رؤیافروشی در اینستاگرام؛ ثروت دروغینی که از جیب شما تغذیه میکند
- اجتماعی
- 3 ساعت قبل
-
کد خبر :1173774

بازتاب– در روزگاری که هر ثانیه هزاران تصویر تازه بر صفحه تلفنهای همراه مینشیند، مرز میان واقعیت و نمایش، باریکتر از هر زمان دیگر شده است. برای فروختن رؤیا، دیگر نیازی به قصهگوی افسانهها نیست؛ کافی است جوانی خوشپوش، خودرویی درخشان، خانهای لاکچری و دوربینی با زاویه درست در اختیار داشته باشد. همین چند ابزار میتواند چند ثانیه ویدیو را به میلیونها بازدید و هزاران کامنت بدل کند؛ و در پس واژههایی همچون «درآمد دلاری»، «موفقیت سریع» یا «راز ثروتمند شدن»، رؤیایی کاذب بفروشد. این پدیده در دنیای امروز نامی آشنا یافته است: رؤیافروشی؛ صنعتی پرزرقوبرق اما تهی از حقیقت، که از خستگی، اضطراب و نارضایتی نسل جوان تغذیه میکند.
اما ریشهی این ماجرا عمیقتر است. رییس انجمن بازاریابی امریکا میگوید حداقل ۹ تا ۱۸ ماه زمان میبرد تا شما بتوانید در فرآیندهای فروش و بازاریابیتان تغییر چشمگیر ایجاد کنید. با این حال، در همین روزگار، افرادی پیدا میشوند که تا دو روز پیش دورهی اینستاگرام میفروختند و با بالا و پایین پریدن جلوی دوربین دنبال فالوئر بودند، اما حالا مدعیاند «اولین آکادمی تخصصی فروش ایران» را دارند و میتوانند در یک دورهی کوتاه شما را به شمارهیک ایران تبدیل کنند! جماعتی که در فضای پرفشار اقتصادی، از ناتوانی مردم در تصمیمگیری درست سوءاستفاده میکنند.
این موج تازه از «رویا فروشی» چند سالی است خاطر اهل علم و تجربه را مکدر کرده است. پس از فروکشکردن تب آموزش بورس، رمزارز و متاورس، حالا نوبت پکیجهای فروشندگی و درآمد دلاری رسیده؛ دورههایی که وعده میدهند هر کسی میتواند در چند هفته به موفقیت بدل شود، شغل دومش را بسازد و درآمد اولش را میلیونی یا میلیاردی کند. اما پشت این شعارها، چیزی جز بازی با امید و جهل پنهان نیست.
صحنهی رؤیایی با پورشه اجارهای
در بیشتر ویدیوهای اینستاگرامی، الگویی ثابت تکرار میشود: جوانی لبخندبهلب کنار خودروی میلیاردی میایستد، دوربین نزدیک میشود و گفتوگویی نمایشی آغاز میشود:
ـ «لابد پدرت پولداره؟»
ـ «نه، خودم با گوشی کار میکنم و درآمد دلاری دارم!»
کافی است یک کلمه در کامنت بنویسی تا وعدهی آغاز ثروت داده شود. اما واقعیت صحنه چیز دیگری است؛ خودرو اجارهای است، خانه از آن دیگران، ساعت و آیفون هم قرضی. تنها واقعیت، فریب برنامهریزیشدهای است برای پرکردن جیب صاحبان این صفحات؛ کسانی که توهم موفقیت را در قالب آموزش میفروشند.
بازار تازهای در دل شبکههای اجتماعی شکل گرفته که از هر تجارت دیگری سودآورتر است؛ بازاری بهنام «فروش رؤیا». بازیگران این عرصه نه تولیدکننده دانشاند و نه کارآفرین واقعی، بلکه فروشندگان امیدهای بستهبندیشدهاند. آنها با چند قاب لوکس، خودروی اجارهای و لبخندی حسابشده، تصویری از موفقیت میسازند تا ذهن خسته جوانان را در مدار توهم پیشرفت نگه دارند. هر ویدیو، با تحریک دوپامین و احساس ناکافی بودن، مخاطب را گامبهگام به خرید پکیجهای بیارزش سوق میدهد. اما پایان این مسیر، نه ثروت است و نه آرامش؛ بلکه دلزدگی، افسردگی و فروپاشی اعتمادبهنفس.
برخی معتقدند اینها اراذل نوین هستند که خطرناکتر از فروشندگان مواد مخدر عمل میکنند؛ چرا که جسم را نمیکشند، اما ذهن را میفرسایند. آنان با وعدههای دروغین و آموزشهای توخالی، سرمایهی روانی یک نسل را میبلعند. در نهایت، ماشین اجارهایشان را میخرند، نامشان را به «مشاور»، «سرمایهگذار» یا «مدرس موفقیت» تغییر میدهند، و با لبخندِ فریب، رد کلاهبرداریشان را میپوشانند. اما رد زخم در ذهن قربانیان میماند، و هیچ برند لوکسی نمیتواند بر چهرهی وجدان خاموش آنان لبخند بدوزد.
از بازاریابی شبکهای تا بازاریابی توهم
این ترفندها چندان تازه نیستند؛ دنباله همان الگوی قدیمی بازاریابی شبکهای و سایتهای شرطبندیاند که روزگاری وعده ثروت بیزحمت میدادند. تفاوت در ظاهر ماجراست: این بار، توهم موفقیت در بستهبندی لوکس ویدیوهای انگیزشی عرضه میشود. روایتها با دقت سینمایی طراحی میشوند، دیالوگها کوتاه، لحن صمیمی و ریتم پرانرژی است. حتی سکوت میان جملات و نوع نگاه به دوربین نیز بخشی از مهندسی فریب است. الگوریتمهای پلتفرم هم با تشویق تعامل بیشتر، این چرخه را بازتولید میکنند.
بازار امیدهای کاذب
پرسش کلیدی این است که چرا همچنان قربانی وجود دارد؟ چرا جوانان تحصیلکرده و حتی آگاه نیز گاه در دام این وعدهها میافتند؟ پاسخ را باید در واقعیت اجتماعی جستوجو کرد؛ نسلی که در میان فشار اقتصادی، بیکاری و ناامیدی، از مسیرهای واقعی رشد بازمانده است. هر وعده کوتاهمدت و شیرین، همچون پنجرهای به امید تعبیر میشود. در چنین شرایطی، حتی توهم موفقیت نیز میتواند برای مدتی تسکینبخش باشد. این محتواها از خلأ اقتصادی بهره میگیرند و از میل به دیدهشدن، تمایز و اثبات اجتماعی تغذیه میکنند.
در جامعهای که موفقیت بیشتر در قاب تصویر سنجیده میشود تا در عمق معنا، ماشین اجارهای هم میتواند نشانه پیروزی تلقی شود.
آموزش یا اغوا؟
ساختار گفتار در این ویدیوها، عمداً شبیه به محتوای آموزشی طراحی میشود: «من یه روش جدید کشف کردم که میخوام بهت یاد بدم». اما در واقع، هیچ آموزش واقعی در کار نیست. پشت این جملات، فروش پکیجهایی پنهان است که نه سرفصل مشخصی دارند و نه نتیجهای مستند. برگزارکنندگان این دورهها اغلب از سواد و تجربه کافی بیبهرهاند، اما با استفاده از اصول روانشناسی متقاعدسازی، خود را در قالب «استاد موفق» معرفی میکنند. آنها آموزش نمیفروشند؛ رؤیا میفروشند.
روانشناسی رؤیافروشی
کارشناسان اجتماعی، این پدیده را پاسخی انحرافی به ناامیدی جمعی میدانند. وقتی راههای مشروع و واقعی پیشرفت دشوار میشود، میل به میانبر شدت میگیرد. در این میان، پکیجهای موفقیت و درآمد دلاری نقش مُسکن روانی را ایفا میکنند؛ وعدهای برای فرار موقت از واقعیت. اما سرانجام، این امیدهای کاذب به یأس عمیقتری میانجامند، زیرا فرد درمییابد آنچه خریده، نه مسیر رشد، بلکه کالایی از جنس فریب بوده است.
چگونه فریب نخوریم؟
در برابر این موج پررنگ تبلیغات، آگاهی تنها سپر مؤثر است. هر کسبوکاری که وعده «درآمد سریع و بیزحمت» میدهد، باید از همان ابتدا مشکوک تلقی شود. فعالیتهای قانونی و سالم، فرآیند، مدارک و مجوز مشخص دارند و از زرقوبرق بیدلیل پرهیز میکنند. موسسات آموزشی معتبر، نام مدرس، منابع علمی و شیوه ارزیابی خود را شفاف اعلام میکنند. در نقطه مقابل، پیجهای فریبنده با نمایش لوکس و پاسخهای مبهم، اعتمادسازی مصنوعی میکنند. هر جا رؤیا زیاد و شفافیت کم باشد، باید به فریب شک کرد.
بازگشت به واقعیت
صنعت رؤیافروشی، تجارتی است بر پایه خستگی و آرزوهای فروخورده. در این بازار، امید و ناامیدی هر دو کالا هستند. اما حقیقت روشن است: موفقیت واقعی، در مسیر تدریجی آموزش، تجربه و تلاش شکل میگیرد، نه در ویدیوهای پرزرقوبرق با پورشه اجارهای. رؤیا اگر قرار است الهامبخش باشد، باید از درون زندگی واقعی بجوشد، نه از لنز فریبکارانه اینستاگرام.
تا بهای چیزی را نپردازی و برایش تلاش نکنی، محال است به آن برسی. هر راه میانبری که وعدهی نتیجهی سریع بدهد، به بنبست میرسد.











