چرا معتادان به پاتوق های خیابانی پناه می برند؟
وقتی شرایط جامعه و سیاستگذاریها برای معتادان به سمت و سوی نگاه امنیتی و حذف و نادیده گرفتن و دیده نشدن و برخورد پلیسی میرود، معتادان کارتنخواب مجبور میشوند دنبال یک فضای امن بگردند تا در امان باشند و محفوظ بمانند. پاتوقهای مصرف مواد، به همین دلیل شکل گرفت.
به این دلیل که نگاههای امنیتی، معتادان کارتنخواب را مجبور کرد دنبال مکانی برای پناه گرفتن و احساس امنیت باشند؛ مکانی امن برای ادامه زندگی؛ پناه گرفتن از سرما یا گرما و حتی باران. در چنین شرایطی، پاتوقها مکان مناسبی است که کسی، سراغ کارتنخوابها نمیآید و آنها هم قرار نیست برای رفتارهایشان جوابگو باشند و مهمتر اینکه، از نگاه تحقیرآمیز جامعه هم، در این پاتوقها خبری نیست.
رفتن به پاتوقها، به ویژه پاتوقهای فراموش شده و مهجور، برای خودشان این حسن را دارد که دور از دسترس میشوند اما در چنین شرایطی، فعالان غیر دولتی، آنها را از دست میدهند هرچند که تیمهای خدمات سیار کاهش آسیب اعتیاد باید توانایی پیدا کردن این افراد را داشته باشند. اشکال کار در این است که در این پاتوقهای دور از دسترس، هیچ اتفاق و حادثهای قابل پیگیری نیست و ارایه هر نوع خدمتی هم در این پاتوقها دشوارتر است و در این پاتوقها، مشکلات بیشتری کارتنخوابها را تهدید میکند. اگر زن در این پاتوقها باشد که معمولا هست، بیپناهی و تنهایی و آسیبهای این زن و حتی انتقال ویروس ایدز هم افزایش پیدا میکند چون در پاتوقهای محلی، ما به این افراد دسترسی داریم و کاندوم و سوزن و سرنگ و پمادهای سوختگی در اختیارشان میگذاریم.
با آنها صحبت میکنیم و تمام تلاشمان این است که آنها را به نحوی، به دنیای واقعی، به شهر و به مردم عادی وصل کنیم ولی در پاتوقهای دور از دسترس و فراموش شده، تمام ارتباطات قطع میشود و آنها، فقط با خودشان در ارتباط هستند و برای ما هم امکان بهبود شرایط، غیر ممکن میشود. آسیبها و مشکلات پاتوقهای فراموش شده و متروک، نه فقط کارتنخوابها، بلکه جامعه را تهدید میکند ضمن آنکه خطر انتقال ویروس ایدز و بارداری زنان در این پاتوقها بسیار بیشتر است و در مجموع، در این پاتوقها، استثمار واقعی جریان دارد.
متاسفانه، هر چقدر آدمها از جامعه فاصله بگیرند، تعلقشان را نسبت به جامعه از دست میدهند و در چنین شرایطی، در این دور شدن و فاصله گرفتن از چشم و گوش جامعه، ممکن است برای به دست آوردن مواد مخدر و محرک که به قول خودشان، آنها را در اختیار دارد و به آنها دستور میدهد، هر اقدام و هر رفتاری را مرتکب شوند تا شرایط، برایشان کمی قابل تحمل بشود، رفتارهایی که شاید در شرایط معمول، برایشان دشوار بوده و سعی میکردند انجام ندهند. در حالی که با زندگی در پاتوقها، هیچ فشار و نگاه اجتماعی وجود نداشته و آنها میتوانند همزمان، به رفتارهای مخاطره آمیزشان ادامه بدهند، تهدید بشوند و آسیب ببینند. البته طبیعی است که در این پاتوقها، زنان به دلیل ویژگیهای جسمی، عاطفی و روانی، بسیار بیشتر از مردان مورد آسیب قرار میگیرند. تعداد زنان در پاتوقها معمولا بسیار کمتر از مردان است و در بسیاری مواقع، مشکلات بیشتری را تجربه میکنند و به دلیل عادت ماهانه و بارداری و نبود امکان حمام و… زندگی در پاتوقها، برای زنها راحت نیست.
شاید مردها بتوانند برای تهیه پول، کار کنند اما حتی پیمانکار شهرداری، زباله زنان زبالهگرد را نمیخرد و آنها مجبورند زباله شان را با قیمت نازلتر به مردها بفروشند. در دهه ۵۰، حلبیآبادهای تهران را دیده بودم. در حلبیآبادها، فقر موج میزد اما آدمهای همان حلبی آباد، از روابط بین فردیشان دریافتهای انسانی و معنوی داشتند اما در پاتوقها، آدمها جز رنج و سختی و تلخی چیزی نمیبینند و دریافت نمیکنند. بسیاری از این افراد، دیگر هیچ چیزی برای ازدست دادن ندارند چون تمام بندها و روابط ارتباطی شان با جامعه قطع شده و این اتفاق، بسیار رنج آور است. زندگی در پاتوقهای مصرف مواد مخدر، در نگاه و تعریف من، بدترین، تلخترین و سهمگینترین تجربه و نوع زندگی است
منبع:روزنامه اعتماد