آیا رشد قدرت جهانیِ چین رو به پایان است؟

    کد خبر :993979
افزایش قدرت چین اکونومیست

در چهار دهه اخیر، مساله خیزش چین و قدرت‌گیری قابل توجه آن در عرصه بین المللی، به یکی از مهمترین و جدی‌ترین مناظرات و مباحثات در جهان تبدیل شده است. کشور چین از زمان اجرای سیاست اصلاحات اقتصادی و باز کردن درهای این کشور به روی خارج در سال 1978، تولید ناخالص داخلی‌اش به طور میانگین، رشد سالیانه 9 درصد را تجربه کرده است. این مساله سبب شده تا چیزی در حدود 800 میلیون چینی از دامان فقر خارج شوند. امروز چین چیزی در حدود یک پنجم از “تولیدِ جهانی” را به خود اختصاص داده است.

نشریه اکونومیست در گزارشی می نویسد:

پیش بینی می شود که بودجه نظامی چین تا بیش از 7 درصد در سال جاری افزایش یابد. این در حالی است که تولید ناخاصل داخلی آن به قدرتِ قبل نیست. هزینه‌کردهای نظامی چین کمتر از آمریکا است با این حال، هنوز به نحو قابل توجهی رو به افزایش است. پیش بینی می‌شود که نیروی دریایی چین تا 50 درصد بزرگتر از نیروی دریایی آمریکا تا سال 2030 شود و زرادخانه اتمی آن نیز تا سال 2035چهار برابر افزایش پیدا کند.

بازتابحجم گسترده بازار و تولید چین، تا حد زیادی اقتصاد جهانی را تکان داده است. “شی جین پینگ” رئیس جمهور چین که در 10 سال اخیر این کشور را رهبری کرده است، امید دارد که با تکیه بر قدرت و رشد اقتصادی قابل توجه کشورش، تا حد زیادی نظم ژئوپلیتیکی جهان را دچار تغییر کند.

با این حال، در این مسیر یک مشکل جدی هم وجود دارد و آن این است که رشد سریع اقتصادی چین تا حدی کُند شده است. شی جین پینگ وعده احیای جدی قدرت کشورش در دهه های آتی را می دهد با این حال، اقتصاد چین اکنون با بلوغی قابل توجه رو به رو شده که این مساله خود برای چین مشکل‌زا است. در حالی که یک دهه پیش، تحلیلگران اقتصادی اینطور پیش بینی می کردند که تولید ناخالص داخلی چین (بر اساس نرخ ارز در بازار) از تولید ناخالص داخلی آمریکا پیشی می گیرد، با این حال، در شرایط فعلی تا حدی این تغییرات دچار تعدیل شده اند.

در این شرایط، دیدگاه های مختلفی در مورد خیزش و قدرت گیری اقتصادی و سیاسی چین در جهان مطرح می‌شود. برخی معتقدند که قدرت چین در قیاس با رقبایش تا حدی کاهش می یابد که این مساله خود می تواند چین را در عرصه بین‌المللی، خطرناک کند. در این راستا، سال گذشته “هال برندز” و “مایکل کلی”، سال گذشته در کتابی از تئوری با عنوان “اوج گیری(یا انفجارِ) چین” سخن گفتند.

آن ها اینطور استدلال می کنند که چین با زوال قدرتش رو به رو است و در عین حال به نقطه ای رسیده که از امکانات و قدرت کافی برای ایجاد اختلالات جدی در نظم موجود بین‌المللی برخوردار است. با این حال، نسبت به این مساله که زمان به نفع آن به پیش می رود، بدبین است. این کتاب این نتیجه گیری را مطرح می سازد که چین در آینده نزدیک به جنگ علیه تایوان اقدام خواهد کرد.

تئوری اوج گیری چین مبتنی بر این گزاره درست است که در مسیر رشد چین، برخی بادهای مخالف می وزند که عملا قدرت گیری فزاینده چین را با چالش رو به رو می سازند. نخستین چالش و مشکل بزرگ در این رابطه مربوط به مساله جمعیت است. جمعیت چین که در سنِ کار و فعالیت اقتصادی قرار دارند در طی یک دهه، به نحو قابل توجهی کاهش یافته است. سال گذشته، جمعیت کلی چین افزایش یافت با این حال اکنون هند از جمعیت چین پیشی گرفته است.

در این رابطه باید گفت که تبلیغات گسترده حزب کمونیست چین جهت قانع کردن زوج های چینی برای فرزندآوریِ بیشتر، جواب نداده و راهگشا نبوده است. در نتیجه، سازمان ملل متحد فکر می کند که تا اواسط قرن حاضر، جمعیت چین که در سن کار قرار دارند، تا یک چهارم دچار کاهش خواهد شد. مساله ای که عملا به معنای خداحافظی با نیروی کار ارزان چین است. نیروی کاری که زمانی یک نعمت برای کارخانه های جهان بودند.

اینکه شمار کارگران در یک کشور افزایش پیدا کند، یکی از راه هایی است که یک اقتصاد با اتکا به آن می تواند رشد کند. در عین حال، یک کشور زمانی رشد اقتصادی بهتری را تجربه می کند که بتواند از جمعیت موجود خود استفاده بهتری را انجام دهد.

با این حال، مشکل دوم چین این است که تولید این کشور به ازای هر کارگر، بعید است که آنطور که تحلیلگران اقتصادی زمانی پیش بینی می کردند، رشد کند و افزایش یابد. در این راستا، بخش قابل توجهی از منابع چین در زمینه مراقبت از افراد سالخورده هزینه خواهد شد(به دلیل تشدید پیریِ جمعیت چین). پس از دهه ها سرمایه‌گذاری چین در زمینه هایی نظیر ساخت خانه، جاده و راه آهن، انجام سرمایه گذاری در زمینه زیرساخت‌ها با سود چندانی در چین همراه نیست. سیاست های اقتدارگرایانه شی جین پینگ نیز تا حد زیادی کارآفرینان محلی در چین را نگران کرده است.

مساله ای که در بلند مدت تا حد زیادی می تواند بر ظرفیت های نوآوری و ابتکاری چین در عرصه اقتصادی اثر منفی بگذارد. تنش های ژئوپلیتیک فزاینده در جهان، شرکت های خارجی را به این سمت سوق داده تا زنجیره‌های تامین نیازهای خود را متنوع کرده و از اتکای صِرف به چین دوری کنند. آمریکا می خواهد که توانمندی های چین را در برخی فناوری های بنیادین و پایه کاهش داده و تضعیف کند. اقدام واشینگتن در ممنوع سازی صادرات برخی ریزتراشه ها و دیگر تجهیزات فناوری به شرکت های چینی، احتمالا تاثیرات منفی را بر تولید ناخالص داخلی چین خواهد داشت.

همه این موارد، پیش بینی های مطرح شده در مورد رشد و توسعه اقتصادی چین را تا حد زیادی تضعیف می‌کنند. 12 سال قبل، نهاد معتبر “گلدمن ساکس” فکر می کرد که تولید ناخالص داخلی چین در سال 2026 از آمریکا پیشی می گیرد و تا بیش از 50 درصد تا اواسط قرن حاضر، افزایش خواهد یافت. سال گذشته این نهاد، در پیش‌بینی‌های خود در مورد چین، تجدیدنظر کرد و گفت که چین تنها تا سال 2035 امکان سبقت گرفتن از آمریکا را خواهد داشت. البته که دیگر پیش بینی ها در این زمینه تاریک‌تر و ناامید‌کننده‌تر هم هستند.

نهاد موسوم به Capital Economics که یک نهاد تحقیقاتی و پژوهشی است،استدلال می کند که اقتصاد چین هیچگاه به اقتصاد اول جهان تبدیل نخواهد شد و تنها تا 90 درصد حجم اقتصاد آمریکا تا سال 2035 رشد خواهد کرد. البته که این پیش بینی ها قطعیت کاملی ندارند با این حال، اغلب آن ها به این نکته اشاره دارند که چین و آمریکا در دهه آتی تا حد در حوزه اقتصادی برابر خواهند شد و این وضعیت تا چند دهه نیز ادامه خواهد یافت.

چین چگونه می خواهد این روند پر فراز و نشیب را مدیریت کند؟ در خوش‌بینانه‌ترین سناریو، شی جین پینگ تغییراتی را ایجاد خواهد کرد که رشد بهره‌وری را در اقتصاد چین بالا می برند. در شرایطی که درآمد هر فرد در چین، معادل نصف یک فرد مشابه در آمریکا است، جمعیت چین مایل به ایجاد بهبود در استانداردهای زندگی خود خواهد بود. رئیس جمهو رچین می تواند آزادی را در فضای اقتصادی چین بیشتر کند و امتیازهایی را نیز به مردم این کشور بدهد. دولت چین می تواند اتکای خود را به بانک ها و شرکت های دولتیِ پرهزینه متوقف کند و از سرمایه ها در این کشور حراست کند.

در عین حال، این کشور می تواند رویکردهای تهاجمی کمتری را در عرصه خارجی اتخاذ کند و به شرکت های مختلف در جهان این اطمینان خاطر را بدهد که تجارت آن ها با چین هیچ خطری ندارد. چنین اصلاحاتی در نهایت می توانند چین را قدرتمند‌تر کنند با این حال، می توانند رویه های تهاجمی آن را نیز کاهش دهند. با این همه، مشکل این است که شی جین پینگِ 69 ساله که اکنون وی را احتمالا باید رئیس جمهور مادام العمر چین نیز دانست، هیچ نشانه ای را از در آغوش کشیدنِ سیاست های مبتنی بر “آزادسازی” در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی از خود نشان نداده است.

بدبینان از این نکته هراس دارند که چین هر چه با چالش های جدی تری در حوزه اقتصادی رو به رو شود و رشدش کُند شود، سیاست هایش ماهیت تهاجمی‌تری را به خود خواهند گرفت. البته که دلایل زیادی نیز وجود دارند که این گزاره را معتبر بدانیم. شی جین پینگ به یک ملی‌گراییِ خطرناک باور دارد و به صورت ضمنی تاکید دارد که منتقدانش عملا با چین مشکل دارند.

بودجه نظامی چین پیش بینی می شود که تا بیش از 7 درصد در سال جاری افزایش یابد. این در حالی است که تولید ناخالص داخلی آن به قدرت قبل نیست. هزینه‌کردهای نظامی چین کمتر از آمریکا است با این حال، هنوز به نحو قابل توجهی رو به افزایش است. پیش بینی می‌شود که نیروی دریایی چین تا 50 درصد بزرگتر از نیروی دریایی آمریکا تا سال 2030 شود و زرادخانه اتمی آن نیز تا تا سال 2035چهار برابر افزایش پیدا کند. قدرت اقتصادی چین می تواند اوج بگیرد با این حال، هیچ کشور دیگری قادر نیست که آمریکا را در سطح جهان به چالش بکشد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید