شکست خورده ها در سریال «عقیق» جمع شده اند

سریال «عقیق» مصداق ضربالمثل «نه هر که سر تراشد، قلندری داند» است؛ سریالی که فضای آن ملالآوری دیالوگهای نچسب نویسندهاش را بیش از پیش به خورد بینندهاش میدهد.
دایره بستهای که در تلویزیون ایجادشده تنها برای کارگردانان بیکارمانده سینما باز میشود و در غیر این صورت سریالسازهای موفق سالهای نهچندان دور سیما، نمیتوانند دوباره برای تلویزیون سریال بسازند.
وقتی سریال «زیرپای مادر» که همکاری قبلی سعید نعمتالله، فیلمنامهنویس و بهرنگ توفیقی، کارگردان از تلویزیون پخش شد و انتقادهای زیادی به آن شد، تصور این بود که حتی برای اینکه دهن منتقدان بسته شود، مدتی تلویزیون از همکاری با این افراد به حالت تعلیق در میآید و بودجهای که قرار است توسط این زوج هنری به باد داده شود، در اختیار هنرمند دیگری قرار میگیرد، شاید کاری متفاوت را تولید کند،اما باز هم دایره بستهای که به وجود آمده، سریال «عقیق» را به توفیقی و نعمتالله سپرد تا بینندههایی که سعی میکردند دیالوگهای گلدرشت و نچسب «زیرپای مادر» را فراموش کنند، باز هم همان دیالوگها را در یک سریال جدید ببینند.
جالب است که از نظر سعید نعمتالله هیچ فرقی میان دیالوگهای دوره رضاخانی و دیالوگهای دهه نودی وجود ندارد و همان نوع بیان و کلامی که در «زیرپای مادر» شاهد آن بودیم، این بار هم در یک قالب دیگر میبینیم. تنها تفاوتش این است که در سریال قبلی خلیل کبابی بود که نقش بزن بهادر و لوطی را بازی میکرد و این بار «احد شیرو» با بازی علیرضا آرا، لوطی شده و یکه بزن سریال شده است. فرق نمیکند، شخصیتها در این سریال بقال باشند یا گزمه، لوطی باشند یا مرشد، آشپز باشند یا خدم و حشم؛ همه و همه یک جور حرف میزنند، یک جور دیالوگ میگویند.
انگار که یک دستگاه مکانیکی اینها را از روی هم شابلون زده است. بعید میدانم خود بازیگران هم متوجه بشوند این دیالوگهایی که میگویند معنیاش چیست و اصلاً در قصه سریال چه میگذرد. فقط عین طوطی یکسری دیالوگ نامفهوم و پرطمطراق را تکرار میکنند.
وقتی سریالی تاریخی با نگاه به دوره پهلوی اول از تلویزیون پخش میشود، ناخودآگاه ذهن بیننده را به قیاس کار با «هزاردستان» پیش میبرد، مخصوصاً اینکه اکثر سریالها در همان دکور شهرک سینمایی ساخته میشوند. «عقیق» هم به شکل عجیبی با چنین فضایی آمیخته است؛ فضایی که نویسنده فیلمنامهاش تلاش کرده نشان دهد چیزی از علی حاتمی کم ندارد و میتواند برای شخصیتهای سریالش دیالوگهای سنگین قجری بنویسد که مخلوطی از شعر و کنایه و محاوره است، اما در نهایت آنچه از دیگ لغات و اصطلاحات موجود در ذهن نویسنده «عقیق» میجوشد، اگر بینمک و بیمزه نباشد، آنقدر شور و اغراقشده است که نمیتواند روانی و شیرینی بیان علی حاتمی را متصور شود.
اصولاً نباید انتظار داشت که همه سریالهای تلویزیونی در اوج باشند و تنه به تنه سریالهایی از جنس «هزاردستان» بزنند، ولی چرا نباید تلویزیون برای خودش استانداردی را تعریف کند که تولیدات زیر خط استاندارد حداقل از شبکههای سراسری پخش نشوند!
چرا مدیران تلویزیون که به کار سعید نعمتالله به عنوان نویسنده فیلمنامه اعتقاد دارند، از وی نمیخواهند فضای کاریاش را کمی گستردهتر کند و خودش را میان دیالوگنویسی قجری گم نکند؛ چیزی که واقعاً در انجام آن ناتوان است و بیان بازیگران نمیتواند بیننده را با خود همراه کند!
عقیق سریال بدی است با یک موسیقی خوب. میتوان گفت تنها خوبی سریال عقیق موسیقی آن است که محصول خلاقیت موسیقایی کارن همایونفر است. در کنار موسیقی متن، همایونفر با همکاری علیرضا قربانی تیتراژ این سریال را نیز ساخته است