ترجمه رمانی از یک روزنامه‌نگار انگلیسی

    کد خبر :38792

دومین رمان داینا جنیفر نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی با عنوان «همسر چای کار» به فارسی ترجمه و منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر رمانی از داینا جیفر روزنامه‌نگار و نویسنده انگلیسی با عنوان «همسر چای کار» با ترجمه میثم فدایی در ایران منتشر شد.

جیفر که خود متولد مالزی است و از کودکی به انگلستان نقل مکان کرده است، در کالج هنری بیرمنگام و دانشگاه آلستر در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرده است و یکی از مشهور ترین نویسندگان انگلستان و نیز مقاله‌نویسان مطبوعات این کشور به شمار می‌رود.

این نویسنده که در آثارش عشق به آسیای جنوب شرقی موج می‌زند، نخستین رمان خود را با عنوان «جدایی» در نشر پنگوئن و در سال منتشر کرد و رمان «همسر چای کار» دومین رمان وی به شمار می‌رود.

داستان این رمان از تصمیم یک زن برای ترک زندگی مشترکش آغاز می‌شود و پس از آن است که نویسنده مخاطب را با خود به دل یک سفر تاریخی دراز دامن به سم سیلان می‌برد. سفری که در آن زن به منظور رسیدن به همسرش که از قضا در زمره چای کاران سیلان نیز هست، آغاز می‌کند و این سفر برای او سرآغاز اتفاقاتی بزرگ است.

منتقدان مطبوعاتی در انگلستان این رمان را اثری تاثیرگذار توام با فضاسازی‌های جادویی و درک حقیقی تاریخ از سوی نویسنده معرفی کرده‌اند. این رمان همچنین به عنوان اثری فوق‌العاده پر احساس و آکنده از عشق، اندوه و شادی ستوده شده است.

بخش نخست این رمان اینگونه شروع می‌شود:

گوئن که کلاه آفتابی حصیری‌اش را توی دستش گرفته بود، به نرده‌های بندر تکیه داد و دوباره نگاهی به پایین انداخت. یک ساعتی می‌شد که داشت تغییر رنگ دریا را تماشا می‌کرد و کاغذپاره‌ها، حلقه‌های پوست پرتقال برگ‌های شناور روی آب را با چشم دنبال می‌کرد. حالا که رنگ آب از عمیق‌ترین فیروزه‌ای به خاکستری تیره تغییر کرده بود، می‌دانست که دیگر زیاد طول نمی‌کشد. کمی بیشتر روی نرده‌ها خم شد تا تکه پارچه‌ نقره‌ای رنگی را که داشت از دیدش خارج می‌شد تماشا کند.

وقتی صدای بوق کشتی، بلند، کشیده و و از خیلی نزدیک به گوشش رسید، از جا پرید و دستش را با تعجب از روی نرده‌ها برداشت. هدیه خداحافظی مادرش که یک کیف ساتن کوچک با یک بند منجوق دار ظریف بود از روی دستش سر خورد. نفسش را در سینه حبس کرد و دستش را دراز، دلی دیگر خیلی دیر بود؛ کیف به داخل اقیانوس افتاد و در آب‌های کثیف چرخی خورد و فرو رفت. پول‌هایش داخل کیف بود؛ به اضافه نامه لونس و دستورالعلش که خیلی مرتب تا شده بود.

به اطرافش نگاه کرد و غلیان غم را که از زمان ترک کردن انگلستان نتوانسته بود از شرش خلاص شود دوباره حس کرد. پدرش گفته بود اگر از گلاسترشر بیرون بیایی چندان دورتر از سیلان نمی‌توانی بروی. همانطور که صدای او در سرش طنین می‌انداخت، با صدای دیگری به خودش آمد. صدایی که به وضوح مردانه بود ولی آهنگش غیر عادی بود، نرم وآرام‌بخش و خوشایند.

این رمان را نشر نفیر با قیمت ۲۸ هزار تومان منتشر کرده است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید