فرهنگ شهری در آتش «پلاسکو»
فرهنگ به عنوان عامل مهم رفتاری در جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است. این فرهنگ است که اولویتهای جامعه را در دستیابی به اهداف مادی و معنوی تعیین میکند و به انسانها حس هویت، تعلق خاطر، همبستگی و همدلی میدهد. فرهنگ در توسعه پایدار شهری نقشی حیاتی و بنیادین دارد.
با توجه به رشد فزاینده زندگی شهرنشینی در جهان زمانی این توسعه محقق میشود که رابطهای تنگاتنگ با فرهنگ داشته باشد. بیتردید توسعه وقتی محقق و ماندگار میشود که جامعه آن را به عنوان یک فرهنگ بپذیرد و اصطلاحا مقبولیت عام پیدا کند و مشارکت غیررسمی یک ملت را دربر بگیرد.*آنگاه که آتش پلاسکو شعلهور شد و دود آن به چشم شهروندان رفت، تازه خیلیها متوجه شدند اهمیت مدیریت شهری چقدر بالاست! خوب است از خودمان سؤال کنیم چند نفرمان در تعیین این مدیریت نقشآفرینی کردیم؟
اینگونه مواقع مصداق همان حکایت «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» ميشود؛ وقتی مشارکت شهروندان در تعیین اعضای شورای شهر، پایین است و گاه خیلی ساده و بیتفاوت از کنارش میگذریم و تعرفه رأی ریاستجمهوری را پر میکنیم و تعرفه شورای شهر را روی میز باقی میگذاریم یا با نامهای غیرمرتبط پر میشود، شرایط تغییری نخواهد داشت. در سالهای گذشته با سهلانگاری و گاه بیاطلاعی ساده از حق انتخابمان گذشتهایم و سرنوشت شهرمان را به دست کسانی سپردهایم که امروز منتقدشان هستیم.
ورزش و ورزشکار، هنر و هنرمند همه و همه از اهمیت بالایی برخوردارند ولی آیا شورای شهر که همان مجلس یا پارلمان شهری است، جای ورزشکار و هنرمند است یا جای مدیر ورزشی و مدیر فرهنگی؟شورای شهر که نقش تصمیمگیری و تصمیمسازی کلان در مدیریت شهری را دارد نیازمند همه تخصصهاست، نیازمند متخصصان مدیریت شهری، ترافیک، محیط زیست، اقتصاد و فضای سبز، سلامت و متخصصان اجتماعی، فرهنگی و هنری. اما حضور چهار قهرمان ورزشی در شورا چه ضرورتی دارد؛ کسانی که با احترام به ارزش ورزشی ایشان، تخصصی در حوزهای جز ورزش تخصصی خود ندارند و بعضا از بدیهیترین مسائل مدیریت شهری آگاه نیستند.
آیا جز این است که ما یا در تعیین ایشان و اساسا تعیین کل اعضا شورا نقشی نداشتهایم یعنی در انتخابات شوراها رأیی به صندوق نینداختهایم یا از روی سهلانگاری و بیمسئولانه صرفا به چند چهره رأی دادهایم یا با غفلت از اهمیت موضوع با شرکتنکردن در انتخابات فرصت را از کف دادهایم. بعد از آتش پلاسکو که آتش بر جان همه زد باز هم رفتارها احساسیتر از قبل شده. حالا نبايد از آنور بام بيفتيم و همه تقصیرها را گردن همین عده معدود چهار، پنج نفر ورزشکار و هنرمند بیندازیم. چرا از دیگر اعضای شورا راجع به مشکلات عدیده شهری سؤال نمیکنیم؟
ظریفی میگفت ما ایرانیها اهل افراط و تفریط هستیم. «یک روز بیستون میسازیم و روزی دیگر چهلستون»! حالا داریم همه تقصیرها را گردن چند ورزشکار و چند اهل هنر و فرهنگی میاندازیم که در شورا هستند. البته ایشان بیتقصیر هم نیستند اما این به آن معنا نیست که اشکال در ورزش و هنر است. شاید اشکال در ورزشکار و هنرمند باشد ولی اشکال اساسی در دقتنکردن در انتخاب شهروندان است که مشارکت نمیکنند یا سهلانگارانه انتخاب میکنند. فردا اگر دود بیتدبیری از هزار پلاسکوی فرهنگی مثل فرهنگسراها، خانههای فرهنگ، سرای محلهها، نگارخانهها، پردیسهای سینمایی و پردیسهای نمایشی زیرمجموعه شهرداری تهران برخاست، آن وقت باید چه کسانی را متهم کنیم؟ یک روز شهرداری بافرهنگ، نرده پارکها را برداشت و فرهنگسراها و خانههای فرهنگ و نهادهای دیگر فرهنگی را بنا نهاد و در افتتاح فرهنگسرای بهمن که در محل کشتارگاه سابق تهران بنا نهاده شده بود، کنسرت استاد محمدرضا شجریان را برگزار کرد و روزی دیگر در دورهای از مدیریت شهری یک مدیر بهاصطلاح فرهنگی، سفره موسیقی را برچید و آن پیشدرآمد عزیز به این فرودِ حضیض رسید!
آیا تابهحال از خود پرسیدهایم که این هزارواندی مرکز فرهنگی زیرمجموعه شهرداری تهران با چه نظارتی فعالیت میکند؟ چرا در این مراکز فرهنگی به جای آموزش عمومی مبانی هنر ازجمله موسیقی، تئاتر، سینما و هنرهای تجسمی، کلاسهای ملیلهدوزی، خیاطی و درنهایت کلاسهای زبان رونق یافته است؟ و کلاسهای هنری و فرهنگی و نگارخانهها بیشتر جایش را به غرفههای فروش آش و نهایتا صنایع دستی داده است. یکی از کمیسیونهای مهم شورای شهر کمیسیون فرهنگی -اجتماعی است که وظیفه سیاستگذاری فرهنگی -اجتماعی مدیریت شهری و نظارت آن را برعهده دارد. آیا میشود امور به این مهمی را به افراد غیرمتخصص سپرد؟