خطاب یک هنرمند به مجلس جدید / «رویینهتنی ما رو به پایان است»
این نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر، در این یادداشت که آن را در اختیار ایسنا گذاشته، آورده است: «در آغاز به کارِ مجلسِ جدید لازم و ضروری به نظرمیرسد که مدیران و مسئولان هنر و فرهنگ، طرح و برنامهی مشخص و مدون خود را برای برون رفت از بحرانی که دامنگیر هنر بخصوص هنرهای نمایشی شده به صورت کوتاه مدت و نیز برنامههای بلند مدت خود را برای رفع مشکلاتِ تاریخی و همیشگیِ این هنر و پیشگیری و جلوگیری از معضلاتِ آتی ارائه دهند و مطالبهگرِ ایجاد قوانین و مقرراتی باشند که بتوانند به واسطهی آنها ساز و کار پیش برندهای برای هنرهای نمایشی تعریف کرده و روندهای ناکارآمد گذشته را ترمیم و اصلاح کنند.
البته به درستی روشن است که چنین دستورِ کاری مستلزم این است که مدیران و مسئولانِ هنر و فرهنگ، چنین عزم و اراده و توان و انگیزهای را برای عملی شدن چنین کاری داشته باشند و زمینه و بسترسازی عملی شدن چنین تصمیماتی را با واقعبینیِ ضروری و شناختِ حیاتِ فرهنگی هنری فراهم کنند و درک کامل و جامعی از شرایط هنرنمایش و مهمتر از آن شرایطِ زیستِ بیرونی و درونیِ هنرمندانِ هنرهای نمایشی داشته باشند.
تنها در صورت به جا آوردن و رعایت این شرایط است که میتوان به گفتهها و تصمیمات و دستورات و انتصابات و وعدههای ایشان امیدوار و دلخوش بود و درغیر این صورت، این در همچنان بر مدارِ همان پاشنهی آشیل خواهد چرخید و چشم اسفندیارِ تئاتر ما همچنان آسیبپذیر خواهد بود چنان که بوده و هست. هرچند روئینهتنی درمیان هنرمندان نمایش ما امری ذاتی است اما دیگر رو به پایان است و این یکی دو نسل اخیر، چشم اسفندیار تئاتر خواهند شد و تیر دو شاخِ بیتدبیری و بیدرایتی و بیشناختی مسئولین بر این چشم آسیبپذیر خواهد نشست و این هنرِ صد وچند ساله را از پای درخواهد آورد و این شعاری بی پایه و اساس نیست. در تاریخ صد و چندسالهی تئاتر ما بودهاند نمایشنامهنویسان، کارگردانان و بازیگرانی که به روئینه تنیِ جادوانهی این هنر، همهی ناملایمات و شور بختیها و گرفتاریها تحمیل شده برخود و هنرشان را فریدونوار تاب آوردند و همه نوع رنج و مصیبت را به جان خریدند اما تا آخرین نفس، هنرشان را رها نکردند و نفروختند و به مسلخش نکشاندند.
اما نسلهای تازه همان قدر که آرمانخواه نیستند همان قدر تئاتر برایشان همانند تازیانهی در میانِ دشمنان افتادهی بهرام نیست که حاضرباشند جانشان را به خاطر نامشان که بر روی آن حک شده، به خطر مرگ بیندارند و نشانهی هویتِ خود را از میانهی ننگ دشمنان به در آورند. و این با همهی احترامی است که به یکی دونسل جدید دارم و این نایستادن پای تئاتر به هر قیمتی را محصولِ شرایط زمانه میتوان دید تا حاصل جمعِ اعمال و نظریاتِ تک تک افراد. زمانه به سوی بی آرمانخواهی به پیش میرود و تئاتر با همهی ابعادش بیواسطهترین آئینهی زمانه است. آئینهای که اما زنگار و کدورتش بی توجهیها و بی قیدیهای دوگانه است. هم از طرف متولیان امر و هم از طرف صاحبانِ خانه که همان اهالی تئاتر باشند و تنها در صورت رسیدن به نوعی تعهد و مسئولیتپذیری دوجانبه و جمعی است که میتوان این پاشنههای فراوان آشیل و چشمهای بیشمار اسفندیار را مرهم نهاد و درمان کرد. مسئولین باید بدانند در چنین شرایطی که کَرّ و نای کرونا همه را ازمیدان هنرهای نمایشی پراکنده و همچنان رجز خوانی میکند و کسی را هم یارای هماوردی با این دیو نادیدنی نیست، بهترین مشاوران و همدلانِ آنها همان هنرمندانی هستند که هنوز از زخم تیر دوشاخ بر چشم اسفندیارِ تئاتر برزمین نیفتادهاند و وفادارانه، تئاتر را هنوز راهی مطمئن برای تلطیف شرایط سخت و تغییر شرایط دشوار میدانند. باید تا میتوانند از وجود آنها بهره بگیرند با این باور که هر هنری از جمله هنر تئاتر جز به دست صاحبان اصلی آن و نه مستاجرینِ گاه گاهی، بهبودی و رونق نخواهد پذیرفت. صاحبانی که هیچ چیز به نامشان نیست و مدعی مالکیت چیزی هم نیستند و تنها از این همه زخمی که بر جان هنرشان وارد آمده، فرو نیفتادهاند و سرِ فرو افتادن هم ندارند. این تعداد اندک شمار را دریابید و دستکم اگر از دیدار و تجربیات و همه پرسی آنها بهرهای نمیبرید، دفتر خاطرات خود را
انباشهتر و رنگینتر کنید تا فردایِ بازنشستگی، این مرور خاطرات باعثِ جلوگیری و به تعویق افتادن فراموشیتان گردد. با احترام به همه مدیران و مسئولانِ فرهنگ و هنر و صاحبان واقعی و مستاجرینِ گاه و بیگاه هنر تئاتر ایران.»