مادر و دختر در اسارتگاه شوهر خوش قلب
شوهرم مردی تندخو و عصبی است و بههمین خاطر همواره من و دخترم را تهدید میکند. از ترس نامادری در نوجوانی به خانه این مرد آمدم اما حالا دخترم…
زن جوان آشفته و عصبی بود. از همه چیز و همه کس میترسید. تا صدای بلندی از بیرون میآمد ناخواسته روی صندلیاش جابهجا میشد. چند دقیقهای طول کشید تا اعتمادش به اطراف جلب شد. خودش را «آوا»- 25 ساله- معرفی کرد و بدون حاشیه به طرح مشکلش پرداخت.همینطورکه حرف میزد ترس پنهانی در وجودش موج میزد. صدایش میلرزید اما خوب صحبت میکرد: «16 سالم بود که برای فرار از دست نامادری به خواستگاری «پرویز» جواب مثبت دادم. او 22 ساله بود و سوپرمارکت داشت. پرویزمردی خوش قلب ولی تندخو و عصبی است. هرگز نمیتواند آرام صحبت کند و هر چه میخواهد بگوید با داد و فریاد و تهدید میگیرد. او حتی ذرهای به آبروی من اهمیت نمیدهد و سر هر موضوع کوچکی در مقابل همه تحقیرم میکند. اما فقط من نیستم. دخترم آنقدر از رفتار پدرش میترسد که دچار مشکلات عصبی و شب ادراری شده است. بارها از خانوادهاش خواستم با او صحبت کنند اما هر بار روابط بدتر شده است. تنها نگرانیام دختر 7 سالهام است. پرویز حاضر نیست خار به دست دخترمان برود اما درعین حال با او مثل یک برده رفتار میکند. دخترم از اضطراب شدید حتی با همسن و سالانش به مشکل برخورده و حال وروزخوبی ندارد. خانه برای ما مثل یک زندان شده، کمکم کنید تا راهی برای حل این مشکل پیدا کنم.»
نداشتن بلوغ روانی و ناپختگی شخصیت همسر
کارشناس ارشد «مرکز مشاوره آرامش» وابسته به پلیس اصفهان دراین باره گفت: یکی از عوامل ایجاد خشونت بین زن و شوهر نبود بلوغ روانی و ناپختگی شخصیت همسر است. خانوادههایی که نیازهای مختلف اعضای خود را تأمین میکنند احتمال بیشتری دارد که افراد سالم و رشد یافته تری را تحویل جامعه دهند. اما در مقابل بیتوجهی به نیازهای فرزندان موجب ضعف تعادل شده و در نتیجه احتمال بروز اختلالهای روانی و اجتماعی وجود خواهد داشت. همانطور که در این پرونده مشاهده شد بیتوجهی به نیازهای زن در دوران کودکی و نوجوانی او را از نظر شخصیتی و روان شناختی فردی منفعل، حساس و زود رنج کرده که کمتر میتواند استرس و ناکامیهای مختلف زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی را برآورده کند.
علاوه بر این فقدان مهارتهای ارتباطی و اجتماعی سبب شده که همسر این زن فردی پرخاشگر و خشونت طلب باشد. پس همسر این زن برای رسیدن به اهداف خود به صورت ناخودآگاه از خشونت استفاده میکند. چه بسا اگر در مراحل کودکی به نیازهای روانی و اجتماعی وی توجه میشد، کمتر دچار خشونت میشد. علاوه بر این خشونتهای خانگی آسیبهای روانی و اجتماعی زیادی به زنان وارد کرده و تأثیر بدی بر فرزندان میگذارد. کودکانی که در معرض خشونت خانگی هستند به طور قطع با خطر افزایش ناسازگاری روبهرو هستند که سرانجام ممکن است در آینده همین کودکان بهعنوان والدین یا مرتکب خشونت شده یا مورد خشونت قرار گیرند. به منظور رفع این گونه تنشها در خانواده توصیه میشود، در صورت وجود اختلاف و تعارض بین والدین هرگز نباید در مقابل فرزندان با یکدیگر مشاجره یا درگیر شوند.
برای اینکه سلامت و بهداشت روانی فرزندان تأمین گردد آنها باید تا حد امکان نیازهای روانی و اجتماعی فرزندان را برطرف کنند و همچنین به فرزندان آموزش دهند در صورت مواجه شدن با مشکل و بحران حاد در مراحل مختلف زندگی از تمام منابع حمایتی – اجتماعی و امکانات محیطی برای حل بحران استفاده کنند. زوجها نیزمی باید مهارت ارتباطی و اجتماعی برای برقراری رابطه منطقی و کارآمد را فرا بگیرند و لازم است در مراحل مختلف زندگی مهارت کنترل خشم و مواجهه با ناکامی را به فرزندانشان نیز آموزش دهند.