نقدی بر سریال گمشدگان؛

سوژه های تکراری چگونه برای ساخت سریال های دست چندم استفاده می شود

    کد خبر :90343

سریال « گمشدگان» هم در خلق موقعیت داستانی مشکلات عدیده‌ دراماتیک دارد و هم اینکه در شخصیت پردازی هم با اشکالات بزرگی مواجه است.

یکی از چالش‌های اصیل منتقدان با سریال نه چندان اصیل «ستایش» حین پخش فصل نخست، رویکرد محتوایی اثر در برخورد با ولایت پدربزرگ بود. این بحث خیلی فراگیر شد اما احدی از مدیران رسانه ملی در مقام پاسخ به انتقادات مطرح شده برنیامد و در نتیجه برای دهن کجی به تحلیل‌گران و اصحاب رسانه، فصل دوم سریال ساخته شد. در سریال «گمشدگان» راویان چند گام بزرگتر برداشته‌اند و به بهانه آسیب شناسی اجتماعی، با معتاد نمایش دادن پدر و استفاده از الگوهای داستانی سریال آینه عبرت، پدر معتاد و دختر دم بختی که با اجبار پدر ازدواج می‌کند، ولایت پدر را به چالش می‌کشند. جالب اینجاست چنین الگویی طی بیست و اندی سال اخیر پس از پخش مجموعه آینه عبرت دائما در حال تکرار است؛ پدر معتاد و اجبار در ازدواج دختر با ساقی پدر.

و همواره در پس آسیب شناسی‌های مضحک سیما، این نکته از سوی مسئولان رسانه ملی همچنان بی‌پاسخ خواهند ماند که در سریال‌های ایرانی چرا پدر جایگاه سنتی و اعتبار گذشته‌اش را ندارد؟! چرا هر نوع هنجارشکنی اجتماعی در سینما وجود دارد باید مابه ازای در آن تلویزیون در اشکال مختلف نمایشی شود؟! این سئوالات نیز قطعا از سوی مدیران سیما بی‌پاسخ خواهد ماند و نکته مهم این است که مگر کسی در سازمان «پیر و فرتوت» صدا و سیما پیدا می‌شود که به سئوالات منتقدان پاسخ دهد؟!

رفتار مدیران رسانه ملی به گونه‌ای است که تمایل دارند اصحاب رسانه به درج خبر و ستایش از فعالیت‌های آنان بسنده کنند و این سئوال نیز کماکان بی پاسخ خواهند که سریال ابتر و نازل «گمشدگان» در چه فرآیندی ساخته شده است. چه چیزی در میان است که به عده‌ای تهیه‌کننده، کارگردان و نویسنده درجه چندم،کارت سبز تولید سریال‌های چندین قسمتی ضد مردمی و ملال‌آور، برای تولید اهدا می‌شود؟

در سطور پیشین به این مسئله اشاره شد که این سریال تفاوت‌های تماتیک و روایی خیلی عجیبی به بخش‌های از مجموعه «آینه عبرت» دارد. هیچ تعجبی ندارد وقتی که در یک مقایسه محتوایی درخواهیم یافت که بخشی از سریال «گمشدگان» با ظرافت خاصی از فیلمنامه آینه عبرت کپی شده است. وقتی زمینه چنین قیاسی پیش می‌آید درخواهیم یافت که دکمه خلاقیت را در رسانه ملی چندین سالی است که خاموش کرده‌اند و به جای حرکت و پویایی اصیل رو به جلو، تلویزیون در ارائه محتوا چند گام به عقب برداشته است و بعضی از مدیران فعلی سوار خودروی سفر در زمان شده‌اند و سعی در بازفرآهم آوری مجدد آینه عبرت دارند.

مشکل اصلی ارائه چنین محتواهایی، مدیران ناظری هستند که هیچگاه در جریان اصلی صدا و سیما با وجود بازنشسته شدن، همچنان گلوی رسانه ملی را چسبیده‌اند و قصد ترک سازمان را ندارند. از سوی دیگر نویسندگان، سازندگان و تهیه کنندگانی هستند که با این مدیران سال‌هاست ارتباط حرفه‌ای و کاری دارند و سال‌هاست بواسطه همین آشنایی، رسانه ملی با تیم‌های تولیدی یکسانی فعالیت می‌کند. در نتیجه فاجعه‌ای بسیار عظیم در رسانه ملی رخ می‌دهد و همان تم‌های تکراری دوباره در رسانه احیا می‌شود. با این تفاوت که قصه پدر معتاد و دختر دم بختی که قرار است توسط ساقی پدر شکار شود در جغرافیای تهران تکراری به نظر می‌رسد. به همین دلیل سازندگان، جغرافیای خود را به شیراز منتقل کرده‌اند که تا از دل چنین قصه‌ای فرار «ترنج» و طاهر از خانه را چاشنی سریال کنند. رندی توام با بلاهت جای بسی ستایش دارد که از تم تکراری اعتیاد، تم فرار دختران از خانه خلق می‌شود و توجیه نویسندگان چنین آثاری همواره آسیب شناسی اجتماعی است. در صورتیکه خالقان چنین آثاری به آسیب اجتماعی کلانتری دامن‌ می‌زنند و با دریافت یک مشت دلار، یک مشت کلیشه را به مردم تحمیل می‌کنند، در نتیجه مردم گزینه‌های غیر اصیلی دیگری را برای پر کردن اوقات فراغت انتخاب می‌کنند.

سریال « گمشدگان» هم در خلق موقعیت داستانی مشکلات عدیده‌ دراماتیک دارد و هم اینکه در شخصیت پردازی هم با اشکالات بزرگی مواجه است. انتخاب بسیار مهلک بازیگران، به نازل بودن سریال دامن می‌زند. بازیگر نقش ترنج به هیچ عنوان شبیه این نقش نیست و نمی‌تواند بار همان قصه کلیشه‌ای را بدوش بکشد. حتی هانیه که نقش دوست ترنج را در سریال بازی می‌کند از شخصیت اصلی یعنی ترنج خیلی بهتر بازی می‌کند.

شخصیت اصلی کاملا جاهل و جعلی است. از این بابت که دختری است که هر تصمیمی می‌گیرد حتما باید آنرا عملی کند. حتی اگر آن تصمیم عاقلانه نباشد. نکته مهم این است که درج یک آیه در ابتدای سریال، توجیهی خوبی برای جعلیات دراماتیک ارائه شده است و از سوی دیگر اقدامات عجولانه و شتاب زده شخصیت اصلی را توجیه می‌کند. ترنج عامل رقم زدن عسر یسری، در سرنوشت خویش است، چطور چنین لجوجانه در رفتار بدون عقلانیت، می‌توان فردایی روشن را طبق وعده قرآن برای خودش رقم بزد.

دخترک تصمیم می‌گیرد در یک وضعیت غیر عقلایی پس از مرگ مادرش به جای تلاش برای رهانیدن پدر معتاد، با برادر کوچکش راهی تهران می‌شود. سریال در پس زمینه عملا فرار و راه توجیه فرار دختران را باز می‌گذارند. کافیست که یکبار سریال فرنگی زنان خانه دار وامانده را تماشا کنیم تا دریابیم که با وجود تفاوت فاحش فرهنگ عامه ایرانی و آمریکایی، در این سریال به صورت غیر مستقیم در قالب یک بسته پیشنهادی به بانوان توصیه می‌شود (اعم از بانوان و دختران) در حل مشکلات مردان خانواده باید سهیم باشند. توصیه سینما و تلویزیون ملی ایران به جای ارائه راه حل، فرار است. در سال 1396 ارائه چنین نسخه‌ای از سوی رسانه مرجع و ملی نسخه بسیار خطرناکی است. در شرایط کنونی انواده‌ها در مواجه با هجوم انواع و اقسام آسیب‌های اجتماعی، رسانه ملی نباید 12 قسمت از سریال شبانه خود را به نحوه بقاء پس از فرار دختران از خانه اختصاص دهد.

نویسندگان سریال قصه نویس هستند و طبیعی است که خلق روایت بدون دردسر و ممیزی‌های مدیران فرتوت رسانه‌ای برای آنان در اولویت است و شاهد مثال اشاره به تم و پیرنگ سرقت شده از مجموعه خاطره انگیز «آینه عبرت» است. به هر حال این عقب ماندگی در خلق قصه نشان می‌دهد پس از خلق، بدعت گذاری مواجه با بحران‌های اجتماعی که چاشنی بسیاری از تولیدات تلویزیون در ایالات متحده است در رسانه مرجع و ملی جمهوری اسلامی، معنی و مفعهومی ندارد.

در فرهنگ نمایشی آمریکا عمدتا زن و فرزند در اغلب قصص در مشکلات مردخانواده سهیم هستند اما در روایتگری نمایشی ایرانی رفتارشناسی دراماتیک ترنج با هر توجیهی، حتی تقلید روش‌های استفاده مخدر توسط طاهر کوچکسال توجیهی برای فرار از خانه نیست. شخصیت محوری اثر که نویسندگان سعی دارند از او فرشته آسمانی بسازنند اغلب فضائل اخلاقی که سعی دارند به شخصیت ترنج اضافه کنند به رذایل اخلاقی بدل می‌شود. استقلال ترنج در تهران به نوعی حماقت تفسیر می‌شود، تصور کنید که دوستش هانیه که تنها پشتیبان مکانی اوست و حاضر به عذرخواهی از ترنج به خاطر اشتباهش شده با غرور یکسویه ترنج مواجه می‌شود و شب تا صبح را در پارک می‌خوابد.

زمانی که طاهر برادرش را گم می‌کند با توجه به سن و سال پسرک خردسال، ترنج بسیار خودسرانه سعی در جلب رضایت برادر ندارد و پسرک کوچ سال با لجبازی خواهر در تهران گم می‌شود و توسط یک گروه فروشندگان کودک به مردی که در یک کارخانه بزرگ فعالیت می‌کند فروخته می شود. جای تعجب فراوان دارد یک صدم چنین مصدادیقی در یک فیلم سینمایی مستقل توسط بخش خصوصی مطرح می‌شد، حتما به هر بهانه‌ای توقیف می‌شد. جای تعجب دارد که هیچ کارشناس اجتماعی و هیچ نظارت فرامتنی برای تحلیل اثر وجود نداشته است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید