دروغ و ادبیات داستانی در ایران
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند چو عضوی به درد اورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
برای ما دهه شصتی ها این بیت از اشعار سعدی نمایانگر غرور و افتخار ملی بود.سالها در مدرسه ها معلمین به ما دانش آموزان می گفتند که بالای ورودی سازمان ملل این شعر به زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده و ما ایرانیان باید بدان افتخار کنیم.
تا اینکه چند سال پیش شایعه ای بر سر زبان ها افتاد که چین چیزی کذب است و هیچ شعری از سعدی در سازمان ملل نوشته نشده!
بعد از چند سال سیاست نه تایید و نه تکذیب خبر خبری جالب تر به گوش رسید از این قرار که آقای ظریف این بیت از شعر سعدی را به سازمان ملل تقدیم کرده که برای ما دهه شصتی ها معنی تایید ده ها سال دروغ به قیمت افتخار و غرور کاذب ملی داشت.
یک سال و هفت ماه پیش من با مدیر یک کانون فرهنگی هنری که مجله ی الکترونیک ادبی را مدیریت می کرد آشنا شدم.من همیشه از محافل و نشریات فاصله می گرفتم و آن زمان برای اولین بار تلاش کردم به این محافل نزدیک شوم.
این آقای مدیرکارگاههای داستان نویسی نیز برگزار می کرد و در رزومه خود نوشته بود که کتاب های داستانش به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده ودر کشورهای دیگر نیز مورد استقبال قرار گرفته. من که دومین کتاب داستانم “خط تیره” در شرف انتشار بود چندین جلسه با این جوان به ظاهر متواضع که خود را استاد معرفی می کرد صحبت کردم و قرار شد من هم همکاریهایی مانند نوشتن نقد با نشریه او داشته باشم.
من که از خواندن کتاب داستانی کاملا متوسط او به مشکوک شده بودم از او خواستم لینک نشرهای خارجی که کتاب او را ترجمه و نشر داده اند را به من بدهد و اینجا بود که با واقعیتی حیرت انگیز روبرو شدم.کتاب های این آقا به هیچ زبانی ترجمه و منتشر نشده بلکه در خود ایران نیز به دلیل ضعف محتوا استقبالی نشده و تجدید چاپ نشده است.این به اصطلاح استاد کارگاه داستان نویسی به من گفت:چند نفر قول ترجمه کتابش را دادند اما منصرف شدند! این آقا درحالی به اصطلاح هنرجویانش را به مطالعه کتب ادبی توصیه می کرد که خود محتاج مطالعه بود چون به آسانی میشد از حرفها و نوشته هایش متوجه شد دانش وی از داستان نویسی بسیاربسیار پایین است و بسیاری از صحبتهایش در مورد داستان نویسی کاملا اشتباه است .وضع برخی منتقدین نشریه او بدتر بود.
برای مثال نقدی خواندم که منتقد داستان بلند((ناولت)) را به اشتباه رمان خوانده بود و اشکالات دیگر! همین مهم باعث می شد نود درصد هنرجویانش علیرغم پرداخت پول و شهریه از جلسه دوم یا سوم قید کلاس را زده و فرار را بر قرار ترجیح دهند.
قطعا شما هم به این فکر می کنید این شخص که این گونه در دروغگویی و مردم فریبی گستاخ است بعد از مدتی باید رسوای جهان می شد.اما برعکس!چون چند هفته پیش خبردار شدم که کارش را گسترش هم داده و یک نشر هم تاسیس کرده و با اینکه اطرافیانش می دانند که تنها افتخار این مرد ترجمه دروغین کتابهایش است اما نه تنها سکوت می کنند که به او بال و پر هم می دهند.
در این مدت من با افراد دیگری هم آشنا شدم که مانند ایشان تنها سند افتخارشان دروغهایی است که مردم و هنرمندان ما به آسانی می پذیرند. در حقیقت این آقای شارلاتان قطره ای است از دریا…
امروزبعضا اساتید جعلی در سطح تهران پراکنده اند که افتخاراتشان همه دروغ محض است و در تهران کارگاههای داستان نویسی دایر کرده اند.این اساتید که به خوبی می دانند خلق یک اثر داستانی قوی کاری بی نهایت سخت و پیچیده است و به توانایی بالای ذهنی و مطالعه بسیار احتیاج دارد راه آسانتر را انتخاب می کنند.
همیشه از مطالعه نکردن مردم و شاگردانشان گلایه می کنند اما خود به ندرت مطالعه می کنند و از نام چند فیلسوف و نویسنده برای مثال کانت و نیچه یا کانت که سالها پیش آثارشان را روخوانی کرده اند مدام استفاده می کنند تا به بیسوادی متهم نشوند و البته بتوانند دیگران را به بیسوادی متهم کنند.
پیش فرض آنها این است که هرکس را که ببینند و مشهور نباشد اهل مطالعه و تحقیق نیست.
برخی از آنها تنها افتخارشان این است که شاگرد کارگاه داستان نویسی فلان استاد فقید بوده اند که اسطوره جهان ادبیات بوده.
آنها در حالی کتاب فلان نویسنده ایرانی را با اسطوره های بین المللی ادبیات با عنوان ” به نظر من” مقایسه می کنند که ما در ادبیات و جراحی قلب نظر شخصی نداریم.به خصوص که کتابهای نویسندگان مورد اشاره در زمان حیاتشان ترجمه و در چند کشور پیشرفته عرضه شده بود. مرحوم هدایت در زمان خودش شاهکارش به فرانسوی ترجمه شد و اتفاقا ترجمه کتابش را نیز پسندید.مرحوم گلشیری هم برای ترجمه کتابهایش به آلمان سفر کرد و این که عاقبت مذاکره با انتشاراتی آلمانی چه شد را می توانید از همراهانشان که اکنون زنده اند بپرسید.
اما اجازه دهید نکته ای را گوشزد کنم .هیچ نویسنده ای در تاریخ ادبیات فارسی وجود ندارد که تکنیک ادبی یا سبک نگارشی جدیدی به داستان نویسی افزوده باشد.هیچ داستان نویس ایرانی وجود ندارد که خودش یا داستانهایش در کشورهای پیشرفته مانند آنتوان چخوف یا جیمز جویس مورد توجه قرار گیرد.هیچ دانشکده ادبیاتی در جهان وجود ندارد که کتاب یا آثارحتی یک نویسنده ای ایرانی را به عنوان الگو یا کتاب مفید تدریس کند.
به صورت موردی به برخی داستانها یا کتابهای نویسندگان ایرانی مثلا ماهی کوچولوی صمد بهرنگی پرداخته شده اما نویسنده ایرانی که اسطوره داستان نویسی باشد هرگز.
بنابراین نه تنها باید به خود این اساتید جعلی داستان نویسی شک کرد بلکه باید به اسطوره ها و بُتهایی که ساختند نیز مشکوک بود درست مثل جریان شعر سعدی بر دروازه ورودی سازمان ملل متحد!
یک نویسنده خوب به جز مطالعه و ذهن توانا که معلول مطالعه است فاکتورهای دیگری نیز مانند هوش بالا و نبوغ نیاز دارد که تنها راهی که باعث می شود بدان پی برد آثاری است که او خلق کرده نه ادعا.
این اساتید جعلی گاهی با عنوان “کارشناس ادبیات داستانی ” به عنوان بررس در نشرهای معتبر کشور استخدام می شوند و خودتان می توانید حدس بزنید که چه اتفاقی می افتد.آنها از معدود نویسندگانی که از راه سالم می خواهند رشد کنند و آثارشان اصیل است نفرت دارند و هر کاری که از دستشان بربیاید می کنند تا مانع دیده شدن آنها شوند.
زمانی که این اساتید با رزومه جعلی به عنوان داور برای مثال مسابقه داستان کوتاه “ه” مشغول به فعالیت می شوند باز هم شما با یکی از عجایب ادبیات قرن بیست و یکم رودررو می شوید. “داور” یا “نمونه خوان” محترم تنها چند سطر از داستان را خوانده و بر اساس ” انشا و جمله سازی بهتر” آثار را قضاوت می کند.هر کتاب خوانی می داند داستان کوتاه را تا پایان نه یکبار بلکه چند بار باید خواند تا متوجه مفهوم آن شد اما در این مسابقات درست مانند جزیره ای که از جهان ادبیات جدا مانده قانون و معیار متفاوت می شود!آیا می شود با یک کاسه از دریایی آب برداشت و سپس در مورد تمام آبزیان و گیاهان موجود در آن دریا را مشخص کرد؟!
این مشاهیر جعلی ادبیات به اینکه به نام “نقد هنری” هر داستانی را که ببینند با خواندن چند سطر به صورت سرسری تنها ظرف چند لحظه چند ایراد وعیب روی آن می گذارند افتخار می کنند و این حماقت را نشانه استاد بودن خود می دانند.ایرادها و نقدهایی ناشیانه که اثبات می کند این عزیزان هنوز حتی اصول داستان نویسی را نمی دانند.اما اگر شما یک نقد بسیار مختصر و صحیح از آثارشان بگیرید به شدت ناراحت می شوند و البته ناراحتیشان برای شما کم هزینه نیست.
در جهان متمدن نویسنده داستان کسی است که از مطالعه “درک و فهمش” سرریز شده اما طرز فکر مستقل خودش را دارد و در مرحله بعد شروع به خلق داستان می کند .قطعا روخوانی سرسری کتب فلسفی و ادبی در صورتی که باعث تغییری در نگرش و رفتار فرد نشود بی فایده است. در ایران داستان نویسی تنها بر اساس “نمره ویراستاری” بدون توجه به ” کالبد و آگاهی داستان” قضاوت می شود.به همین دلیل مخاطب ایرانی تمایلی به خواندن داستان جایزه برده ایرانی نشان نمیدهد.اگر داستان به زبانی دیگر ترجمه شود همان “نثر” که تنها دارایی اش بوده نیز از بین می رود و داستان تبدیل می شود به “جملات اضافه و بی معنی”.
نثر خوب و جمله سازی بهتر یکی از مولفه های داستان است اما نه مولفه اول.بهبود نثر می تواند وظیفه ویراستار باشد نه نمره توانایی نویسنده.
آیا پیش کسوتهایی که در مصاحبه با مطبوعات می گویند در سال جاری صدها کتاب داستان تالیفی را مطالعه کرده اند و داستانی که شایسته و ممتاز باشد را نیافته اند اما در محافل خصوصی با افتخار می گویند “چند سال است که هیچ کتابی مطالعه نکرده اند” خود را شایسته لقب فرهنگی و فرهیخته می دانند؟آیا شخصی می تواند سالها کلاس آموزش نویسندگی برگزار کند اما در مصاحبه با مطبوعات با ژست روشنفکری از وجود کارگاههای تولید نویسنده انتقاد کند و بگوید تنها چیزی که باعث رشد ذهنی و پیشرفت هنرجویان می شود مطالعه است؟
در مقابل نویسندگان واقعی و کمیاب را داریم که با متانت اثر شما را می خوانند شهامت ستایش از یک اثر قوی را دارند و اگر داستانتان ضعفی داشته باشد در نهایت خضوع و آنگونه که شما از یک ادیب محترم انتظار دارید با شما برخورد می کنند.
به اینجا میرسیم که ورشکستگی “ادبیات داستانی” اتفاقی نیست.کشوری داریم با هزاران نفر استاد کارگاه داستان نویسی که همه “کتاب خوان” هستند و تیراژ کتاب زیر 500 نسخه!
در پایان جمله ای از لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی که مبتلا به اختلال روانی” آسپرگر” بود اما اروپاییها به جای تحقیر کردنش و زدن زیرآبش به خاطر بیماری از او با عنوان نقطه عطف فلسفه اروپا نام میبرند برایتان می نویسم :
برای اصیل بودن فقط کافی است دروغ نگویی.
آغاز اصالت خوب همین است که نخواهی چیزی باشی که نیستی.