نخبگان زرد زیر آوار مشکلات
زرد اولین فیلم بلند سینمایی مصطفی تقی زاده است و او سعی میکند ساختهی خود را اثری با ضرباهنگ بالا، پرطنین و صدالبته پرستاره از حیث بازیگران از آب درآورد.
بهطورکلی موضوع اصلی فیلم پرداختن به مسائلی چون پیوند اعضا و مهاجرت نخبگان به خارج از کشور است. در مورد این دو موضوع نمیشود تقدم و تأخری را در نظر داشت و در مقاطع مختلف فیلم، این دو موضوع بر یکدیگر تأثیراتی را دارند.
همین ابتدا از موضوع مهاجرت برای ورود به یادداشت استفاده میکنم.
بهرام رادان(شهاب) ساره بیات(نهال) شهرام حقیقت دوست(حامد) مهرداد صدیقیان(فرامرز)بهاره کیان افشار(نیکی) جمع پنجنفرهی از نخبگان را تشکیل میدهند. البته در پایان معلوم میشود که مغز متفکر فرامرز است.
فیلم با اخذ بلیط برای سفر به ایتالیا آغاز میشود. از همان دقایق ابتدایی معلوم میشود که سفر آنها برای اجرای طرحی در حوزهی انرژی برق است؛ طرحی که سال گذشته در ایران برگزیدهشده اما زمانبر بودن وعدهی حمایت از طرح در ایران، اعضا را به فکر مهاجرت و اجرای آن در آنسوی مرزها انداخته است.
وقتی به این گروه پنجنفره مینگریم، شباهتی میان آنان و نخبگانی که خاطرخواهانی آنسوی مرز دارند نمیبینیم! ملاک ظاهری من برای نخبه دانستن یک فرد عینک تهاستکانی و لاغراندام بودن نیست، اما این گروه بیشتر عدهای مانکن سادهپوش هستند تا نخبه. سادهپوشی آنها هم بنا بر اقتضای وضعیت جیبشان است!
همانطور که شخصیتپردازی، انتخاب بازیگر و بازی ها حس نخبه بودنشان را به بیننده منتقل نمیکند، روند قصه هم از ایجاد چنین حسی عاجز است. شاید تنها نشانههای نخبگی این گروه، عینک و قیافهی حامد و محاسبهی ذهنی ضرب اعداد توسط فرامرز است!
پانزده-بیست دقیقهی ابتدای فیلم به خوشگذرانی، رؤیاپردازی و کلکلهای دوستانهی نخبگان میگذرد و ناگهان فضای قصه با یک تصادف بر هم میریزد. تصادف اگرچه که منطقی رخ نمیدهد اما دلخراش بودن آن نسبتاً خوب از آب درآمده است. دیری نمیپاید تا با کما رفتن حامد، موضوع پیوند اعضا و مسائل مربوط به آن مطرح شوند.
پرداختن به مشکلات مربوط به پیوند اعضا و دلالان ، سطحی و در حد یک سؤال و جواب است و کارگردان میخواهد بهسرعت اثرات ناشی از این بزنگاه را بر رفتارهای میان جمع چهار نفر باقیمانده به تصویر بکشد. این امر با ورود سریع رحیم(دلال کبد) به قصه اتفاق میافتد. شخصیت رحیم هیچ شباهتی به نامش ندارد و مردی کفتار صفت است که تلاش دارد کبد پدر خود را با راضی کردن مادرش حاج خانم(مکرراً بر روی لفظ حاجخانم تأکید میشود) به فروش برساند.
ازاینجا ماجراهای اصلی فیلم شروع میشوند و ما شاهد تکاپوی چهار نخبه برای تأمین پول کبدی هستیم که قرار است از طریق دلالی رحیم و راضی شدن حاجخانم فراهم شود! بهنوعی تکاپوی چهار انسان نخبه، عاقل و آیندهنگر با رحیم دلال(پسر ناتنی) حاجخانم و برادر ژندهپوشی که واپس گرایانی از کف اجتماع هستند و درکی از فلسفهی اهدای عضو و نجات دادن دیگر انسانها ندارند.
نهال در همان ابتدا مدعی تهیه پول کبد میشود و این موضوع بارها از سوی او به زبان میآید؛ حالآنکه ژان والژان قصه شهاب است و تمام موضوعات را او مدیریت میکند. تلاش برای تهیه پول کبد، موضوع مهاجرت را تحت تأثیر قرار میدهد و بهمرور نارضایتیهای فرامرز و نیکی را به همراه دارد. اما مدیریت این موضوعات با شهاب است؛ حالآنکه نهال تنها حرافی می کند و روش مدیریتش ترک نمودن و بازگشتن به جمع در حالی است که شهاب همهچیز را حلوفصل کرده است! تأکید میکنم ادعای نهال برای حل مشکل بهتنهایی، به یک شوخی مضحک در فیلم تبدیل میشود.
شخصاً پیشبینیهایی برای قصه داشتم و فضا و عناصر فیلم همظرفیت شکلگیری آن را داشتند، اما موضوع تهیه پول برای کبد، بهانهای میشود تا زندگی شخصی هر یک از این نخبگان به هم بخورد و اتفاقات کهنه و تهنشین شدهی آنها به تصویر کشیده شوند.
وقتی زندگی این پنج نفر با دور تند و گزینشی عیان میشود، زندگی افرادی را میبینیم که در حال دستوپا زدن میان انبوه مشکلات بوده و هستند و بلیط ایتالیا و موضوع مهاجرت، نور امیدی در زندگی ایشان بوده است.
فرامرز مغز متفکر گروه، یتیم بزرگشده و سالها منتظر چنین لحظهای برای رسیدن به آرزوهایش بوده است. نیکی درحالیکه خاطرخواهی متمول و خوشتیپ دارد، به دنبال رسیدن به آرزوهایش در آنسوی مرزهاست و از مرد دلباختهی خود میخواهد بگذرد. اما در رفتار و حرفهای حامد، نهال و شهاب مانند دو نفر دیگر شوق رفتن نمیبینیم؛ اگرچه که آنها هم بار سفر بستهاند.
در مدتزمانی که شاهد جستوجو رو زدنهای آنها برای تهیهی پول هستیم، شهاب و فرامرز بهکرات با یکدیگر مجادله میکنند و دادوهوارهای آنها واقعاً روی اعصاب است. موضوعی که اینجا به عصبی شدن مخاطب کمک میکند، صدابرداری فیلم است. این فیلم را در دو سینما با دو درجهی کیفی ممتاز و متوسط دیدم و صدای آزاردهندهی فیلم در هر دو سالن مشهود بود. مجادلات بیشازحد شهاب و فرامرز مانند دعواهای احمقانهی در اتوبوس و تاکسی بوده و این رفتارها از یک نخبه به دور است! همچنین آپشن فحاشی هم در فیلم بسیار پرکاربرد است. بهطورکلی انگار تقی زاده علاقهی زیادی به استفاده از مشاجره و فحاشی میان شخصیتهای داستان(بهاستثنای نهال) دارد.
جدا از بحث اشکالات قصهی فیلم، بازیها هم سرد است و تقی زاده از ظرفیت بازی بازیگران بهخوبی استفاده نکرده است.
ساره بیات نیمی از فیلم میخواهد نقش زنی محکم و قوی را به نمایش بگذارد، حالآنکه نه قصه اینچنین مینماید و نه قیافه و بازی وارفتهی او.
بهرام رادان که در طول این سالها بازیهای خوبی را از او دیدهایم و از حالت مدل و مانکنی روی صحنه خارجشده است، در فیلم زرد بازی ضعیفی انجام میدهد. بهعنوانمثال در سکانس مجادلهی او با متین ستوده همسر سابقش(باهمه دعوا دارد) این ضعف در ارائهی بازی به چشم میآید و بازی او در سایهی بازی ستوده قرار میگیرد.
مهرداد صدیقیان در میان بازیگران بهترین عملکرد را دارد و نقشی که برای او تعریفشده را خوب از آب درمیآورد.
بازی بهاره کیان افشار هم بگیر نگیر دارد، اگرچه که درصحنههایی قربانیِ علاقهی کارگردان برای دادوبیداد کاراکترها میشود و مجبور است برخلاف چهره و شخصیت تعریفشدهاش در فیلم، پرخاشگری کند.
شهرام حقیقت دوست هم در مدتزمان کوتاهی که در فیلم حضور دارد بازی نسبتاً قابل قبولی ارائه میدهد و لااقل از حیث ظاهر و رفتار نسبت به دیگر افراد به یک نخبه شباهت بیشتری دارد.
در سالهای پیش عموماً فیلمهایی را شاهد بودیم که مضمونی کوتاه و جزئی داشتند و بهزحمت سعی داشتند تا مخاطب را نود دقیقه در سالن سینما نگاه دارند. اما این روزها فیلمهایی را شاهد هستیم که از آنسوی بام افتادهاند و با زیادهروی دردادن تبوتاب به داستان میخواهند نفس مخاطب را بگیرند و یا دقایق بیشتری را میزبان مخاطبان حاضر در سالن باشند. فیلم زرد هم به دستهی دوم تعلق دارد و پیچوتاب خوردن و گرههای مسلسل وار داستان، از جایی به بعد زیادی است. در قصهی فیلم موضوعات مختلفی مطرح میشوند و قرار است در همین مدتزمان محدود حلوفصل شوند.
موضوعات مختلفی چون مهاجرت، پیوند اعضا، خیانت یک مرد به همسر، علاقهی پیشین کاراکترها به یکدیگر، طرد شدن از سوی خانواده، فرار کردن یک زن از مردی عاشق و سمج، رفتار انسانی در مواجهه با تصادف یک کودک و پا پس کشیدن پسازآن، زندانی شدن بیگناهی که مدرک تبرئه شدن او در کماست و درنهایت بخشش و خوشقلبی نهال در قبال خیانت نزدیک به 3 ماههی شوهرش، خروارها موضوع و سوژهی گنجاندهشده در فیلم زرد هستند و بجای آنکه جذابیت ایجاد کنند، مخاطب را خسته میکنند.
سهم تأثیرگذاری حوادث و اتفاقات فراوانی که در قصه وجود دارند، بهاندازهی وزن و حجمشان در پیام انتهای فیلم نیست و اگر تعدادی از آنها را حذف کنیم خدشهای به فیلم وارد نخواهد شد.
همانطور که پیشتر گفته شد بازی ضعیف ساره بیات موجب میشود تا حس حضور در زیر بار سنگین اتفاقات متعدد آنچنان منتقل نشود . همچنین سبکی ناشی از بخشش و به اتمام رسیدن بلایای رخداده در یک مدتزمان محدود هم تنها با یک نفس عمیق نشان داده میشود و این حس سبکی آنچنانکه باید منتقل نمیشود.
صحنهی زیبای بارش تگرگ در پایان فیلم، به تمثیل دوست عزیزی مانند واقعشدن ناگهانی مشکلات است؛ مشکلاتی که به همان سرعت پایان مییابند. اما تقی زاده میتوانست با تمرکز بیشتر بر روی بعضی مشکلات و حذف برخی دیگر از آنها، مجالی را برای خود فراهم سازد تا بهجای تعدد موضوعات، ظرفیت کیفی آنها را افزایش دهد.