کتاب‌هایی که نشر دیجیتال را شکست دادند

    کد خبر :21305

انتظار می‌رفت انقلاب دیجیتال، نشر سنتی را در هم بکوبد اما این روزها کتاب‌های چاپی با طرح‌ها و جلدهایی جذاب‌تر و دوست‌داشتنی‌تر روانه بازار می‌شوند و خوانندگان را به وسوسه می‌اندازند.

 «گاردین» که چندی پیش خبر داده بود استقبال از ای‌بوک‌ها طی یک سال گذشته در انگلستان ۱۷ درصد کاهش داشته و در عوض، فروش کتاب‌های چاپی با هشت درصد رشد مواجه شده، اخیرا باز هم در این‌باره مطلبی نوشته که در ادامه می‌خوانید. این گزارش به قلم «الکس پرستون» نویسنده کتاب «وقتی مرغ‌های ماهی‌خوار آتش می‌گیرند» نوشته شده است.

کتاب‌ها با اسرار غبارگرفته‌شان، همیشه نوعی جذبه مسحورکننده با خود دارند. به نظر می‌آید ما در برهه خاصی از تاریخ طراحی کتاب هستیم. نشانه‌های توجه به ظاهر کتاب‌ها در جای‌جای جهان به چشم می‌خورد.

«لینکلن در باردو» نوشته «جورج ساندرز» با آن جلد به‌یادماندنی‌اش را مثال می‌زنم، یا «جاده ابریشم» نوشته «پیتر فرانکوپن» که جلدش با الهام از کاشی‌های مسجد امام اصفهان طراحی شده است؛ از جلد مجلل «مار اسکس» اثر «سارا پری» که کاشی‌های «ویلیام موریس» را یادآوری می‌کند و طراحی جلد کتاب‌های «چیماماندا نگوزی آدیچی» تا لباس جدید آثار «فیتزجرالد»، «آستین» و «دیکنز» که دیگر نمونه‌های این طرح‌های خلاقانه هستند.

یک دهه پیش که ظهور دستگاه‌های کتاب‌خوان صنعت نشر را گیج کرده بود، ناشران ناگهان با بحران مالی مواجه شدند و به نظر می‌رسید «آمازون» دارد کل بازار را از آن خود می‌کند. آن موقع جلد کتاب‌ها خیلی متفاوت بود.

ناشران آن برهه با چاپ کتاب‌هایی که به اندازه‌ ای‌بوک‌ها بی‌رنگ‌ورو و فراموش‌شدنی بودند، به بازار دیجیتال پاسخ دادند. دوران جلدهای نازک و فتوشاپی بود و اعتماد به نفس از دست‌رفته ناشران در محصولی که ارائه می‌کردند، نمایان بود.

اما روند فروش ای‌بوک‌ها بعد از رسیدن به قله سال ۲۰۱۴، کند شد و فروش کتاب‌های جلد سخت رشد پیدا کرد. جدیدترین آمارگیری هم نشان داده در سال ۲۰۱۶ فروش ای‌بوک‌ها ۱۷ درصد کاهش پیدا کرده و استقبال از رقیب‌های چاپی آن‌ها هشت درصد بیشتر شده است. در این دوران ارزش محصولات ناشران بالاتر رفت و کتاب‌فروشی‌ها قفسه‌های‌شان را با جلدهای جواهرگون و فریبنده‌ کتاب‌ها پر کردند.

«کریستوفر دوهامل» نویسنده کتاب «ملاقات با دست‌نوشته‌های مهم»، شرایط کنونی عرصه نشر را با اواخر قرن پانزدهم که صنعت چاپ ظهور و برای همیشه بازار کتاب را متحول کرد، مقایسه می‌کند: «دست‌نویس‌ها ناگهان از سوی چاپگرها احساس خطر کردند. آن‌ها شروع کردند به اِعمال کارهایی در دست‌نوشته‌های‌شان که می‌دانستند چاپگرها قادر به انجام آن‌ها نیستند. آن‌ها حاشیه‌های هوشمندانه‌ای طراحی کردند که خواننده تصور می‌کرد یک حشره واقعی روی کتاب است. تصاویر خارق‌العاده‌ای خلق کردند و رنگ را به کتاب‌ها و تصاویر برگرداندند چون به خوبی می‌دانستند این کارها در تولید کتاب‌های چاپی غیرممکن است. دنیای فناوری و دست‌ساز رودرروی هم قرار گرفته بودند و سعی می‌کردند کاری را ارائه دهند که دیگری از آن عاجز است.»

ما می‌دانیم نتیجه این مبارزه‌ها چه شد (گرچه «او هامل» اشاره می‌کند در قرن بیست‌ویکم هم گروهی هستند که کتاب‌های دست‌نویس تولید می‌کنند). با این حال، ناشران و کتاب‌فروشان امروزی امیدوار و خوش‌بین هستند که تاریخ تکرار نشود.

«جیمز دانت» مدیرعامل انتشارات «واترستونز» معتقد است امر احیای کتاب‌های چاپی، واقعی و ماندگار است. تمرکز بر ارائه کتاب‌های ارزان‌قیمت به عنوان ابژه‌ میل، محور فعالیت‌های «واترستونز» شد. «دانت» در این‌باره می‌گوید: «من بیشترین فروش کتاب‌ها را مرهون چگونگی عرضه آن‌ها هستم. این‌که چطور آن را در اختیار مشتری می‌گذارید و حس لمس کردن کتاب را به خوانندگان هدیه می‌کنید، خیلی مهم است. ما در این راستا، مبلمان فروشگاه‌های «واترستونز» را عوض کردیم. میزهای کوچکی داریم تا تمرکز بیشتری روی آن‌چه نمایش می‌دهیم باشد. همه چیز با هدف تشویق مردم به کتاب‌خوانی و تبدیل کتاب‌فروشی‌ها به مکانی برای کشف زیبایی‌ها پیش می‌رود.

«دانت» فکر نمی‌کند موج کنونی برای کتاب‌های زیبا، مسأله جدیدی است، بلکه او این را نوعی بازگشت به ارزش‌های پیشین صنعت نشر می‌داند.

او ادامه می‌دهد: «بعد از بحران مالی، ما کم کردن هزینه‌ها را شروع کردیم و سعی داشتیم با کاهش قیمت‌ها، ارزش تولید را بالا ببریم. به نظر من ناشران متوجه شدند مشتری‌ها خواهان دلیلی هستند تا به کتاب‌فروشی‌ها بروند. این به معنای خرید کتاب‌های مناسب با قیمت و طراحی خوب است. ما شاهد رابطه روشنی بین کتاب‌های موفق و آثار زیبا هستیم. بنابراین، این رویه برای ما سودآوری هم داشت.»

کتاب‌فروشی‌های مستقل هم از جریان ارائه کتاب‌های خوش‌منظره سود برده‌اند. «مری جیمز» که کتاب‌فروشی «آلدبرگ» را به همراه همسرش «جان» اداره می‌کند، می‌گوید که کارشان در حال شکوفایی است. او با تجربه هر دو نوع کتاب‌های چاپی و دیجیتالی، به این نتیجه رسیده است که بی‌رنگ و لعاب‌ بودن کتاب‌های «کیندل» نمی‌تواند از پس کتاب‌هایی که می‌توان به دست گرفت و لمس کرد، بربیاید. او در این‌باره می‌گوید: «آن‌چه مردم در «کیندل» می‌خوانند، یادشان نمی‌ماند، چون همه چیز عین هم به نظر می‌رسد. آن‌ها می‌گویند: دارم این کتاب را می‌خوانم اما یادم نمی‌آید اسمش چیست و نویسنده‌اش کیست. اما درباره کتاب‌های چاپی، لمس فیزیکی، رنگ و بافت آن در ذهن شما می‌ماند.»

جلدها معماگونه‌اند و اغلب به اندازه خود کتاب خلاقانه و الهام‌بخش هستند. «میتزی انجل» ناشر «فیبر» می‌گوید: «یک طراح خوب به اندازه ویراستار، متن را تفسیر می‌کند. گاهی جلدی غیرمنتظره و هوشمندانه، می‌تواند یک انتشارات را دقیقا به بهترین راه برای بارور کردن یک کتاب برساند. این می‌تواند در یک لحظه مسأله را روشن کند. تو با خودت فکر می‌کنی: آها! فهمیدم چطور این اثر را چاپ کنم.»

طی زمان انجام تحقیقاتم برای نوشتن این مقاله، دور خودم را پر کرده بودم از کتاب‌های زیبا، آن‌ها را کف اتاق پذیرایی پهن کرده بودم و به دنبال الگوها و مشابهت‌های‌شان بودم. دوست نداشتم آن‌ها را در قفسه بگذارم و آن چهره‌های زیبا را از جلو چشمم دور کنم. در میان‌شان کتاب‌های آشپزی، اطلس‌ها، رمان‌هایی مثل «ق مثل قوش» نوشته «هلن مک‌دونالد»، «مهاجر خوب» از «نیکش شوکلا»، «شهر باز» نوشته «تایجو کول» و «راه‌آهن زیرزمینی» از «کولسون وای‌هد» بود. «مار اسکس» و «جاده ابریشم» هم که از پرفروش‌ترین‌های اخیر بازار کتاب بوده‌اند، میان این کتاب‌ها می‌درخشیدند.

با این حال، یک نگرانی وجود دارد که کتاب‌ها به جای منبع الهام، دانش و تخیل، به ابژه‌های تجمل و نمادهای دکوری تبدیل شوند. دوست‌داشتنی‌ترین کتاب‌های کتابخانه من در واقع اصلا زیبا نیستند: یک نسخه قدیمی با جلد سخت از «گتسبی بزرگ» بدون پوشش کاغذی و یک جلد از مجله نقد ادبی «نیویورک» که به «قایق موتوری» نوشته «رناتا ادلر» پرداخته بود و در حمام از دستم در آب افتاد.

ما باید متوجه باشیم که از قدیم ارتباطی بین زیبایی و یادگیری وجود داشته است. چه کتاب‌مان جزو دست‌نوشته‌هایی با قدمت و جاذبه تاریخی باشد و چه جزئی از فناوری قدیم، باید کار طراحان و ناشران را گرامی بداریم، چون آن‌ها به مبارزه‌طلبی‌های جسورانه‌ ای‌بوک‌ها به خوبی پاسخ گفته‌اند.

همچنین باید متوجه باشیم که زیباترین کتاب‌های چند سال اخیر، جزو درخشان‌ترین و الهام‌بخش‌ترینِ آن‌ها هم بوده‌اند. توجه و دقت در طراحی آثار قرون وسطایی و تاریخی، حرف‌های مهمی درباره محتوای آن‌ها و ارزش ادبی‌شان به زبان می‌آورد اما این مسأله درباره طراحی‌های جدید کمتر صدق می‌کند.

*****

در ادامه نظر سه نفر از نویسندگان پرفروش‌ترین آثار طی سال‌های اخیر را درباره طراحی جلد کتاب‌های‌شان می‌خوانید:

«سارا پری» نویسنده «مار اسکس»

طراح جلد: «پیتر دایر»

«قرار بود برای انتشارات «Serpent’s Tail» هر تصویری را که به نظرم خیره‌کننده‌ای می‌آمد، بفرستم. بنابراین چندین تصویر از کاشی‌هایی را که در موزه کاشی «جکفیلد» ـ تعداد زیادی از کارهای «ویلیام موریس» و «ویلیام دو مورگان» ـ دیده بودم، برای‌شان ایمیل کردم. به کل کاشی‌ها را فراموش کردم تا این‌که ایمیل طرحی پیشنهادی به دستم رسید. در ماشین بودم و سکسکه خیلی بدی داشتم که نمی‌خواست بند بیاید. ایمیل را با گوشی‌ام باز کردم و وقتی طرح را دیدم، آن‌چنان خوشحال شدم که سکسکه‌ام بند آمد. در لحظه فهمیدم که طرح بی‌نقصی است.

طراحی تأثیر زیادی بر موفقیت یک کتاب در بازار دارد. جلد یک اثر به سادگی یک طراحی تأثیرگذار و غیرمعمول نیست، بلکه چیزی را درباره کتاب بیان می‌کند که من به سختی تلاش کرده‌ام به آن دست پیدا کنم و امید دارم خواننده متوجهش شود. جلد کتابم کاملا در سنت‌های ویکتوریایی (طرح‌های ویلیام موریس) ریشه داشت و در عین حال ظاهری معاصر دارد. اگر کتاب جلد تاریخی کمی متعارف‌تر داشت، به خوبی نشان‌دهنده مضمون کتاب نبود و به نظر من به این اندازه موردپسند خواننده قرار نمی‌گرفت. من هم آن را نمی‌پسندیدم!»

«هلن مک‌دونالد» نویسنده «ق مثل قوش»

طراح: «کریس وُرمل» و «سوزان دین»

«طراحی جلد کتابم با چنان سرعت و سهولتی انجام شد که بعدها احساس کردم کار تقدیر ناگزیرم بوده است. هیچ جلد جایگزینی وجود نداشت. حدود یک سال بعد از انتشار کتاب، ناشرم «دن فرانکلین» برایم نوشت آیا فکری درباره تصویر جلد دارم یا نه. عنوان کتاب او را یاد حروف الفبای چاپی «ویلیام نیکلسون» می‌انداخت تا یک جلد عکسی. او گفت که می‌توانیم دنبال تصویرگری باشیم که به سبک «نیکلسون» جلد را طراحی می‌کند.

«سوزان دین»، «کریس ورمل» را به عنوان یک گزینه کاملا مناسب پیشنهاد داد و من خیلی خوشحال شدم. بنابراین چند عکس از قوشم «میبل» و تصاویری از نشیمن‌گاه، پابند و ساک‌هایی با طرح‌ این پرنده برای «ورمل» فرستادم و ۹ روز بعد طرح مدادی جلد کتاب برایم ایمیل‌ شد. عالی بود!»

«پیتر فرانکوپن» نویسنده «جاده ابریشم»

طراح: «اما یوبانک»

«ابتدا ماکتی از یک طراح آمریکایی به دستم رسید که تصویر یک کامیون کمپرسی را با نقش برجسته‌ای پارسی با قدمتی ۲۰۰۰ ساله نشان می‌داد. آن‌ها گفتند: «این مفهوم کهن و نو را کنار هم نشان می‌دهد.» کاملا دلسرد شدم. مجموعه‌ای از تصاویر را برای «بلومزبری» فرستادم. یکی از آن‌ها همان موقع در مسجد اصفهان بود. «اما یوبانک» با ایده‌ای نو از سفر برگشت و وقتی کپی آن را دیدم، تقریبا از خوشحالی گریه‌ام گرفت.

او به من گفت که «بلومزبری» واقعا روی این طرح فکر کرده. آن‌ها جلد سخت کتاب را در نواری بنفش‌رنگ پیچیده و بعد با نوشته‌های سفید و طلایی آن را مزین کرده بودند… می‌دانستم مردم می‌فهمند که این طرح فقط درباره شترها و جاده کهن ابریشم نیست، بلکه درباره تاریخ جهان است…»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید