سعد حریری نقطه عزیمت خاورمیانه پساداعش است
منطقه خاورمیانه همواره شاهد آشوب، تنش و درگیری بوده و جنگهای بسیاری به خود دیده است.
جنگ ایران و عراق، جنگ عراق با کویت، حمله ائتلاف بینالمللی به عراق و سوریه، این منطقه را در صدر تحولات مهم جهان قرار داده است. بحران سوریه به پایان خود نزدیک شده و اکنون در دوره پساداعش کشورهای درون منطقهای و فرامنطقهای به فکر اخذ امتیازات بیشتر در این فضا هستند. از سوی دیگر شکست عربستان سعودی در جنگ سوریه و گرفتار شدنش در یمن موجب شده آنها در وضعیتی اضطراری قرار گیرند. چندی پیش ولیعهد عربستان اظهاراتی ضدایرانی را مطرح کرد که بسیاری احتمال تقابل مستقیم ایران و عربستان را دادند، اما بعید به نظر میرسد مقامات سعودی تا آن اندازه فاقد شعور سیاسی باشند که خود را به ورطه فروپاشی بکشند. در روزهای گذشته سعد حریری در اقدامی عجیب در عربستان استعفا داد که تحلیلهای بسیاری را برانگیخت. باید دید مسائل پیشاروی خاورمیانه در آینده نزدیک چگونه و به کدام سو خواهند رفت.
به گزارش بازتاب به نقل از آرمان، برای بررسی مسائل اخیر خاورمیانه، احتمال تقابل ایران و عربستان و استعفای سعد حریری با مهدی مطهرنیا، تحلیلگر بینالملل و آینده پژوه سیاسی، به گفتوگو پرداخته ایم که میخوانید.
تحولات اخیر پیش آمده در منطقه خاورمیانه را چگونه ارزیابی میکنید؟
بر اساس آنچه دیده میشود وضعیت خاورمیانه کنونی به نوعی پیچیده و بغرنج شده است. در این وضعیت بازیگران فرادستی و فرامنطقهای بر آن هستند براساس نظریه اسمیت جانسون در کتاب «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟» با ایجاد تغییرات ناگهانی و دفعتی زمینههای تغییر و تحول به نفع منافع و اهداف خود در عصر پساداعش را فراهم کنند. نباید فراموش کنیم که اکنون خاورمیانه عربی که من آن را هارتلند جدید میدانم در عین پیچیدگی در نقطه عطف و عزیمت جدید قرار گرفته که از آن به عنوان دوران پساداعش نام میآورند. در دوران پساداعش کشورهای فرادستی و فرامنطقهای به عنوان بازیگردان تلاش میکنند کشورهای درون منطقهای و حتی قدرتهای بزرگ منطقهای را کنترل و امتیازات خود را افزایش دهند. در اینجاست که ایجاد یک تغییر میتواند زمینه ساز ایجاد توجه بیشتر به منطقه دیگر و تلاش برای استحکام جایگاه امتیازگیری در منطقه پیشین شود. سوریه اکنون پایان داعش را جشن میگیرد در عین حالی که این کشور اکنون به تلی از خاک تبدیل شده و سالها زحمات حافظ اسد در آن بی اثر مانده است. سوریه محلی برای گرفتن امتیاز برای آینده است و اکنون تمام توجهات به لبنان و استعفای سعد حریری و آن چیزی است که تحت عنوان اصطکاک میان ایران و عربستان از آن یاد میشود. به نظر میرسد قدرتهای بزرگی مثل ایران و روسیه در پس پرده حرکتهای خود توانستهاند به نوعی تفاهم در جهت دستیابی به امتیازات دوران پساداعش دست یابند. از این جهت دیدارهای اخیر ترامپ با پوتین و رئیسجمهور چین و باز گذاشتن دست کشورهای اروپایی نسبت به گذشته برای ایجاد روابط اقتصادی فزونتر به ویژه برای فرانسه را نباید نادیده گرفت. من معتقدم همانگونه که اسپنسر جانسون در کتاب خود توجه دارد، اکنون با ایجاد تغییری دوران پساداعش به دوران رویارویی مستقیم عربستان با ایران در چارچوب نقطه عزیمت لبنان تبدیل شده و عربستان و ایران در این درگیریها با یکدیگر به لبههای اصطکاکی وارد میشوند که آنها را مشغول میکند و در عین حال امتیازهای ناشی از تمام تلاشهای آنها در جنگ نیابتی در منطقه را به قدرتهای فرامنطقهای واگذار میکنند. کشورهای فرامنطقهای تلاش کردند کارگردانی و بازی چرخانی این صحنه را در دوران نبرد با داعش بهعهده داشته، اما هزینههای آن را به کشورهای منطقه از جمله ایران و عربستان تحمیل کنند. اکنون نقطه عزیمت دیگری در اصطکاک معنادار میان ایران و عربستان با این بازیگردانی در حال رخ دادن است که این نقطه عزیمت در لبنان رقم میخورد. سفر علیاکبر ولایتی به لبنان و گفتوگوهایی که او در لبنان به انجام رساند، سفر سعد حریری به عربستان، استعفای او و بیانیه ضد ایرانیاش در عربستان زمینه ساز و زمینه پرور پیاده کردن دکترین محدود سازی همکاریهای بینالمللی با ایران و بهویژه محاصره منطقهای تهران است. بارها گفتهام که سازمانهای امنیتی ایالات متحده آمریکا معتقد به استعاره اختاپوس برای تهرانند و بر این باورند که باید بازوان ایران را در این منطقه قطع کرد، در حالی که سیستمهای امنیتی عربستان و برخی از کشورهای عربی دیگر در منطقه متوجه استعاره اژدها برای ایران و جبهه مقاومتند و بر این باورند که باید این اژدها را زد. اکنون تلفیقی از این دیدگاه با همکاری سیستمهای اطلاعاتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان بهوجود آمده که رهبری آن بهعهده آمریکاییها، مدیریت آن با رژیم حاکم بر تلآویو و اجرای آن بهعهده عربستان است تا با نقطه عزیمت لبنان و قطع کردن بازوی اساسی و اصلی ایران در منطقه و جبهه مقاومت زمینه ساز انتقال جنگ نیابتی به جنگ مستقیم با ایران در منطقه، محاصرهایران و بالطبع ایجاد فضای مناسب برای زنده نگه داشتن پرونده سهقلوهای افسانهای ایران شامل حمایت از تروریسم، پرونده موشکی و حقوق بشر شوند. آنها درصدند این مسائل را با محدود سازی همکاریهای ایران پیوند دهند و سپس بتوانند بار دیگر نظام بینالملل را به سمت وسوی شلیک گلوله نقرهای و اثر گذاری این شلیک در درون ایران سوق دهند. پشتوانه این حرکت قرار دادن حزبا… لبنان در لیست سازمانهای تروریستی و سپاه پاسداران ذیل تحریمهای کاتسا محسوب میشود. بنابر این اکنون به موازات شلیک گلوله نقرهای در چارچوب تحریمهای حزبا… و سپاه پاسداران، شاهد ایجاد فضای پیاده کردن سناریوی تغییر جای پنیر و پس از آن شلیک گلوله طلایی خواهیم بود. از این رو تلفیقی از این سناریوها در خاورمیانه در حال اجراست.
با توجه به اینکه عربستان در حمایت از داعش و جنگ یمن شکست خورده و اکنون در صدد جنگ نیابتی در لبنان است، این احتمال وجود دارد که باتوجه به اظهارات اخیر ولیعهد عربستان شاهد تقابل مستقیم تهران و ریاض باشیم؟
آنچه وجود دارد این است که باید همواره همه احتمالات را در گستره سیاست به عنوان یک مفروض در ذهن زنده نگه داشت. فرضیههای گوناگونی که ممکن است در آینده رخ دهد در قالب سناریوهای متفاوت محتمل، ممکن و مطلوب شکل میگیرد. سناریوهای ممکن بسیار غیر مترفبه و شگفت انگیز هستند، از این جهت نمیتوان این سناریوها را از نگرش علمی خالی دید. البته از منظر سناریوهای محتمل ایران و عربستان از درگیری مستقیم نظامی خودداری میکنند و سمت و سوی حرکت آنها بیشتر متوجه یک فضای تحرک غیر نظامی و ایجاد مسیر درگیریهای سیاسی است. ریاض و تهران در پی ایجاد فضای درگیری و اصطکاک در جهت گرفتن امتیازات بیشتر در قالب جنگ روانی برخواهند آمد و تا سر حد ممکن تلاش خواهند کرد که از درگیری نظامی دوری جویند. آنچه اهمیت دارد این است که کشورهای فرادستی و فرامنطقهای در ایجاد تحریک در دو طرف چگونه وارد عمل شوند و تا چهاندازه پایتخت این کشورها بتوانند در این تحریکات خود را محافظت کرده و از درگیری اجتناب کنند. نگرش دیگر آن است که کشورهای فرامنطقهای فرادستی در پی ایجاد درگیری در خاورمیانه نیستند و هزینههای این درگیری با تهران و پشتیبانی آنها از عربستان را بسیار بالا میدانند. در عین حال باید توجه داشت که چنین تحرکاتی میتواند با یک «واید کارت» یا شگفتی ساز ناگهان تغییر مسیر داده و به یک درگیری بزرگ در منطقه و سپس پیامدهای آن در نظام بینالملل منجر شود. خاورمیانه اکنون در وضعیتی آشوبناک قرار دارد. از این رو در عین حالی که کنشگران عقلایی رفتار میکنند، امکان وقوع رویدادهایی وجود دارد که مسیر این عقلانیت را از راه اصلی خود منحرف سازد.
با وجود اینکه عربستان نزدیکی بسیاری با ایالات متحده و دولت ترامپ دارد اما در چند روز گذشته کاخ سفید به ریاض توصیه کرده با ایران وارد تقابل نشود. اخیرا رئیس جمهور فرانسه نیز بدین امر تاکید کرده است. به نظرتان این کشورها از چه رو چنین سیاستی اتخاذ کردهاند؟
سیاستهای اعمالی با سیاستهای اعلامی بسیار متفاوت است. موضعگیریهایی که در جلوی دوربینها صورت میگیرد در جهت آماده سازی افکار عمومی است. از سوی دیگر فرامین و تفاهمهایی که پشت دوربینها انجام میشود برای رسیدن به اهداف صورت میپذیرد. از این رو باید میان این دو تفاوت و تمایز قائل بود. رهبران جهان در برابر افکار عمومی از ایجاد فضای مثبت در جهت حل و فصل مسالمت آمیز حرکتهای خود سخن میگویند، اما در عین حال در وضعیتی قرار دارند که تلاش میکنند زمینههای اخذ امتیازات بیشتر از یکدیگر را فراهم سازند. حال پرسش این است که اگر بازی به نقطهای خطرناک برسد که گرفتن امتیاز در گرو ایجاد اصطکاکی بیشتر باشد که بازگشت به گذشته را نیز امکانپذیر نکند، تضمینی وجود دارد که درگیری نظامی رخ ندهد و بهواسطه این درگیری نظامی ما شاهد نوعی انفجار معنادار در خاورمیانه نباشیم؟ در پاسخ باید گفت، امکان چنین موضوعی در خاورمیانه با توجه به سیگنالهای موجود نسبت به گذشته بسیار بیشتر و فعالتر شده است. به گونهای که باید گفت امروز صورت خاورمیانه کبود است و خون در زیر لایه نهایی پوست خاورمیانه تلنبار شده و ممکن است با حرکتی نادرست بار دیگر این خون از زیر پوست خاورمیانه این بار شدیدتر به بیرون جهد.
در روزهای گذشته استعفای سعد حریری از نخست وزیری لبنان بسیار خبرساز شده و تحلیلهای بسیاری را در پی داشته است. با توجه به جمیع جوانب استعفای سعد حریری و اظهارات ضد ایرانی او را چگونه ارزیابی میکنید؟
آنچه در صحنه عمل باید بدان توجه کرد این است که اکنون سعد حریری در عربستان است، در عربستان استعفا داده و دیگر اینکه او تلاش داشته تمام موارد اتهام را با انگشت خویش به سمت تهران متمایل کند. اکنون سعد حریری در عربستان مشغول ایجاد فضایی معنادار در حوزه جنگ روانی علیه ایران است. او نقطه عزیمت سناریوی خاورمیانه پساداعش شده است. در این راستا همواره فرضیههای مختلفی وجود داشته و خواهد داشت. 50 سال پس از این نیز این نظرات از سوی تحلیلگران و رسانههای مختلف بیان خواهد شد، اما واقعیت این است که آنچه حریری بیان کرده توانسته خاورمیانه را از وضعیت معنادار دوران پیش از داعش به پساداعش ببرد و تمام توجهات را به مسائل مربوط به ایران و عربستان جلب و جذب نماید و به گونهای هزینههای منطقه و کشورهای منطقه را در حوزه بینالمللی افزایش دهد. از سوی دیگر بسیاری معتقدند که سعد حریری با نزدیکی به حزبا… بهدنبال ایجاد فضای تفاهم با حزبا… و تهران بر آمده است. اگرچه از طرف دیگر سوابق سعد حریری و جریانات وابسته به او، نمایانگر این معناست که اساسا آنها گرایش ضد ایران و ضد حزبا… را درون خود داشته و داخل لبنان نیز در رقابتی شدید بهسر میبرند. باید پذیرفت که در لبنان گزاره وابستگی و پیوستگی به کشوری بیگانه در میان افکار عمومی و فرهنگ سیاسی مردم لبنان چندان ناپسند نیست، بلکه نوعی امتیاز محسوب میشود. چنانکه حزبا… خود را با ایران همراه و همکار میبیند و گروه 14 مارس با عربستان و کشورهای فرادستی مثل ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپایی همراه است. از این رو باید گفت سعدحریری در مسیر اتحاد با عربستان و ایجاد فضای مثبت در جهت حرکت آینده کشورهای فرادستی و فرامنطقهای در خاورمیانه قرار گرفته است. از این حیث باید استعفای حریری را نقطه عزیمتی برای ایجاد حرکتی دیگر بر ضد تهران در منطقه محسوب کرد.
با توجه به بازداشت سعد حریری در عربستان و فشار به او برای استعفا از سوی مقامات ریاض، آیا احتمال رو در رویی بین لبنان و عربستان وجود دارد؟ سعد حریری در این میان از چه جایگاهی برخوردار است؟
لبنان تلاش میکند مثل هر دولت دیگری امتیازات خود را از این ماجرا کسب کرده و از هزینههای بیشتر دوری جوید. لبنان و احزاب لبنانی از یک سو استعفای سعد حریری را نمیپذیرند، اما از سوی دیگر نادیده گرفتن واقعیت اینکه حریری در عربستان است، در این کشور استعفا داده و واقعیت تغییر و دگرگونی در اوضاع لبنان را نمیتوانند پنهان کنند. بنابراین اینکه بگوییم گزارههای متفاوتی وجود دارد، مساله را برای افکار عمومی پیچیده خواهد کرد. واقع امر این است که اکنون سعدحریری استعفا داده، در لبنان نیست و در عربستان است، لبنان با بحران روبهرو شده که ممکن است از منطقهای به منطقه دیگر در لبنان تسری پیدا کند و کشورهای منطقهای مثل عربستان و رژیم صهیونیستی به هم پیوند خوردهاند. آنها در این پیوند تلاش میکنند به بهانه آنچه در لبنان اتفاق افتاده و با بهایی که در سوریه پرداختند جبهه ضد ایرانی را بار دیگر زنده کنند و زمینه ساز ایجاد فضایی برای محاصره تهران و خلع ید از حزبا… شوند. در چنین وضعیتی دولت لبنان باید از امتیاز و برگ حزبا… استفاده کند تا بتواند امتیازات بیشتری از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بستاند و از طرف دیگر بهاین نکته توجه کند که اگر بخواهد زمینه درگیری بیشتر در درون لبنان را بپردازد مردم لبنان با احزاب و گرایشهای مختلف بهای سنگینی بابت آن پرداخت خواهند کرد. دولت لبنان تلاش میکند تنش میان گروههای گوناگون در داخل کشور را کم کند و با استفاده از امتیازات موجود زمینه پرور ایجاد گرفتن امتیاز از طرفهای گوناگون این اصطکاک در فرامنطقه و درون منطقه شود. کشورهای فرامنطقهای و درون منطقهای اکنون با دولت لبنان در حال مذاکرات گوناگون هستند و این مذاکرات زمینه ساز ایجاد فضای امتیازگیری توسط آنها در محیط عملی لبنان و تلاش دولت لبنان برای دوری از امتیازدهی بیشتر خواهد شد. بنابراین دولت لبنان از سویی با تهران وارد مذاکره خواهد شد، از سویی راههای مذاکره خود با عربستان را تقویت و تلاش خواهد کرد در جهت ایجاد فضایی مثبت در راستای کاهش تنش بهره ببرد و زمانی که نتوانست، زمینههای همکاری با طرف برنده را بر اساس امتیازاتی که ممکن است هر طرف برای او قائل باشند، فراهم سازد. این واقعگرایی موجود در عرصه سیاست است که همواره خود را بر تصمیمگیری دولتمردان و حکومتگران تحمیل کرده و لبنان نیز از این مساله مستثنا نیست. آنچه در بازی دیده میشود، یا بر اساس اشتباهات شناخت وضعیت محیط و اشتباهات تاکتیکی دولتهاست یا اینکه آنها توانایی دستیابی و بازیگری بیشتر را نداشتهاند.
برخی مطرح میکنند در دوره پساداعش مثلث ایران، روسیه و سوریه به پیروزی رسیدهاند و عدهای دیگر میگویند آمریکا بر این روند تاثیرگذار بوده است، به نظر شما پیروز میدان مقابله با داعش در پساداعش چه کشورهایی هستند؟
من اینکه ایران و روسیه توانستهاند تاثیر بیشتری بگذارند یا آمریکا و متحدانش کمتر یا بالعکس را زودهنگام میدانم. آچه مسجل این است که ایران و روسیه قدرت و توان بیشتر و فزونتری را هزینه کردهاند، اما هنوز مشحص نیست که فضای آینده سوریه مملو از چه امتیازاتی باشد و هر امتیاز در سبد کدام یک از بازیگران قرار خواهد گرفت. بنابراین تا این مشخص نشود قضاوت امکانپذیر نیست. تمام این بازیگران در بوسنی و هرزگوین، افغانستان و عراق هزینههای متفاوتی کردند و تجربه تاریخی نشان داده که هر دو طرف خود را پیروز میدان دانستهاند، اما پیروز واقعی کسی است که توانسته امتیازاتی بیشتری نسبت به گذشته در آن محیط عملیات بهدست آورد و نفوذ بیشتری را نسبت به گذشته اعمال کند. از این رو اینکه بگوییم ایران و روسیه در وضعیت کنونی بسیار موفق بوده و توانستهاند دست بالا را داشته باشند، بدین علت است که آنها توانستند در اتحادی ناگفته با اتحاد بینالمللی ضد داعش وارد عمل شوند و امتیاز دیگر نیز باقی ماندن نام بشاراسد بر بالای سر سوریه است. حال آنکه این بشار اسد است که با پشتیبانی ایران و روسیه باید در دمشق باقی بماند و به حیات ظاهری سیاسی خود ادامه دهد. ازاین حیث باید گفت ایران و روسیه هزینههای بسیاری را پرداختهاند، آنها توانستهاند بر داعش پیروز شوند، اما پیروزی آنها دریک جبهه سراسری بوده که رقیب نیز در آن شراکت داشته است. اکنون زمان اخذ امتیازها در پس پرده است و به جای اینکه پس پرده در روبهروی دیدگان افکار عمومی ملتهای ایران، روسیه، آمریکا، عربستان و دیگر کشورها قرار گیرد هنوز آن صحنه تمام نشده ما شاهد شکلگیری صحنه دیگری هستیم که تمامی حواسها را به خود جلب کرده است. باید صبور بود و دید آینده سوریه به کجا خواهد کشید و امتیازاتی که هر طرف خواهد گرفت چه میزانی نسبت به گذشته خواهد بود. سوریه کشوری در میان کشورهای عربی بوده که کاملا محیط نفوذ روسیه و همکاری کامل ایران در جهان عرب و ستون فقرات مقاومت محسوب میشده است. آیا سوریه امروز حتی پس از پیروزی این دو پایتخت در این کشور بر داعش و آمریکا میتواند منطقه نفوذ این دو پایتخت باشد؟ باید این پرسشها را در منطقی پژوهشی مورد توجه قرار داد.
به نظر شما در عصر پساداعش ایران باید چگونه عملکردی داشته باشد تا بتواند بیشترین ثمرات را از فضای پساداعش کسب کند؟
ایران باید بر سیاستهای ایجابی خود تاکید کند. قدرت نظامی ایران باید در پشتیبانی کردن از امتیارات سیاسی قرار گیرد نه آنکه قدرت سیاسی در خدمت قدرت نظامی برای گرفتن دستاوردها و افتخارات نظامی مورد توجه باشد. قدرت نظامی تحت رهبری و قدرت سیاسی کشورهاست نه به عنوان محور اساسی حرکت برای ملت دولتها و دولت کشورها. بنابراین قدرت نظامی ایران باید موجب گرفتن امتیازات بالای سیاسی برای ایران شود تا هزینه فایده حرکت در سوریه مورد توجه بیشتر قرار گیرد.