خیراندیش: مردم از تلویزیون حقیقت را نمی‌شنوند

    کد خبر :339924

مردم هم وقتی از یک رسانه، از این جعبه جادویی آنچه را که در جامعه تجربه‌ می‌کنند نمی‎بینند یا نمی‌شنوند، کم‌کم از آن فاصله می‌گیرند چون چنین روشی را قبول و باور ندارند.

خیراندیش این روزها کمدی پرفروش «دشمن زن» را بر پرده دارد و همین بهانه بسیار خوبی برای هم‎صحبت شدن با اوست، اما بیش از آنکه راجع فیلم حرف بزند، از دردها و رنج‎هایی گفت که سالیان بسیاری است قلب او را به درد آورده است.

شاید این موضوع به رویکرد و سیاست‎های تلویزیون طی سال‎های اخیر مربوط باشد. خود شما در مقایسه با سال‎های گذشته، کمتر در تلویزیون کار می‎کنید. رویکرد تلویزیون طی این سال‎ها، مورد انتقاد مردم بوده و ریزش مخاطب را تجربه کرده؛ آیا این کم‎کاری می‎تواند به معنی اعتراض باشد؟

من اگرچه کارم را با تئاتر و سینما آغاز کردم، اما مردم، من را بیشتر با تلویزیون شناختند بنابراین در وهله اول، تلویزیون را خانه اصلی خودم می‎دانم ولی متاسفم که دست ما برای گفتن حقیقت‎های جامعه باز نبوده و نیست. مردم هم وقتی از یک رسانه، از این جعبه جادویی آنچه را که در جامعه تجربه‌ می‌کنند نمی‎بینند یا نمی‌شنوند، کم‌کم از آن فاصله می‌گیرند چون چنین روشی را قبول و باور ندارند.

خیلی چیزها باعث شد که روند یک اتفاق، در تلویزیون یکجور باشد و در جامعه، یکجور دیگر. یعنی تبلور واقعیت‎هایی که در جامعه بود، در تلویزیون نبود به همین دلیل مردم، از آن فاصله گرفتند. زمانی که آمریکا بودم، آقای رحیمی(تهیه‎کننده سریال دیوار به دیوار) برای دعوت از من برای حضور در این کار تماس گرفت.

آن زمان من خیلی رنجیده بودم و واقعا نمی‎خواستم دیگر با تلویزیون کار کنم اما ایشان گفتند که مدیران رده بالای تلویزیون واقعا علاقه‌مند هستند که شما باز دوباره با تلویزیون همکاری کنید و من این را به مثابه تغییر سیاست‎ها و روش‌های این رسانه دیدم و بدین ترتیب بود که وقتی در آمریکا بودم، قراردادم را برای بازی در این سریال به صورت تلفنی بستند و من بعد آمدم ایران.

حتی این صحبت مطرح بود که از کارگردان‎های سینما دعوت شده که به تلویزیون برگردنند و کار کنند. از کیانوش عیاری، سامان مقدم، سیروس الوند، رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور نام برده شد که دعوت شده‎اند بیایند و کارهای خودشان را بسازند و از این طریق داشتند سعی می‎کردند مخاطبان تلویزیون را بیشتر کنند. به نظر من، تنها راهش این است که اصحاب رسانه ملی، به هنرمندان اعتماد کنند و سعی کنند اگر گاهی چیزی در اجتماع اتفاق می‎افتد و واقعیت‎هایی که هست را حتی با انتقادهای بجا در تلویزیون پخش کنند که اگر این اتفاق بیفتد، مردم بیشتر اعتماد می‎کنند.

راه اعتماد و جلب مردم، پوشش دادن واقعیت‎های جامعه است که اگر بشود، آنها را در تلویزیون نشان دهیم. مثلا در مورد ارتباط زن و مرد یا نشان دادن هیبت زن، ما معذوریت‎های زیادی در تلویزیون داریم که باعث شده مردم بروند سراغ دیگر رسانه‌ها. وقتی فرزند من تیر می‎خورد و من نمی‎توانم به او دست بزنم یا زخمش را ببندم، دیگر از این غیرواقعی‌تر که من مادر نمی‎توانم دست فرزندم را بگیرم؟

تماشاگر درباره چنین صحنه‌ای چه می‌گوید؟ کجای گرفتن یک فرزند آسیب دیده یا یک شهید مشکل دارد؟ کدام خانواده‎ای که تجربه بیماری فرزند را داشته و حتی دیگر خانواده‌ها چنین چیزی را بد می‌دانند و احساس دیگری برایشان به‌وجود خواهد آمد؟

من سال‎ها رنج بردم که چرا نمی‎توانم دست فرزند نوجوانم را بگیرم و چرا باید وقتی مثلا فرزندم تیر می‎خورد، پارچه را به دست او بدهم تا خودش زخمش را ببندد؟ آخر چه‌ کسی این را باور می‌کند؟ بنابراین این رنج من در این سال‎ها رنجی است که فکر می‎کنم به تماشاگر هم منتقل شده و آنها هم متوجه می‎شوند که چقدر سوال‌برانگیز و غیر واقعی است. حالا این حرف‌ها که مطرح می‌شود ممکن است برخی‌ها واکنش نشان دهند اما این حرف من نباید به معنی رواج مسائل دیگر تلقی شود.

روزنامه آرمان: همین چند وقت پیش، زنان را در ورزشگاه‌های جام جهانی نشان دادند؛ چه اتفاقی افتاد؟ فکر می‎کنم اگر اجازه بدهند که مردم، خودشان خوبی و بدی مسائل را درک و انتخاب کنند، مطئمن باشید کمتر مشکل به وجود می‎آید.

بعد از یک شروع محافظه‎کارانه در ابتدای گفت‎وگو، روحیه تهاجمی توأم با منطق جالبی از خود نشان دادید که شاید مخاطبان و دوستدارانتان، کمتر با این شکل از وجهه شما مواجه شده باشند چون در پست‎های اجتماعی و کمپین‎هایی که حضور دارید، انگار چندان با این میزان جسارت به طرح مساله نمی‎پردازید.

من اتفاقا در مورد موضوع روز که «گرانی» است، یک پست منتشر کردم اما باید به شما بگویم که «نه به گرانی» فقط چاره درد جامعه نیست. مشکل ما این است که نخریدن، نمی‎تواند در جامعه‎ای که مردم، همان پول اولیه خرید میوه یا غذایشان را ندارند، چاره‎ساز بوده و حالا به آنها بگوییم بیاییم سکه و ماشین نخریم. من زمانی می‎توانم آنها را تشویق به این کار کنم که ببینم دستشان به دهانشان می‎رسد.

آنها الان برای ابتدایی‎ترین مایحتاج زندگی‎شان مشکل دارند بعد ما چه چیزی را بگوییم نخرند. من چنین پستی را گذاشتم اما برای کسانی که سکه و ماشین زیادی می‎خرند و می‎روند تلنبار می‎کنند تا گران شود، من برای آنها گذاشتم ولی به نظر من، ما در جایگاهی می‎توانیم گرانی را چاره کنیم که دولت، عزمی جدی برای ورود به این مشکل داشته باشد.

اگر ما بتوانیم مایحتاج‎مان را به راحتی بخریم آنوقت برای چیزهایی که واقعا گران شدند، بله، باید جلوی آنها بایستیم و نخریم و موفق هم می‎شویم. یک موقعی در آمریکا، به یک سیاه‎پوست برای سوار شدن در اتوبوس حمل‎ونقل عمومی توهین شد و به او گفتند برو پایین چون در جایگاه سفیدپوست‎ها در داخل اتوبوس نشسته‎ای.

به دلیل همین توهین، سیاه‎پوست‎ها، یک سال سوار اتوبوس واحد نشدند و پیاده سر کارشان رفتند تا بالاخره توانستند حق خودشان را بگیرند چون بیشترین کسانی که سوار اتوبوس می‎شدند، همین سیاه‎پوست‎ها بودند و بدین ترتیب قانون اینکه حتما باید فقط سفیدپوست‎ها سوار شوند برداشته شد. طی این حرکت، سیاه‎پوست‎ها همه با هم، نیم‎ساعت تا یک ساعت زودتر از خواب بیدار می‎شدند و طی یک سال در سرما و گرما، تمام مسیر را پیاده سر کارشان می‎رفتند.

این یعنی یک اتحاد جمعی. این یعنی وقتی ما با هم روی یک موضوع اتحاد داشته باشیم، آن زمان می‎توانیم موفق باشیم. این‎طوری نیست که من بخواهم محافظه‎کارانه با شما حرف بزنم بلکه می‎گویم اعتقاد خود من هم باید باشد که آیا درست است که من یا دیگران از روی شکم‎سیری بگوییم دوستان، از شما خواهش می‎کنیم بیایید خرید طلا، سکه و ماشین را تحریم کنیم. مردم می‎گویند ما الان نان نداریم بخوریم چون گران شده، گوشت را به علت گرانی نمی‎توانیم بخریم، آن‎وقت چه چیزی را باید تحریم کنیم؟

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید