برخی از این آقایان، چندین جایگاه را در اختیار گرفته و حاضر نیستند پست هایشان را واگذار کنند
عباس سلیمی نمین معتقد است: به طور کلی نیاز به یک تحول در ارتباط با وارد کردن نیروهای جدید و چهره های نو به عرصه سیاست داریم.
قریب دو دهه است که از تفکیک جریان های سیاسی از «راست» و «چپ» به «اصولگرا» و «اصلاح طلب» می گذارد. اما آنچه که طی این مدت شاهد هستیم، حضور چهره های تکراری بین هر دو طیف سیاسی برای قبول مسئولیت های انتخابی و انتصابی است. در واقع به نظر می رسد، چرخش نخبگان و سپردن امورات به نسل جوان عملا توسط هر دو جریان سیاسی کشور، نادیده گرفته شده است و همچنان همان نام های قدیمی و چهره های کهنه، میدان دار تحولات هستند.
این بار صدای تغییر از جریان اصولگرایی برخواسته است؛ جریانی که توانست بالاخره پس از سال ها در انتخابات ریاست جمهوری، با اجماع حداکثری وارد عرصه رقابت شود اما ادامه حیات آن و یا توانایی تأثیرگذاری در آینده با ابهام روبرست. اصولگرایان در ایجاد اصلاح درونی و بازنگری ساختاری، متفق القول هستند؛ اما برخی دیگر بر اصلاح و جابجایی اشخاص و چهره ها هم تأکید دارند.
در ادامه مشروح گفتگوی نامه نیوز، با عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و از چهره های اصولگرا را می خوانید:
*آن بخش از اصلاحات جمنا که ناظر بر افراد و چهره هاست را چگونه تحلیل می نمایید؟
به طور کلی نیاز به یک تحول در ارتباط با وارد کردن نیروهای جدید و چهره های نو به عرصه سیاست داریم. اینکه در چهره های تکراری توقف کرده ایم، موجب تحمیل هزینه های زیادی به مردم می شود. در همه جریان های سیاسی می بایست بحث نوگرایی در چهره ها را پی بگیریم. به این معنا که استعدادها و توانمندی های جدید به صحنه بیایند، برای آنکه بتوانند راه حل های جدید ارائه دهند و تولید فکر داشته باشند. چهره هایی که هرآنچه که داشته اند ارائه داده اند و آنچه که توانمندی شان بوده، ارائه داده اند و اکنون چیزی به عنوان توانمندی ندارد تا ارائه دهند. به عبارت دیگر، زمان تولید فکرشان هم گذشته است. هرچقدر نیروها به لحاظ کارکرد فرسوده شوند، طبیعی است که خیلی نوآوری نداشته باشند. در واقع هم با ابزارهای جدید بیگانه اند، هم با فضاهای جدی که شکل گرفته بیگانه اند و نمی توانند ارتباطات خوبی را [با جامعه] برقرار کنند. این موضوع هم مختص اصولگرایان نیست، بلکه در خصوص اصلاح طلبان و یا سایر جریان های سیاسی هم قابل تعمیم است و حتی به ساختارهای حکومتی و نیروهای فعال در سایر عرصه ها هم این نکته بر می گردد.
این موضوع تا حل نشود؛ یعنی نیروها تا آمادگی برای ورود چهره های جدید پیدا نکنند، به لحاظ وضعیت رقابت های سیاسی، خیلی شرایط خوبی نخواهیم داشت. هدف از رقابت های سیاسی این است که جریان های سیاسی به گونه ای محرک یکدیگر باشند برای تولید فکر. جریان های سیاسی چه در اکثریت باشند چه در اقلیت، در قالب رقابت مجبور می شوند تولید فکر داشته باشند. اما شرایط کنونی، متأسفانه عکس این موضوع است. به گونه ای مسائل رقم می خورد که تولید فکر کمی داریم. بیشتر نزاع های سیاسی داریم؛ حرکت های تخریبی داریم. در شرایطی که کشور بایستی به سمتی می رفت که رقابت ها در عرصه تولید فکر باشد و برنامه های قوی تری در رقابت با یکدیگر، ارائه شود.
چه جمنا، چه ساختار اصلاح طلبی، در این واردی معنا پیدا می کند. در جمنا اگر قرار است از استان ها نیروهایی وارد عرصه شوند، عمدتا نیروهای جوان بیایند. نیروهایی که قدرت تحرکت بالا و نوآوری دارند؛ قدرت برقراری پیوند با اقشار مختلف جامعه را دارند؛ قدرت درک مطالبات مردمی را دارند؛ بیایند. در گذشته در جمنا چنین امری را شاهد نبودیم. اگر در یک زمان طولانی در ارتباط با فعالیت های سیاسی، ایفای نقش کردیم، دیگر کفایت می کند و بایستی این عرصه را در اختیار نیروهای جدید قرار دهیم تا بتوانند هم کارساز باشند و هم نشاط را به جامعه منتقل کنند.
*به این موضوع اشاره کردید که چهره های قدیمی فرسوده شده اند و نمی توانند تولید تولید فکر داشته باشند؛ به نظرتان با این چهره ها که سال ها در مناصب مختلف بوده اند و کوله باری از تجربه را دارند، بایستی چه کرد؟
در این خصوص دو بحث مطرح است. کسانی که با تجربه هستند، می توانند از کار اجرا فاصله بگیرند و به تببین تجربیات خود بپردازند. بالاخره اینها در دوره ای نوآوری داشته اند و این نوآوری، بازخوردی داشته است؛ می بایست اینها تبیین و تدوین شود. نمی گویم نسبت به نیروهای مجرب گذشته، بی مهری کنیم یا آنها را از صحنه ترد کنیم و نادیده بگیریم؛ بلکه برعکس، جایگاهشان را ارتقاء بدهیم. ارتقا به این معناست که از کارهای اجرایی و در صحنه، آنها را آزاد کنیم تا بتوانند تجربیات خود را مدون کنند و به نیروهای جدیدی که به صحنه می آیند، مشورت بدهند. در این حالت، هم نیروهای جدید، از تجربیات گذشته بهره مند می شوند و هم مدیون نسل گذشته می شوند به این دلیل که راه رشد آنها را باز کرده است. اما در شکل فعلی، بیشتر تقابل ایجاد می کند. به نوعی خصومت ایجاد می کند؛ چرا که پیش خود می پندارند، هر کاری هم که بکند، نسل قبلی حاضر نیست پست ها را رها کند. برخی از این آقایان، چندین جایگاه را همزمان در اختیار دارند و حاضر نیستند به نسلی که خودشان تربیت کرده اند پستی را واگذار کنند. این رفتار مناسبی نیست که با نیروهایی که با آنها کارکرده ایم هم، اعتماد نکنیم. مگر خود ما در دوره جوانی، وقتی مسئولیت هایی را عهده گرفتیم، آزمون و خطا نداشتیم؟ قطعا داشتیم. ما می توانیم به عنوان مشاور نسل جدید، خطاها را به حداقل برسانیم؛ البته به این شرط که ارتباط دوستانه را ایجاد کنیم. معتقدم ساختار جمنا، ساختار بسیار خوبی است و می تواند مدلی باشد برای سایر طیف های سیاسی و می بایست در قالب این مدل، فرصت سازی شود برای حضور نیروهای پرانرژی تر.
*پس می توان نتیجه گرفت که در بین طیف های سیاسی، کادرسازی انجام نشده است و همچنان افراد قدیمی متصدی امور هستند. علاوه بر آن شاهد بویم طی ماه های گذشته، آقای قالیباف صحبت از «نواصولگرایی» به میان آوردند. یا در مورد دیگر، آقای طلایی در مصاحبه دو روز گذشته خود با سایت جهان نیوز، به صورت علنی از افرادی مانند آقایان حدادعادل، چمران و سروری نام بردند و گفتند که بایستی از صحنه سیاست کناره گیری کنند. به نظر شما این نقدهای درون جریانی که علنی هم شده است، چه میزان تحت تأثیر گردش نخبگان است؟
اینها مباحث خوبی نیست. این امر موجب شکستن حرمت آن افراد می شود. قطعا آقای حدادعادل بایستی حرمتش حفظ شود. او به عنوان یک شخصیت مجرب، نباید کسی بگوید، بروید کنار؛ باید خود این آقایان به گونه ای عمل کنند که این شرایط رخ بدهد. یا به گونه ای با این آقایان سخن گفته شود که خودشان، حرمت خودشان را حفظ کنند. برخی از پست ها و جایگاه هایی که در اختیار دارند را به نسل بعد از خود بسپارند و خودشان در موقعیت مشاور قرار بگیرند. وقتی نیرویی را تربیت کنید و خودتان زمینه رشد او را فراهم کنید، او هم مدیون شما خواهد بود و هم حرف شنوی خواهد داشت، چرا که شما را دلسوز خود می داند. نباید اینگونه وارد فضای طغیان بشویم و بگویم از این به بعد، آقایان بروند کنار؛ در این حالت یعنی جایگاه مشورتی هم نداشته باشند و حتی به عنوان پیشکسوت هم تلقی نشوند و این خود نوعی افراط و تفریط است. داریم خطا می کنیم، چون جایگاه ها را به نیروهای نسل جوان، واگذار نمی کنیم؛ خطای بعدی این است که این کار را با طغیان انجام دهیم.
وقتی حرمت آقای چمران را شکستیم و گفتیم آقای چمران برود دنبال کار خودش و بازنشسته شود؛ نوعی تفریط است که هزینه های بسیار زیادی دارد. به این دلیل که خود را از گذشته، محروم خواهیم کرد. بالاخره این آقایان سی چهل سال، در جایگاهی بودند و مسئولیت هایی را داشته اند؛ بایستی در کمال احترام به عنوان مشاوران امین، به کار گرفته شوند. این امر بایستی با عزت صورت بگیرد؛ در غیر این صورت، نیروهای جوانمان دچار خطا خواهند شد و از روی بی تجربگی با مسائل برخورد خواهند کرد. نباید بروند کنار، بلکه باید ارتقا پیدا کنند؛ ارتقا به این معنا که مقام این افراد در آینده سیاست، به عنوان تدوین گر و تبیین گر باشد؛ انتقال دهنده تجربه بشوند و این به معنای ترد و کنار گذاشتن آنها نیست. در یک مثال ورزشی می توان گفت، فردی که تا دیروز بازیکن بوده است و اکنون مربی است، جایگاهش ارتقا پیدا کرده است. پس بایستی یک فضای دوستانه شکل بگیرد نه یک فضای طغیان، چرا که طغیان به شدت زیان آور است و قبل از حاکم شدن فضای طغیان آقایان خودشان باید بفهمند که شأن خود را از بازیگر صحنه به مربی، ارتقا دهند.
*منتقل نشدن مسئولیت ها به نسل جدید را خطا دانستید؛ در یک جمع بندی بفرمایید که این خطا به واسطه عدم کادرسازی و عدم تربیت نسل جدید برای پذیرش مسئولیت ها است یا عدم اعتماد به نسل جدید؟
به نظرم این امر باز می گردد به نگاه غلطی که به امور اجرایی در کشور وجود دارد. از آنجایی که امور اجرایی در کشور یک اعتبار بیش از اندازه دارد و آدم ها در حوزه اجرا، یک بیا و برویی دارند، تشکیلاتی دارند؛ لذا برخی که از اجرا دور می شوند، فکر می کنند دیگر هیچ موقعیت و شأنی ندارند. نظام اراده کرده بود قبل از انتخابات سال 1384، جوان گرایی در مدیریت کشور شکل بگیرد. رهبری قبل از آنکه کاندیداها در آن سال مشخص شود چه کسانی هستند، مرتب ضرورت جوان گرایی را مطرح کردند. متأسفانه هم تمایل خود مرحوم آقای هاشمی و هم تحریکات افرادی که از قبل ایشان بهره می گرفتند، موجب شد که این سیاست نظام نه تنها در مقام اجرا، پیگیری نشود، بلکه با آن مقابله جدی صورت بگیرد. آقای هاشمی نه حاضر شد این جایگاه را به نیروهای اصلاح طلب بسپارد و نه اصولگرا. در صورتی که هم انتخابات سال 1384، هم نیروهای اصلاح طلب جوان و هم نیروهای اصولگرای جوان برای انتخابات ثبت نام کرده بودند. این یک شرایطی را به وجود آورد که هم انتخابات از دست خارج شد و آقای احمدی نژادی آمد بالا که به هیچ وجه جریانی بر مواضعش تأمل نکرده بود؛ وقتی بازی به هم ریخت، آقای احمدی نژاد از فرصت استفاده کرد و خودش را بالا کشید. در حالی که به نظرم نیروهای جوان از هر دو طیف سیاسی در انتخابات آن سال حضور داشتند که خودشان را اثبات کرده بودند. آقای احمدی نژاد شناخته شده نبودند. در آن زمان می توانست انتقال نسلی به صورت منطقی انجام بپذیرد.
در همه کشورها، رئیس جمهور پس از دوره تصدی، می شود یک مولد فکر؛ برای سخنرانی هایش ارزش قائل می شوند؛ هرکجا دعوتش می کنند بیشترین پرداخت ها را به این مقاماتی که کار فکری می کنند، انجام می دهند. چون در مسیر تدوین تجربیات گذشته قرار گرفته است و برای همه مدیران قابل ارزشمند است تا از تجربیات او استفاده کنند و به همین دلیل هم برای او عزت و احترام قائل می شوند. در ایران هم، نگاه جامعه بایستی تصحیح شود که اگر فردی در یک اتاقی نشست، بدون خدم و حشم و محافظ، کار فکری کرد، می تواند از رئیس جمهور هم بالاتر باشد.