از غیبت روحانی داستان نسازید
سيدعلي ميرفتاح در روزنامه اعتماد نوشت: بعد از اينكه حسن روحاني، با راي قاطع براي بار دوم رييسجمهور شد، در پيام پيروزياش هيچ اشارهاي به مرحوم هاشميرفسنجاني نكرد. چهار سال قبلش او به تصريح از برادران همكسوتش ناطق نوري و محمد خاتمي نام برده و نقش پررنگ هاشمي رفسنجاني را در باشكوه برگزار شدن انتخابات و پيروزي اعتدال و اميد يادآور شده بود.
اگر هاشمي ثبت نام نميكرد، اگر ردصلاحيت نميشد، اگر تمامقد از حسن روحاني حمايت نميكرد، معلوم نبود انتخابات و كشور چه مسيري را طي ميكردند. هرگاه بخواهيم كياست و سياست هاشمي را فهرست كنيم و هوشياري عملگرايانهاش را بستاييم بيترديد يازدهمين دوره انتخابات رياستجمهوري را بايد به عنوان يكي از نقطه عطفهاي سياسي تاريخ بعد از انقلاب مدنظر قرار دهيم.
در واقع بيش از آنچه به چشم ميآمد و ميآيد، دولت اميد و اعتدال پيروزي و شروع به كارش را مديون شخص هاشمي بود و هست. حتي در دور دوازدهم هم، هاشمي با اينكه اجل امانش نداد، با گفتهها و حمايتهايش پيروزي حسن روحاني را بيمه كرد و پيش پيش مردم را براي تداوم تدبير و اميد تحريض نمود. براي همين توقع ميرفت تا در اولين انتخاباتِ بيهاشمي، جاي خالي او بيشتر حس شود و رجال سياسي واضحتر و صريحتر، از او به خير و نيكي ياد كنند.
حقيقت اين است كه دنياي سياست، دنياي تعارف و تشريفات نيست. نبايد بگذاريم توقعات خانوادگي و مناسبات فاميلي در رفتارها و گفتارهاي سياسي داخل شوند و فضايي درست شود كه عامه مردم سياستمداران را بر مبناي تظاهرات متعارف قضاوت كنند. اينكه روحاني در پيام پيروزي خردادماه ٩٦ اسم هاشمي را بياورد يا نياورد، اگرچه مهم است اما مهمتر از آن، تداوم مسير هاشمي است. طرفداران هاشمي بيشتر از آنكه دنبال نشانههاي ظاهري بگردند متوقعند كه راه هاشمي و سياستهاي صلحطلبانه او- همان سياستي كه تدبير و اعتدالش نام نهادهاند- تداوم يابد نه تكرار اسم او در تعارفات روزمره.
با اين همه اما در اولين سالگرد هاشمي، چيزي كه بسيار به چشم آمد و ناظران سياسي به روي هم و به زبان آوردند، غيبت رجال سياسي و در صدر آنها حسن روحاني بود در كنگره بزرگداشت آيتالله. بعضيها اين غيبت را نشانه مظلوميت آيتالله عنوان كردند و در گفتههايشان، به اين و آن طعنه زدند. بعضيها اين غيبت را با گلايههاي خانوادگي درآميختند و عدهاي هم آن را سيگنالي تعبير كردند كه خبر از تغيير راه و روش امروز و فردا دارد.
ما چه بخواهيم و چه نخواهيم رفتارهاي رجال سياسي حامل معناهايي خارج از متناند. خيليها ممكن است به مراسم بروند، يا به دلايلي نروند. اين رفتنها و نرفتنها فينفسه اهميتي ندارد اما وقتي ضميمه نام رجال بلندپايه شود، آن وقت- خوب يا بد- وجوه نمادين پيدا ميكند.
درست يا غلط، همينكه رييسجمهور به هر دليلي در اولين سالگرد آيتالله هاشمي شركت نميكند، سوالي در ذهن ناظران سياسي پديد ميآورد كه مگر چه اتفاقي افتاده و آيا اين نرفتن موضوعي است كه بايد معنايش را كشف كنيم؟
الان كه مشغولم به نوشتن اين يادداشت، حرف و حديثها درباره غايبين كنگره مرحوم هاشمي زياد است. عدهاي آن را اگرنه پيشپاافتاده، موضوعي طبيعي و معمولي ميدانند و عدهاي نه. ظاهرا برگزاركنندگان سمينار از دو، سه روز جلوتر ميدانستند كه آقاي روحاني نميتواند در اين مراسم شركت كند. بالاخره رييسجمهور مشغلههاي فراواني دارد و طبيعي است كه در برنامههايش جابهجايي صورت پذيرد و در قرارهايش الاهم فيالمهم كند. اما با اين حال برگزاركنندگان اسم رييسجمهور را از فهرست برنامههاي خود حذف نكردند، سهل است، خواستند از آن خبري بسازند كه مورد توجه خبرنگاران قرار گيرد. اين خبر منطوي چه معناي سياسي خاصي است؟
بگذاريد واضحتر بپرسم حتي اگر غيبت رييسجمهور در اين مراسم منطوي معنايي نباشد، تاكيد توأم با احساسات برگزاركنندگان كنگره باعث شد تا ديگران با آن بهمثابه يك «مساله» برخورد كنند و بپرسند در سياست چه اتفاقي افتاد، يا قرار است چه اتفاقي بيفتد كه اينچنين مورد توجه واقع شده. در اولين سالگرد درگذشت آيتالله هاشمي، چه پيامي در پس اين رفتنها و نرفتنها رد و بدل شده و چرا و چقدر بايد آن را جدي گرفت؟ ضمن اينكه آيا با بُلد كردن چنين اخباري از خط و مشي اصلي هاشمي دور نميافتيم؟ به نظرتان او اگر بود با موضوع چطور كنار ميآمد؟