گفتوگو با جامجم از چگونگی ایفای نقش شهره میگوید.
به کارنامه کاریتان که نگاه میکنم، شخصیت شهره را متفاوت از هر نقشی که تاکنون ایفا کردهاید میبینم. شخصیتی جسور و قدرتمند که جنس آن، با بازیهای قبلیتان در عالم تلویزیون و سینما تفاوت دارد. از نقطه شروع بازی در این نقش بگویید. آقای عسگرپور چطور و براساس چه معیارهایی شما را برای ایفای این نقش انتخاب کردند و خودتان چه شد که نقش را پذیرفتید و قبول کردید که در این مجموعه مقابل دوربین بروید؟
ابتدا باید این نکته را تصریح کنم که من در عالم تئاتر نقشهای متفاوتی را تجربه کردهام؛ نقشهایی که شاید گاه در مواردی به شخصیت شهره هم شبیه بوده باشند و از این حیث، بازی در این نقش تجربه اولم محسوب نمیشد. با این حال نقشهایی که در تلویزیون و سینما بازی کردهام نقشهای دیگری بودند و اولین بار بود که چنین شمایلی از من میدیدید.
در خصوص انتخاب شدنم برای این نقش، خانم لیلا رنگرزان (دستیار کارگردان) من را به آقای عسگرپور معرفی کردند و از این بابت از ایشان تشکر میکنم.
انتخابشان بر مبنای ملاک خاصی بود؟ نمایش یا بازی ویژهای از شما دیده بودند؟
نمیدانم کارهای قبلیام را در تئاتر دیده بودند یا نه؛ از این قضیه اطلاعی ندارم. شاید هم بخشهای کوتاهی از بازیهایم را روی صفحه مجازیام میگذاشتم دنبال کرده بودند.
وقتی برای اولینبار درخصوص این نقش با آقای عسگرپور صحبت میکردید، نوع نگاه ایشان نسبت به این نقش چه بود؟ چه توقعاتی برای ترسیم بهتر آن از شما داشتند؟
خب این نخستین بار بود که من با آقای عسگرپور همکاری میکردم. پیش از این، همیشه نامشان را شنیده بودم. فیلمها و مجموعههایی که ساخته بودند را دنبال میکردم و دوست داشتم با ایشان همکاری کنم. وقتی برای اولین بار به دفترشان رفتم و ایشان را از نزدیک دیدم، به من گفتند هر کسی که پایش را توی دفتر میگذارد، میگوید نقش شهره را به من بده. واقعا نقش جذابی بود و خوشحالم مرا برای بازی کردنش انتخاب کردند.
در آن زمان، بازیگرهای دیگر مجموعه انتخاب شده بودند؟ میدانستید قرار است با آقای تارخ همبازی شوید؟
بله. وقتی شنیدم آقای تارخ همبازیام است، جذابیت این کار برایم دوچندان شد. خاطرهای هست که هنوز برای خود آقای تارخ تعریف نکردهام. یادم هست وقتی سریال «آپارتمان» ساخته میشد، بارها همراه پدرم پشت صحنه این مجموعه رفته بودم و آقای تارخ را همیشه سر صحنه میدیدم. از همان زمان بازیگری او برایم جذاب بود.
یکی دو قسمت قبل وقتی متوجه شدیم شهره در بیمارستان فوت کرده، مخاطبان زیادی در بهت فرو رفتند و شاید همه منتظر بودند او به هوش بیاید و به کارش ادامه دهد. حضور شخصیت شهره از ابتدا در فیلمنامه به همین اندازه بود و قرار بود در این نقطه از داستان به پایان برسد؟
چرا؛ دوست داشتم شهره پررنگتر میبود. البته از ابتدا در فیلمنامه حضورش به همین اندازه بود و قرار بود با حذف شدن او، سوءظنها به سمت حاج رسول برود. با این حال به نظرم حتی آقای عسگرپور هم در میانه کار این تمایل و علاقه را داشتند و بدشان نمیآمد نقش پررنگتر شود. اما از آنجا که کار کلید خورده بودیم و باید به پخش رمضانی میرسید، فرصتی برای تغییر در فیلمنامه وجود نداشت و نمیشد چیزی را براحتی عوض کرد.
و جالب اینکه علیرغم فاصله سنی، در این مجموعه زوج خوبی را تشکیل دادید و تعاملها و کشمکشهای میان شهره و حاج رسول، پاورپذیر از آب درآمده بود. این تعاملها در پشت صحنه چگونه بود؟
لحنی که ابتدا برای این شخصیت در نظر گرفته بودم، کمی شیطنتآمیزتر بود و رفتارهای اغواگرانه بیشتری داشت. اما تاکید آقای عسگرپور و آقای تارخ، این بود که این رگههای شیطنت و رفتار اغواگرانهاش را کمتر کنم. میگفتند شهره، شخصیت بیاصلونسبی نیست که چنین رفتاری داشته باشد، او خانواده دارد و به جایی وصل است. گرچه جلوی حاج رسول قلدربازی درمیآورد اما دربین خانوادهاش، لحنش معمولی میشود. عاملی که شهره را به چنین رفتارهایی سوق داده بود، هدف پولپرستی و کسب اموال بود که باعث میشد چنین رفتاری در او برجستهتر شود. این اتفاق فقط مختص این شخصیت نیست و به نظرم در جامعه هم میشود آدمهایی مثل او را پیدا کرد. آدمهایی که مشغول کار و فعالیت هستند و گاه برای پیشبرد کارهایشان، لحن اغواگرانه به خود میگیرند تا به خیال خودشان مخ آدمها را بزنند. تاکید آقای عسگرپور و تارخ این بود که این شخصیت را واقعی ترسیم کنیم تا هرچه بیشتر باورپذیر شود.
ولی با وجود همین تغییرها، باز به نظرم میان دیگر شخصیتهای زنی که در مجموعههای تلویزیونی دیده بودیم، شخصیت شهره متمایزتر بود و ویژگیهای باورپذیرتری داشت.
خوشحالم که این را میگویید. به نظرم همه ما معتقدیم اساسا بازی در تلویزیون و حتی تئاتر، ضوابط و چارچوبهایی دارد. نمیشود دختری که چنین رفتاری دارد یا حتی دزد است، سطح کلام و دیالوگهای یکسان با دیگر شخصیتهای زن داشته باشد یا اگر چیزی میگوید، کلامش سانسور شود. گاهی اوقات استانداردهای ما موجب میشوند همهچیز یکخطی شود. اگر شهره در دنیای واقعی بود، قطعا اغواگریهای بیشتر و بارزتری داشت اما در تلویزیون نباید اینطور باشد. اگر من چنین نقشی را ایفا میکنم، نباید گریم و نوع لباس پوشیدنم با بازیگر نقش مثبت کار یکی باشد، بلکه لازم است تغییراتی در او ایجاد کنم تا متمایز از کار دربیاید. باورپذیری، دلیلی است که موجب میشود مردم مجموعهها را دنبال کنند. همین الان از مردم بپرسید چرا پایتخت را میبینند؟ پایتخت دیده میشود چون هم طنز است و هم آزادی بیان دارد. ما در این مجموعه لحظاتی از سیگار کشیدن پسر جوان داستان، مو رنگ کردن او و حتی نوع صحبتش با خانوادهاش دیدیم یا بیوهزنی را دیدیم که خواستگار داشت و ازدواج مجدد کرد. این لحظات به واقعیت نزدیکتر هستند و همینها برای مخاطبان جذاب است.
نکته دیگری که در ایفای چنین نقشهایی حائز اهمیت میشود، این است که بسیاری از بازیگران (چه مرد و چه زن) از بازی در چنین نقشهایی واهمه دارند. میترسند با بازی در نقشهای منفی و چالشبرانگیز، در چنین قالبی کلیشه شوند یا حتی مردم خود واقعیشان را هم منفی فرض کنند. وقتی پیشنهاد بازی در این نقش مطرح شد، شما هم این ترسها را داشتید؟
دلیل اصلی این کلیشه شدن، به نوع نگاه کارگردانها و دستیارانشان برمیگردد. این افراد عموما قدرت ریسکپذیریشان کم است و وقتی بازیگری را در نقشی میبینند، آنها هم باز شبیه همان نقش را به او پیشنهاد میدهند. من در مدت فعالیت و حضورم در تئاتر، یاد گرفتهام به برخی نقشها نه بگویم؛ نقشهایی که حتی شاید باعث شوند معروفتر شوم، اما باز به آنها نه میگویم و در نقشهایی که دوستشان ندارم، بازی نمیکنم. خدا را شکر، این روزها وضع تئاتر هم بهتر شده، تئاترهای خوب روی صحنه میروند، به لحاظ مالی شرایط بهتر شده است و مجبور نیستیم برای ادامه فعالیت و امرار معاش در هر کاری بازی کنیم.
پس باید اینطور نتیجه بگیرم که بازیگری در تئاتر را نسبت به فعالیت در تلویزیون جدیتر میدانید و اولویت شما، حضور روی صحنه نمایش است؟
بله، در این مدت بازیگری و حضور در عرصه تئاتر، بازیگری برایم خیلی جدیتر از قبل شده است. اگر زمانی پرکاری و پول درآوردن برایم اولویت اصلی بود، این روزها تغییر رویه دادهام و جهانبینیام نسبت به زندگی و کارم عوض شده است.
به نظر میرسد حداقل در حوزه سینما و تلویزیون، نوعی کمکاری و گزیدهکاری هم پیشه کردهاید و مدتی است شما را کمتر در قالب این رسانهها میبینیم. این کمکاری بر اساس تصمیم شخصی بوده؟
مسلما اینطور نبوده که هیچ پیشنهادی نداشته باشم. حتی چند پیشنهاد نقش اول سریال داشتم که به دلیل اینکه از داستانشان خوشم نیامد یا در آن مدت درگیر بازی در تئاتر بودم، به آنها نه گفتم. شاید اگر این اتفاقها در دهه 80 میافتاد، به بسیاری از این نقشها جواب مثبت میدادم؛ اما الان نوع نگاه و سطح تجربهام عوض شده است و خودم را در وهله اول، بازیگر تئاتر میدانم. نمیشود همهچیز را باهم داشت و از پدرم این نکته را یاد گرفتهام که کم بودن اما درست بودن، خیلی بهتر از این است که مدام باشی و پشت سر هم دیده شوی و بعد ناگهان حذف شوی. چون باید قبول کنیم تلویزیون و سینمای ما بیرحم است و خودت باید حواست باشد از یادها محو نشوی. وقتی بسیاری از این پیشنهادها را نمیپذیرم، ممکن است دلم برای مخاطبان و مردمم تنگ شود، اما سعی میکنم آینده را در نظر بگیرم. برایتان خانم گلاب آدینه را مثال میزنم که علیرغم سنی که دارد، هنوز در تئاتر جایگاه دارد و روی صحنه میدرخشد. میدانید چرا؟ چون انتخابهای درستی دارد.
کمی هم از فضای رهایم نکن فاصله بگیریم و به سوالات دیگر بپردازیم؟ شما دختر جلیل فرجاد هستید؛ بازیگری که سالهاست در این عرصه فعالیت میکند و برای مخاطبان آشناست. پدر در بازیگر شدن شما و خواهرتان چقدر نقش داشت؟ فکر میکنید اگر پدرتان بازیگر نبود شما به این عرصه وارد میشدید؟
قبول دارم نام و حضور ایشان، نقشی اساسی دارد. ما از بچگی چشممان به بازیگری باز شد و با آن بزرگ شدیم. مهمانهایی که به خانهمان رفتوآمد میکردند، همه بازیگران تئاتر و سینما بودند، خانوادگی به جشنوارهها میرفتیم و تفریح دوران کودکیمان، رفتن سر صحنه فیلمها و سریالها بود. این خاطرات و تجربیات، قطعا در بازیگر شدنمان نقش داشته است. نام خانوادگی فرجاد، قبل از حضور من در عرصه بازیگری معروف شده بود و این تاثیر حضور پدرمان است. با این حال گاه فکر میکنم کاش پدر بازیگر نبود، ما طعم بازیگری را نمیچشیدیم و خودمان هم بازیگر نمیشدیم. پدرم همیشه میگفت بازیگری سخت است، آینده و امنیت شغلی ندارد و ما قبول نمیکردیم. فکر میکردیم چون نمیخواهد بازیگر شویم، بهانه میآورد و بعد که بزرگتر شدیم، به حرفش رسیدیم.
و جالب این که در سالهای اخیر کمتر پیش آمده با پدر یا خواهرتان همبازی شوید. این هم ترجیح خودتان است؟
هم من و هم خواهرم در سالهای اول فعالیتمان که هنوز کودک بودیم، همراه با پدرم بازی میکردیم. اما در سالهای اخیر نمیدانم چرا اینطور نشده؛ گویا فرصتی فراهم نشده است.
اگر پیشنهادی مطرح شود و پیشنهاد خوبی هم باشد، از آن استقبال میکنیم. هرچند بازی کردن همراه با عزیزان سخت است و اگر خودت دغدغهای داری، این دغدغه دوچندان میشود، برای او هم نگران میشوی و قلبت مضاعف میکوبد.
بویژه در عالم تئاتر که امکان برداشت مجدد نیست و مخاطب همهچیز را زنده میبیند، این دلشورهها و اضطرابها بیشتر است.
توجه به نظر پدر
از پدرم (جلیل فرجاد) درسهای زیادی در زندگی و کار گرفتهام. هنوز نظر پدرم را میپرسم و وقتی پیشنهادی مطرح میشود، متن را میدهم تا بخوانند و نظرشان را بگویند؛ حتی بازیهایم را هم با ایشان تمرین میکنم و از او راهنمایی میخواهم.
موهبت حضور استاد
حضور آقای تارخ اتفاق فوقالعادهای بود. من معتقدم باید از بزرگان یاد بگیریم. اگر آقای تارخ در این سن هنوز نقش اصلی مجموعهای را بازی میکند، دلیل دارد. ایشان برای بهتر بازی کردن نقشهایش تلاش میکند، شب دیالوگها را در خانه میخواند و روزی نبود که بدون تمرین و آمادگی سر صحنه بیایند. روزهایی که در مقابل ایشان بازی داشتم، خیالم راحت بود. ایشان از قبل دیالوگها را میخواند، دوباره باهم پانزده بیست باری تمرین میکردیم و وقتی کارگردان میآمد، چند بار دیگر هم این تمرین تکرار میشد و کاملا به کاری که قرار بود انجام بدهیم، مسلط میشدیم. آقای تارخ بازیگری است که برای کارش ارزش قائل است و به بازیگر مقابلش هم اعتماد به نفس میدهد.