۴ پیش فرض اشتباه درباره امریکا
در مواجه با کشوری به قدرت و امکانات امریکا بدون شک شناخت کامل ماهیت ان نه تنها لازم بلکه بسیار ضروری است. ایالات متحده امریکا تقریبا در طول تاریخ نظامی جهان، قدرتی بدون مشابه است. این کشور در سوابق نظامی خود شکست کشورهایی نظیر المان و ژاپن را دارد و برخی شیوههای نوین نبرد نظیر “نابودسازی زیرساختهای کشور هدف” از جمله راهبردهای ان است. متاسفانه برخی مسئولین کشور علیرغم انکه در گفتار، امریکا را کشوری زورگو، بی رحم و ستمگر میدانند، اما در عمل گویا “بار” این کلمات را باور ندارند یا حداقل عملکرد انها این را نشان میدهد.
در این مطلب کوتاه سعی شده تا به ۴ اشتباه رایج درباره این امپراطوری نظامی-اقتصادی اشاره شود.
۱-امریکا بر اساس راهبرد عمل میکند
ایالات متحده کشوری بنا شده بر پایه سرمایه گذاری و توسعه مداوم است. این کشور به دلیل فقدان یک تفکر نژادی-مذهبی، تقریبا به هیچ عنوان هدفی مقدس برایش وجود ندارد. تنها خواسته گردانندگان این کشور دستیابی به منابع جدید برای سیرکردن اشتهای شرکتهای بزرگ و اقتصاد عظیم ان کشور است. ممکن است گفته شود سایر کشورها هم چنین هستند، اما در پاسخ باید گفت، راهبرد سایر کشورها در کنار این هدف، همواره مسائل نژادی، قلمرو و حتی حیثیتی هم بوده است. بطور مثال چین به مسئله تایوان به شکل یک مسئله حیثیتی-قلمروی تاریخی نگاه میکند یا روسها به اکراین نگاهی تاریخی –نژادی دارند.
امریکا عملا راهبرد خاصی ندارد. به همین دلیل هم خیلی سریع حتی با کشورهایی که تا ۵ سال قبل با انها جنگیده پیمان دفاعی طولانی میبندد. نظیر ژاپن و المان غربی. این سیاست را مقایسه کنید با سیاستهای درازمدت انگلستان در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی. یا راهبردهای روسیه و چین که تقریبا با ثبات هستند.
امریکاییها تقریبا یک تنه نظم ۱۰۰ ساله خاورمیانه را که از سال ۱۹۱۶ با موافقتنامه سایکس-پیکو مقامات خارجه انگلیس-فرانسه پس از فروپاشی عثمانی شکل گرفته بود برهم زدند. دو قدرت استعماری مذکور سعی کردند تا با همان روشهای مورد نظر خود کشورها و ملتها و اقوام با تفکرات و مذاهب گوناگون را زیر یک نظم گرد هم اورند، اما تضعیف عراق، نابودی نسبی سوریه وقدرت گیری اسراییل از یکسو و فروپاشی لیبی و بازگذاشتن دست عربستان و امارات برای تضعیف یمن، عملا خاورمیانه را مبدل به منطقهای فقیر و متشنج کرده است.
۲-امریکا از عواقب جنگ هراس دارد
تجربه ثابت کرده هنگامی که “ابر شرکتهای امریکایی ” مایل به انجام جنگی باشند (با هر کشوری) با کمک یک رییس جمهور جنگ طلب به سادگی مقدمات ورود به جنگ را فراهم میکنند. اینکه چه تعداد سرباز کشته شده و و چه اندازه ضربه به اقتصاد امریکا وارد میشود در درجه دوم اهمیت است. ابراهام لینکلن عملا با نام ازادسازی سیاه پوستان وارد جنگ با ایالات جنوبی شد، اما منتفع اصلی، کارخانههای اتحادیه شمال بودند.۶۰۰ هزار سرباز در طی ۴ سال جان خود را از دست دادند تا سیاه پوستان ازاد شده، بجای کار در مزارع کشاورزی جنوب، به کارخانههای بزرگ شمال بروند و با حداقل دستمزد کار کنند. امریکا بعدها به دلایل واهی در جنگ جهانی اول و دوم نیز شرکت کرد و صدها هزار سرباز امریکایی در این جنگها کشته شدند حال انکه برای مردم این کشور چندان اهمیتی نداشت که المان جنگ را ببرد یا انگلیس. جالب انکه در جنگ دوم جهانی، هیتلر اصلا قصد حمله به انگلستان را هم نداشت.
جنگ دوم جهانی عملا قدرت اقتصادی و سیاسی امریکا را دو چندان کرد و این کشور، دانشمندان المانی را با خود به صنایع خودرو سازی و نظامی برد و برای همیشه المان از کشوری رده یکم کنار گذاشته شد.
امریکاییها بعدها به همان دلایل، در جنگهای شرق اسیا درگیر شدند. از کره تا ویتنام و از لائوس تا کامبوج درگیر جنگ شدند. بازهم صدها هزار سرباز امریکایی کشته و مجروح شدند. به یک روایت امریکا ۲۰ هزار خلبان و کمک خلبان در ویتنام از دست داد، اما نتیجه کار قدرت گرفتن شرکتهای نظامی و “فناوری محور” لاکهید، نورث روپ، بل، ریتون، مک دانل داگلاس … بود. ایا گمان میکنید برای مدیران بل (تولیدکننده هلی کوپترهای جنگی) یا نورث روپ (تولیدکنندگان اف ۵) مهم بود که هزاران فروند هواگرد در نبردهای شرق اسیا از بین رفت؟ البته به همراه سرنشینانش؟
چندان راه دوری نرویم. حمله دوم امریکا به عراق از هیچ پشتوانه قانونی، عقلی و افکار عمومی برخوردار نبود. تنها ۳ یا ۴ کشور از امریکا حمایت کردند. امریکا، اما حمله را در مارس ۲۰۰۳ انجام داد و با زور و تزویر بغداد را تصرف کرد. هدف از حمله به عراق، تسلط بر تولید و صادرات و عملا کنترل بازار نفت جهان بود. اما این جنگ به سود مردم و اقتصاد امریکا نبود. تنها تعدادی شرکت پیمانکارنفتی و غیر نفتی و صنعت نفت امریکا منتفع شدند. ارتش امریکا تقریبا با ۱۰۰ کشته بغداد را گرفت، اما برای نگهداری ان بیش از ۴ هزار کشته و دهها هزار معلول تحمل کرد. پس از انکه اهداف اقتصادی این کشور تامین شد نیز بدون هیچ امتیاز زمینی-سیاسی این کشور را ترک کرد. ایا برای سیاستمداران امریکایی مسلم نبود که نبرد در عراق با وجود قدرتهای منطقه ای، نیروهای باقیمانده بعثی، القاعده، نیروهای ملی … نبردی بسیار سخت و پر کشته است؟ ایا این روند خروج، باید ۱۰ سال طول میکشید؟
سیاستمداران امریکا هرگز حداقل در ابتدای هر نبردی به فکر جان سربازان خود نیستند. ممکن است بعدها تحت فشار افکار عمومی تن به خروج بدهند. مثلا اوباما با همین شعار بر سرکار امد و تعداد سربازان امریکا در عراق و افغانستان را به حداقل رساند.
انها بخوبی میدانند در صورت اغاز جنگ با ایران نیروهایشان در کشورهای منطقه و حتی اسیای میانه بسیار اسیب پذیرند، اما شک نکنید برای سیاستمداران انها مهم نیست. چندان بدنبال دلایل پیچیده نگردیم. گزارشهای سیا (قبل از مدیریت پمپئو) و پنتاگون و همچنین توصیه نظامیان بازنشسته امریکا همواره این بوده که نبرد با ایران یا به اصطلاح “سر به سر” ایران گذاشتن، بسیار بد و با عواقب ناگوار است. اما بنظر نمیرسد این توصیهها تاثیری بر تصمیم سیاستمداران جنگ طلب داشته باشد. چرا؟ چون جان سربازان بر منافع اقتصاد ۱۹ هزار میلیارد دلاری امریکا (بخوانید منافع ابر شرکتها) ارجحیت ندارد. البته منظور نگارنده این نیست که انها سربازان خود را به امان خدا رها میکنند. خیر. ارتش امریکا به دلیل توان بالای امداد و نجات هیچ سرباز زخمی را رها نمیکند و یا به دلیل برخورداری از تجهیزات مدرن تا بتواند کمتر تن به نبردهای زمینی میدهد. اما طبیعتا نظامیان میدانند که در نهایت این نیروی زمینی است که باید هدفی را تصرف کند و انجاست که تلفات شدت مییابد.
۳-ارتش امریکا در نبردها از وارد اوردن تلفات به غیر نظامیان اجتناب میکند
یک اشتباه رایج برخی افراد این است که گمان میکنند استراتژیستهای امریکایی در محاسبات خود جان انسانها را در نظر میگیرند. تاریخ جنگهای قرن بیستم و دو دهه اخیر نشان داده که نیروهای امریکایی اگر به تصمیم برای نبرد برسند معمولا توجه چندانی به کشتههای غیر نظامی، اسرا و یا سرنوشت مردم کشورهای قربانی ندارند. در جنگ دوم جهانی امریکا نه تنها با بمبارانهای هولناک میلیونها المانی و ژاپنی غیر نظامی را کشته و مجروح کرد بلکه حتی شهرهای فرانسه و هلند و ایتالیا هم از گزند بمبارانها در امان نبودند. جالب اینکه مردم غرب فرانسه، هنوز هم حسابشان با نیروی هوایی امریکا صاف نشده و انقدر که امریکاییها (به بهانه بیرون راندن المانها) به فرانسه خسارت زدند، ۴ سال اشغال المان خسارت نزد. از یاد نبریم که تنها استفاده کننده از بمب اتم که کورترین روش در یک نبرد است توسط امریکا انهم دو بار انجام شده است. در نبرد ویتنام نیز انگاه که امریکا موفق به مهار جنگجویان ویت کنگ در ویتنام جنوبی نشد دست به بمبارانهای بی هدف و مرگ افرین ویتنام شمالی و اتش زدن جنگلهای ویتنام زد. در نبردهای صربستان و عراق نیز امریکا تنها به انهدام اهداف نظامی بسنده نکرد و اقتصاد دو کشور مذکور را کاملا ویران ساخت حال انکه اساسا، چون قرار نبود جنگی طولانی را با دو کشور فوق داشته باشد لزومی به انهدام زیر ساختها نبود. زیرساختهای یک کشور زمانی هدف قرار میگیردکه قرار به جنگ فرسایشی و طولانی باشد در غیر اینصورت چنین کاری تنها نوعی انتقام گیری و یا قدرت نمایی بی دلیل است.
در جنگ متحدین به سرکردگی امریکا با عراق گفته میشود دهها هزار سرباز عراقی که حتی تسلیم شده بودند به دلیل گرسنگی و عدم رسیدگی نیروهای پیروز، در بیابانهای کویت و جنوب عراق جان دادند. همچنین برای امریکا اصلا مهم نبود که صدها هزار کودک عراقی به دلیل نبود دارو و غذا جان دهند. در حقیقت فاجعه عراق بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ به مراتب بدتر از یمن امروزی بود، اما از دید رسانهها نسبتا پنهان ماند.
۴-افکار عمومی در امریکا مانع سردمداران ان کشور است
تجربیات تاریخی ثابت کرده، اگر مسئولان امریکایی و میلیتاریستهای این کشور تصمیم به حمله به کشور یا کشورهایی بگیرند، حتی بطور نسبی هم بدنیال قانع کردن افکار عمومی نمیروند (اگر چه مردم امریکا به شدت تحت تاثیر رسانههای دیداری شنیداری هستند و رسانههای اصلی امریکا هم تحت نفوذ نسبی دولت است) جنگ ویتنام از اوایل دولت کندی اغاز شد و، چون او چندان مایل به توسعه ان (و همچنین توسعه جنگ با کوبا) نبود نظامیان افراطی امریکا او را ترور کردند (و چند سال بعد برادرش را هم) پس از مرگ کندی افکار عمومی امریکا دیگر مایل به جنگ در شرق اسیا نبود، اما در دوران جانسون و حتی نیکسون علیرغم تظاهرات میلیونها نفر در امریکا جنگ ادامه یافت. نیکسون زمانی جنگ را متوقف کرد که متوجه شد ارتش امریکا شانسی برای پیروزی ندارد و امواج کشتهها و معلولین فشار وحشتناکی به بودجه فدرال (به دلیل هزینههای درمانی و مستمریهای پیاپی و مادام العمر برای خانوادهها و سربازان مجروح و کشته شده) میاورد.
در جنگ دوم امریکا و عراق نیز دنیا علیه امریکا بپا خواست. خبرنگاران امریکایی در ۱۰ روز اول جنگ که امریکا هیچ توفیقی نداشت، رامسفلد وزیر دفاع و ژنرال تامی فرانکس (رییس ستاد ارتش) را به شدت زیر فشار گذاشتند، اما خیانت برخی ژنرالهای عراقی سبب باز شدن دروازه بغداد و در نهایت سقوط صدام شد انگاه کاندولیزا رایس وزیر خارجه امریکا با سفرهای دورهای از جمله به مسکو، با فشار سنگین سیاسی به بیشتر کشورهای جهان انها را وادار کرد دست از انتقاد برداشته و تن به واقعیتها بدهند!
بعدها خبرنگاران شجاع و قدرتمندی از رسانههای متوسط امریکا سعی کردند این نکته را که مبنای حقوقی –سیاسی حمله به عراق که همان سلاحهای کشتار جمعی بوده را به چالش بکشند و حتی تا حدودی نیز موفق شدندثابت کنند اصلا سلاح بیولوژیک و شیمیایی در عراق نبوده که بتوان ان را از بین برد.
نتیجه کار، اما بسیار مایوس کننده بود. بیشتر این خبرنگاران بیکار، زندانی و حتی افسرده شدند. هیچگاه کسی رامسفلد، دیک چنی و یا جرج بوش را حتی مواخذه (محاکمه بماند) نکرد. امروز نیز همین گونه است. همه میدانند تیم ترامپ و خود او جنگ طلب و غیر منطقی هستند. اینبار حتی روزنامههای قدرتمند و رسانههای پر نفوذی نظیر سی ان ان هم از او تصویر فردی مشکل دار ارائه کرده اند، اما ایا توانسته اند او را متوقف کنند؟ پاسخ منفی است. دولت کنونی امریکا به رفتارهای نژادپرستانه، برخوردهای خلاف بازار ازاد، تصمیمهای جهانی سازی، ضد مهاجرتی، جنگ طلبانه و خلاف عرف دیپلماتیک خود ادامه میدهد.
نتیجه گیری
دشمن را هیچگاه نباید دستکم گرفت. امید به خدا که هرگز مجددا مجبور به جنگ با کشور دیگری نشویم. البته اگر جنگ به سراغ ما امد هم باید با تمام قوا به استقبال ان برویم، اما در صورتیکه دشمن خود را کامل نشناسیم و از ماهیت ان اگاه نباشیم طبیعتا راهبرد مناسبی هم در برابر ان نخواهیم داشت. اگر واقعا معتقدیم امریکا یک پدیده جغرافیایی زورگو و ستمگر است باید با همین دیدگاه هم با او طرف شویم. گمان نکنیم این کشور ضعیف، هراسان از درگیری و مداخله و یا تحت تاثیر فشارهای جهانی و یا افکار عمومی است. اگر همانطور که گفته شدمقامات ارشد ان کشور با شرکتهای بزرگ و لابیهای پرنفوذ عربی-اسراییلی به یک جمع بندی برسند، باید با تمام قوا کشور را اماده کردو البته به دیپلماسی هم فرصت داد. از یاد نبریم ما طی سالهای ۶۴ تا ۶۷ با امریکا جنگیده ایم و در برابر از دست دادن چند ناو و قایق تند رو، به چند کشتی انها صدمه زده و چند بالگرد انها را ساقط کرده ایم.