یک اتفاق خطرناک در سینما
اختلاف نظر جدالانگیزی که این روزها دربارهی اولویت توجه به جشنوارههای فیلم غرب یا شرق جهان شکل گرفته، هم از این منظر خطرناک است که نوعی دوقطبی قابل تقویت را میتواند دامن بزند، هم این خطر را گوشزد میکند که مبادا مبانی امتحان پس داده و بهنوعی خسارتزا، مبنای تصمیمگیریها در حوزهی سینمای کشور قرار گیرد.
ماجرا از آنجا نمود یافت که رییس جدید سازمان سینمایی، احراز جایزه از جشنوارهی فیلم شانگهای را به دبیر جشنوارهی جهانی فیلم فجر که کارگردان فیلم برگزیده در شانگهای بوده است، با صدور بیانیهای رسمی، تبریک گفت. در پی این پیام، دو نفر از دستاندرکاران فعالیتهای بینالملل سینمای کشور که با جشنوارهی جهانی فجر هم همکاری رسمی دارند، در اظهار نظرهایی، به تمجید از ضرورت توجه به جشنوارههای کشورهای مشرق زمین که بنا بر تاکید پیام رییس سازمان سینمایی، اشتراکهای فرهنگی بیشتری با ما دارند، پرداخته، تاکید کردند که این توجه را باید جایگزین توجه به حضور در جشنوارههای مغربزمین کنیم.
البته چندی بعد، یکی از پخشکنندگان فعال سینمای ایران در جهان، با انتشار متنی، نهتنها به نقد این نگاه پرداخت، بلکه دبیری یک کارگردان فعال را همزمان با فیلمسازی، در جشنوارهی جهانی فیلم فجر، زیر سؤال برد و آنرا امری شائبهبرانگیز توصیف کرد.
از این بگذریم که آیا رییس سازمان سینمایی قرار است برای هر جایزهی بینالمللی برای هر فیلمسازی از کشورمان پیام تبریک صادر کند؟ و آیا هر پیامی که صادر شود، مانند پیام یادشده، سند حقانیت یک نگاه و یک طیف فکری در سینمای ایران خواهد بود؟
از این هم بگذریم که آیا اظهار نظر افرادی که ذینفع موضوع یا همکار با یک طرف ماجرا هستند، بهدلیل همین همکاری اقتصادی – فرهنگی، اساسا قابل اتکاء و وثوق است؟
با دو مسالهی حادتر مواجه هستیم؛ یکی اینکه فرض کنیم، در رقابت انتخابات ریاست جمهوری، کاندیدای رقیبِ رییس جمهور فعلی برنده شده بود، در نتیجه، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رییس سازمان سینمایی بسیار متفاوتی اکنون بر مسند عالی سینمای ایران نشسته بودند، آیا همین حرف را نمیزدند که ما بهجای توجه به «غرب»، باید به «شرق» و حتا منطقه توجه کنیم که ایدئولوژیکتر است؟
نکته در اینجاست که عموم هنرمندان کشور، ازجمله هنرمندان سینما، در انتخابات ریاست جمهوری، به یاری شتافتند که آن تفکر در فضای فرهنگی کشور حاکم نشود. رییس جمهور محترم هم بیشک، با یاری همین گرایش سینماگران، بر مسند عالی مدیریت اجرایی کشور قرار گرفت. حال آیا رواست که بدون برنده شدن کاندیدای جناح فکری مقابل، تفکر آنها مبنای کار قرار گیرد؟
اگر این تفکر مبنا باشد، باید به این نتیجه برسیم که جمهوری اسلامی ایران اصلا نباید به برجام روی خوش نشان میداد، الان باید از امضای معاهدهی برجام ابراز پشیمانی کنیم، وزیر امور خارجهی کشورمان هم نهتنها نباید بگوید که اگر به چند سال قبل برگردیم، باز هم معاهدهی برجام را امضاء میکنم، بلکه در شرایط تحریم جدید، اصلا الان نباید در سفر نیویورک برای حضور در مقر سازمان ملل باشد.
ما حتا در فوتبال و والیبال هم چنین تصمیمی نگرفتیم که عرصههای جهانی کشورهای غربی، حتا ایالات متحدهی آمریکا، را ترک کنیم و تنها به عرصههای آسیایی و خاورمیانه بیاندیشیم.
درواقع، نکتهی دیگر همین است که چنین تفکری، بارها و بارها توسط مستنددارانی، امتحان خود را پس داده و در دنیای مناسبات کنونی، مبنا قراردادن چنین تفکری در تصمیمگیریهای احتمالی آینده، چیزی جز واپسگرایی و آزموده را بهخطا آزمودن نیست.
بهراستی آیا ما از حضور یافتن کارگردان ایرانی بر صحنهی جایزهی اسکار ضرر کردیم؟ یا حتا در دور دیگر، با حضور نیافتنش بر صحنهی جایزهی اسکار، حرف و مطالبههای ملی و حتا ایدئولوژیکمان را بیشتر به گوش جهانیان رساندیم، یا با یک بیانیهی دیپلماتیک رسمی به چنین مهمی میتوانستیم نایل شویم؟ عجیب است که بخواهیم قدرت دیپلماسی فرهنگی خودمان را تضعیف کنیم و نیز ضرورتهای پیشرفت در مدیومهای مدرن را نادیده بگیریم.
در پایان دو پرسش باقی میماند:
– آیا نگاه و عقیدهی رییس سازمان سینمایی، واقعا همانی است که از آن پیام تبریک برداشت شد؟
– بر فرض اینکه چنین اظهار نظری در پیام صادرشده، نوعی تقویت دوقطبیسازی را در فضای سینمایی کشور دامن زده باشد، آیا اگر زمان به قبل برگردد، رییس سازمان سینمایی باز به انتشار چنین پیامی مبادرت میورزد؟