حجتی کرمانی: جناب جنتی را مردی عادل و دلسوز میدانم ولی معتقدم ایشان سیاست نمیداند و اخلاق سیاسی و اجتماعی هم ندارد
حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی در روزنامه اطلاعات نوشت: من فارغ از گرایشهای سیاسی و موقعیتهای تکلیفساز شغلی که گاه «شخصیت حقیقی» را تحتالشعاع «شخصیت حقوقی» شخص، قرار میدهد، برآنم که صداقت و وظیفهشناسی فرد، در موقعیت شغلی، منافات با آن ندارد که فردی از نظر شخصیت حقیقی، نظری و اندیشهای جز آن داشته باشد که از پایگاه شخصیت حقوقی ابراز میدارد. ما به حکم «ضع امر اخیک علی احسنه» یعنی «کار برادر دینیات را به بهترین وجه ممکن توجیه کن» (ضع= توجیه کردن) باید تا میتوانیم محمل صحیحی برای موضع گیریهای سیاسی افراد مسئول (و کلاً افراد) جمهوری اسلامی پیدا کنیم؛ گرچه اصل موضعگیری را قبول نداشته باشیم. به اصطلاح رایج، ما نباید «نیّت خوانی» کنیم، بنابراین، تنها تا این حد میتوانیم درباره موضعگیریهای مسئولان (و دیگران) داوری کنیم که «اشتباه میکنند» ولی هرگونه نسبت غرضورزی، بیصداقتی و بدتر از آن، دروغگویی و عوام فریبی به برادران دینی مسئول (و غیر مسئول)، برخلاف اوامر صریح وحی الهی و سیره و سنّت نبوی(ص) و علوی(ع) و ائمه طاهرین(ع) و بزرگان دین است.
اما ـ عرف سیاست روز که در همه دنیا رایج است ـ جز این است که گفتیم و ما هم متأسفانه به بیماریهای واگیر سیاسی جهانی آلوده شدهایم ـ گاهی بیآنکه خود بدانیم، برخلاف دین و آئین و اخلاق و سنّت، گام بر میداریم و سخن میگوییم و مینویسیم… در حالی که اگر گوش به فرمان دین وحی الهی بودیم، همین «حمل بر صحت» که یک اصل «روا داری» و «مدارا»ی اجتماعی و سیاسی است، میتوانست مانع بسیاری از دعواها و افتراها و تهمتها و آشوبگریها و بلواها شود… ولی هزار افسوس که بیماریهای سیاسی و اجتماعی دارد جامعه را از اخلاق و مدارا و همزیستی مسالمت آمیز تهی میکند.
با این مقدمه میخواهم در مورد اظهارات اخیر جناب کدخدایی سخنگوی محترم شورای نگهبان ـ عطف به آنچه خودم در جریان آن بودهام ـ چند جملهای به عرض ایشان و بالاتر دبیر کل محترم حضرت آقای جنتی برسانم:
ابتدا بگویم که من جناب جنتی را مردی عادل و دلسوز میدانم، ولی معتقدم ایشان سیاست نمیداند و اخلاق سیاسی و اجتماعی هم ندارد.
در مورد جناب کدخدایی که خدمت ایشان نرسیدهام، تصورم این است: مردی است وزین و با حوصله و مسئولیتشناس، اما: تا آنجا که خود من در جریان اعلام «عدم احراز صلاحیت» خودم برای نمایندگی دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری بودهام. آنچه آقای کدخدایی فرمودهاند به نظر من عملی نشده است.
من به هیچ وجه نمیگویم ایشان خلاف واقع میگوید، ابداً عرض من این است که اوضاع سیاسی ما، اصلاً به قدری از هم گسیخته است که هر کسی در هر گوشهای، عملاً به شیوه «ملوک الطوائفی» عمل میکند و گروه یا فردی که دارای مسئولیتی است، خود را «مالک الرقاب» دیگران میپندارد. این گروهها و افرادی هم که هرجا برای خود بساطی فراهم کردهاند، مشمول همان حکم کلیای هستند که در سطور گذشته گفتم: یعنی از نظر شخصیت حقوقی جز آنند که در شخصیت حقیقی. در اینجا هم، همان اصل «حمل بر صحت» جاری است؛ پس مشکل، مشکل ساختاری و ضعف و عدم انسجام نهادهای حقوقی ماست. این اصل، در مورد شورای نگهبان هم حاکم است؛ و اما دلیل موردی آن:
… من در کرمان، نامزد نمایندگی مجلس خبرگان شدم و برادرانی سی ـ چهل نفر از همه شهرستانهای استان، به صورت هماهنگ با من دیدار کردند و درصدد تشکیل ستاد انتخاباتی حقیر بودند. کارهای مقدماتی صورت گرفت و من ثبت نام کردم که روزی به طور ناگهانی، نامهای به دستم رسید که شورای نگهبان «صلاحیت» شما را «احراز» نکرده است.
میدانیم «عدم احراز صلاحیت» تعبیر محترمانهای است از «رد صلاحیت!»؛ البته وجه قانونی آن هم ملاحظه شده است، چرا که برای «رد صلاحیت»، باید دلیل داشته باشند که فلانی به فلان و فلان دلیل موجه، رد شده است. اما در مورد «عدم احراز صلاحیت»، کافی است شورای نگهبان به طور اجمال بگوید من «احراز» نکردهام؛ نه آنکه تو صلاحیت نداری. یعنی من (شورای نگهبان)، که «احراز صلاحیت» نکردم، دلیل بر این نیست که تو واقعاً «صلاحیت» نداری. شاید هم صلاحیت داشته باشی، ولی منِ شورای نگهبان «صلاحیت» تو را «احراز» نکردهاند.
اتفاقاً اشکال اصلی من، به همین عبارت «عدم احراز صلاحیت» است، (به جای احراز عدم صلاحیت ـ دقت کنید) چون «عدم احراز صلاحیت» نمیتواند دلیل بر «رد صلاحیت» باشد. شورای نگهبان باید دلیل بر «رد» داشته باشد، نه«احراز»، چون «برائت» که در تمام شئون فردی و اجتماعی، شرعاً و عقلاً حاکم است. برای همین موارد به کار میرود. شما نمیتوانید فردی را که به اتکاء«اصل برائت» هیچ دلیلی بر «عدم صلاحیت»ش ندارید. بگویید چون من «احراز» نکردهام، پس تو «صلاحیت» نداری؛ چون شرعاً و عقلاً «احراز» لازم نیست. هم در معاملات عرفی و هم از نظر شرع انور، «اصل برائت» حاکم است. همین اصل «ضع امر اخیک علی احسنه» که بیشتر جنبه اخلاقی دارد، ناشی از «اصل برائت» است.
مشکل «احراز» شورای نگهبان، همین داوریهای متفاوت (و حتی متناقض) درباره افراد است. چرا کسی که در یک دوره، قبول شده است(مثل من)، در دوره دیگر رد میشود؟ یا برعکس، کسی که در یک دوره، رد شده در دوره دیگر قبول میشود؟
برای هر دو مورد باید سند معتبر باشد، نه اینکه برای اعلام صلاحیت، شواهد و مدارک به طور سلیقهای قبول شود و در موارد رد، تنها گفته شود احراز نکردهایم و پاسخ«چرا» را هم ندهند.
به هر حال، من چون اعتراض داشتم، نامه اعتراضی به شورای نگهبان نوشتم؛ علاوه، چند مقاله در روزنامه گرامی اطلاعات نوشتم و دوستانی هم از من جانبداری کردند؛ منجمله همزندانی مخلص و وفادارم«ابوالقاسم سرحدیزاده» و نیز شاعر ولائی کرمانی عزیز «حامد حسینخانی». اما دریغ حتی از اعلام وصولنامه! جواب نامه و ارائه دلیل «رد»، پیشکش… و من به مصداق «آنچه به جایی نرسد، فریاد است»، از آن پس دم فروبستم. اما اکنون میخواهم بگویم:
جنابان آقایان جنتی و کدخدایی! شورای نگهبان شما در سراسر کشور شعبه دارد و این شعبهها، همه جا تحت نظارت دقیق شما نیستند. مثلاً خانم موحدی از شعبه کرمان، رد شد؛ آمد تهران، تایید شد، ولی وقت، گذشته بود و رأی نیاورد. به نظرم مرا همین شعبه کرمان «احراز صلاحیت» نکرده بود! اگر از بالا بوده، بفرمایید!… بچههای شورای نگهبان کرمان تا آنجا که میشناسمشان، بچههای خوبی هستند، ولی تندند و هیجانی و فاقد صلاحیت برای داوری در مورد صلاحیت افراد. از نظر رتبه علمی هم، شاگرد شاگرد پارهای از نامزدها هستند. من آنها را دوست دارم. ولی جوانند و احساساتی … مگر کار مملکت، بچهبازی است؟!
ببخشید… قلم، طغیان کرد… حاصل کلام آنکه من آقای کدخدایی را در شخصیت حقیقی، مردی باوقار و بافضل میشناسم، ولی موضعگیریها و دفاعیات ایشان را به عنوان سخنگوی حقوقدانان شورای نگهبان، قبول ندارم.
و کلام آخر آنکه ما از نظر سیاسی، «آرد»مان را بیختهایم و «الک»مان را آویختهایم… اما این راه و رسم مملکتداری نیست!