فاجعه؛ از پلاسکو تا سرپل ذهاب ادامه دارد

    کد خبر :147385

می‌دانم درست وقتی که هنوز برخی از هموطنانمان زیر آوار دارند با مرگ می‌جنگند، وقت خوبی برای «نکته» نوشتن نیست اما کار من «آموختن» و به اشتراک‌گذاشتن چیزهایی است که آموخته‌ام. بخشی از این نکات را زمان آتش‌سوزی پلاسکو هم نوشتم و دردناک است که عینا در رویارویی با یک فاجعه دیگر بازنشر می‌کنم.

بدون نیاز به هیچ ‌تغییری! می‌دانم حوصله ندارید ولی باور کنید از41 حادثه طبیعی ثبت‌شده در جهان، بیش از 30 مورد آن در ایران سابقه وقوع دارند و طبق گزارش پایگاه «داده‌های بین‌المللی بلایای طبیعی» در یک قرن گذشته بالغ بر 200 حادثه طبیعی بزرگ پرخسارت در ایران رخ داده که بیش از 300‌هزار کشته و زخمی دربر داشته و حدود نیم‌میلیون ایرانی بی‌‌‌خانمان شده‌اند. پس این زلزله کاملا طبیعی است.

پلاسکو نشانمان داد ما در زمینه آموزش مدیریت بحران موفق نیستیم اما انصافا مدال طلای سوگواری برازنده همه‌مان است. ما در این سرزمین حق «شعر» را ادا کرده‌ایم اما حق «خرد» را نه. مانورهای زلزله و بحران در مدارس معمولا شوخی و خنده است و کسی جدی‌اش نمی‌گیرد و بیشتر اوقات برای پرکردن فرم‌های اداری است تا اثرگذاری واقعی و آماده‌کردن بچه‌ها برای لحظه فاجعه. این اتفاقات نشان می‌دهد که نه مسئولان آماده‌اند، نه ماموران و نه حتی رسانه‌ها. نگوییم «غافلگیر شدیم.»

بلایای طبیعی به کسی زنگ نمی‌زنند که آماده باشید ما تشریف می‌آوریم. وقتی پلاسکو فرو ریخت، کاممان تلخ شد اما عبرتی نگرفتیم و یادمان رفت. درست مثل منا، مثل تصادف قطار سمنان، مثل کشته‌شدن سربازها، مثل فروریختن ساختمان سعادت‌آباد که هفده کارگر دفن شدند، مثل آتش‌سوزی خیابان جمهوری که دو زن پایین پریدند و مردند. یادمان می‌رود، چون ما به زخم خو کرده‌ایم. مرگ، کسب‌و‌کار ماست. یک اتفاق تازه رخ می‌دهد و این زلزله را می‌شورد و می‌برد! ساختمان‌های مسکن مهر را نگاه کنید.

بیمارستان‌ها را پس از زلزله ببینید. تقریبا ویران شده‌اند. چه کسی آنها را ساخته است؟ خودمان ساخته‌ایم، با بی‌‌‌مسئولیتی، با بی‌‌‌فکری، با «حاجی سخت نگیر بابا!»، با «آقا امضا کن بره، انشاءا… اتفاقی نمی‌افته»، با مصالح درجه چندم، با طمع، با سودجویی، بی‌‌‌آنکه فکر کنیم که ممکن است روی سر هموطنمان خراب شود. ما گرفتار بحران مدیریت در این کشوریم. تا دلتان بخواهد دکتر و خلبان و ملوان داریم اما مدیر چطور؟ چرا مثل مربی فوتبال، مدیر وارد نمی‌کنیم؟ چند نفرمان کشته بشود تا مدیران ما قبول کنند «مدیریت بحران» نمی‌دانند؟ یک باران، یک سیل کوچک، یک آتش‌سوزی در این کشور جنازه تولید می‌کند. باور کنید خدا ما را در آغوش گرفته است؛ اگر این زلزله در تهران رخ داده بود، الان… بگذریم! بی‌اعتمادی در این کشور ترسناک‌تر از زلزله و آتش‌سوزی است. مردم ما به اخبار تلویزیون اعتماد ندارند، به توصیه مسئولان که آقا نیایید برای تماشا، اعتماد ندارند، به حرف مسئولان که ساختمان را ترک کنید، اعتماد ندارند، به آمبولانسی که پشت سرشان آژیر می‌کشد، اعتماد ندارند.

شب واقعه در حساس‌ترین لحظات، حتی تلویزیون استانی فیلم و سریال پخش می‌کرد، انگار هیچ ‌اتفاقی رخ نداده و دیروز به ظهر نرسیده 200 جنازه از زیر آوار بیرون آمد… اعتماد مردم را جلب کنید، لطفا. در ایران مسابقه پرطرفدار «کی از همه بدبخت‌تره؟!» هر روز برگزار می‌شود که تقریبا همه‌مان شانس کسب مدال در آن را داریم. اینکه پیش هر کسی درددل کنی تا ثابت نکند حالش از تو بدتر است، ول‌کن نیست. برای درآوردن اشک هم، با شعر سوزناک و کلیپ جگرخراش و عکس‌های وحشتناک مسابقه ندهیم، اسم این کار را نگذاریم همدردی! لزوما هرکس بیشتر گریه کند و اشک دربیاورد، انسان بهتری نیست. در چنین مواقعی نیروهای امدادی و نهادهایی چون هلال‌احمر و حتی نظامی و انتظامی سرزنش می‌شوند اما منصفانه نیست. بسیاری از آنها بیش از توانشان کار می‌کنند اما امکانات کافی ندارند.

انشاءا… آموزش کافی و به‌روزشده برای رویارویی با بحران را دیده‌اند اما سوپرمن نیستند. دق دلمان را سر دیوار کوتاه آنها خالی نکنیم. چندنفر از ما که فحش و تز می‌دهیم، بلدیم با کپسول آتش‌نشانی کار کنیم؟ تنفسمصنوعی بلدیم؟ بلدیم بچه‌مان پاک‌کن قورت داد، نجاتش بدهیم؟ برای فاجعه بعدی آماده شویم. آموزش ببینیم. لطفا به ما آموزش بدهید. به بچه‌های ما در مدارس همان‌قدر که مهندسی راه و آسمان یاد می‌دهید، روش‌های زنده‌ماندن را هم یاد بدهید. خداوند متعال مدیر بحران ما نیست. خدایا! ما مواظب خودمان نیستیم. تو بیشتر مواظبمان باش. کسی از نزدیکان من در این حادثه کشته نشد اما هر کس که جان باخت یا صدمه دید، هموطن من است، کس من است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید