استارتاپهای تکشاخ چه چالشهایی دارند؟
اکونومیست در سرمقاله تازهترین شماره خود در بیستم آپریل، به چالشهای استارتاپهای تکشاخ میپردازد. بر اساس این گزارش، علیرغم رشد سریع فروش، رقابت بیش از حد موجب شده حاشیه سود این شرکتها به طور مداوم بهبود نیابد. در عین حال نظارت دقیقتر و قوانین سختگیرانهتر هم میتواند آزادی عمل آنها برای پیشرفت سریع را محدود کند.
استارتاپهای تکشاخ (tech unicorns) به کمپانیهایی گفته میشود که مسیر پیشرفت را با سرعت بالایی طی کرده و اعتبارشان از مرز یک میلیارد دلار عبور میکند.
به گزارش بازتاب به نقل از اکونومیست، اوبر، استارتاپ درخواست خودرو در جهان قصد دارد در عرضه اولیه سهام در ماه آینده، ۱۰ میلیارد دلار از سرمایه خود را در قالب سهام به سرمایهگذاران عمومی به فروش برساند. بعد از علیبابا و فیسبوک، این سومین عرضه اولیه بزرگ در آمریکا در میان شرکتهای فناوری خواهد بود.
کمپانی لیفت (رقیب پروپاقرص اوبر) ماه گذشته وارد بورس شد و استارتاپهای Airbnb و WeWork هم همین مسیر را دنبال میکنند. تازهترین شرکت سیلیکونولی که قصد دارد برای عرضه اولیه سهام اقدام کند، پینترست (Pinterest) است.
در چین هم از سال گذشته موجی از عرضه اولیهها در میان شرکتهای فناوری آغاز شده و سروصدای زیادی به پا کرده است. به لطف تولید محصولات مد روز و تعداد بالای مصرفکنندگان، این شرکتها در حال حاضر ارزشهای صد میلیارد دلاری دارند.
این استارتاپها و سرمایهگذاران حامی آنها قصد دارند سهام این شرکتها را به بالاترین قیمت به صندوقهای سرمایهگذاری، صندوقهای بازنشستگی و افراد عادی به فروش برسانند. با این حال به عقیده نویسنده گزارش، این تکشاخها مشکلات بزرگی دارند که یکی از آنها مدل کسبوکارشان است.
در حال حاضر، فهرستی از استارتاپهای تکشاخ وجود دارد که سال گذشته ۱۴ میلیارد دلار ضرر دادند. همچنین زیانانباشته این کمپانیها ۴۷ میلیارد دلار گزارش شده است.
خدماتی که این شرکتها ارائه میدهند، از خدمات مربوط به حملونقل گرفته تا اجاره دفتر کار، با هدف بالا بردن درآمد، شامل تخفیفهای بسیاری میشود. توجیه این ماجرا هم ایده سیلیکونولی برای رشد تهاجمی و رعدآسای کسبوکارها و همچنین جذب مشتریِ بیشتر به هر قیمتی است.
با این حال، بسیاری از استارتاپهای تکشاخ صرفهجویی به مقیاس ندارند. منظور از صرفهجویی به مقیاس کاهش هزینه در اثر افزایش حجم تولید است. به عبارت دیگر با افزایش حجم تولید، هزینه متوسط تولید هر واحد کالا یا خدمات کاهش مییابد. همچنین موانعی بر سر راه اجرای راهبردهای تبلیغاتی آنها ایجاد شده است. در عین حال، نظارت دقیقتر و قوانین سختگیرانهتر هم میتواند آزادی عمل آنها در پیشرفت سریع را محدود کند.
به عقیده نویسنده کارآفرینان این حوزه و حامیان آنها باید در مورد آنچه که به این رویکرد بیثبات منجر شده بیشتر تعمق و تجدیدنظر کنند.
رشد و پرورش تکشاخها که امروز شاهد آن هستیم، ۲۵ سال پیش امکانپذیر نبود. در سال ۱۹۹۴ تنها ۶ میلیارد دلار به صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر که شرکتهای نوپا را تامین مالی میکردند، وارد میشد. آمازون پیش از آنکه در سال ۱۹۹۷ برای عرضه اولیه اقدام کند، تنها موفق به جذب ۱۰ میلیون دلار سرمایه شده بود.
به عقیده نویسنده، چندین عامل این روند را تغییر داده است. به لطف محاسبات ابری، سرعت رشد این استارتاپها بیشتر شده است. موبایلهای هوشمند و شبکههای اجتماعی هم امکان گسترش سریعتر در سراسر جهان را برای این تکشاخها فراهم آوردهاند. از سوی دیگر، نرخ پایین بهره موجب شده، سرمایهگذاران به دنبال بازدهی بیشتری باشند و به بازار تکنولوژی روی بیاورند.
در عین حال، تعداد اندکی از غولهای فناوری از جمله گوگل، فیسبوک، علیبابا و تنسنت ثابت کردهاند که بازار بزرگ، سودهای بالا و انحصار و به همراه آن میزان محدودی از داراییهای فیزیکی و قوانین آسان، رمز موفقیتشان در جذب ثروت بوده است.
با این حال، نویسنده اکونومیست بر این باور است که استارتاپهای تکشاخ از حبابی چون حباب داتکام که در سال ۲۰۰۰ و به دلیل خوشبینی بیش از حد کارآفرینان در مورد پتانسیل درآمدزایی اینترنت و تخمینهای نادرست رخ داد، در امانند. این استارتاپها خدماتی را ارائه میدهند که کاربران بسیاری دارد.
اما بزرگترین نگرانی در مورد آنها بازار پر از رقابت و طیف گسترده مشتریانی است که از هیچ قاعده خاصی پیروی نمیکنند. به عبارت دیگر، استارتاپهایی برای مصرفکنندگان ارزشمند محسوب میشوند که تعداد کاربران بیشتری دارد. به همین دلیل است که سهم فیسبوک از بازار شبکههای اجتماعی ۶۷ درصد است.
به عنوان مثال، شرکتهای ارائهدهنده خدماتی چون تاکسی اینترنتی تنها به یک کمپانی محدود نمیشود. از این رو، جای تعجب نیست که سهام شرکت لیفت ۲۰ درصد افت کرده است. به دلیل یارانههایی که به استارتاپها اختصاص داده میشود، هر شخصی میتواند یک دفتر اجاره کند و میز کار اجاره دهد و WeWork تنها استارتاپی نیست و نخواهد بود که چنین خدماتی ارائه میدهد. به عقیده نویسنده، برخی از این تکشاخها با رقبای ثروتمندی مواجه هستند و این مساله سود آنها را تحتالشعاع قرار داده است.
به عبارت دیگر، به دلیل رقابت در بازار تکشاخها، علیرغم رشد سریع فروش، حاشیه سودشان به طور مداوم بهبود نیافته است. ازاین رو، مدیران به دلیل نگرانی برای از دست دادن مشتریان خود از کاهش هزینههای بازاریابی وحشت دارند. بسیاری از شرکتها در تلاشند تا خدمات و محصولات جانبی ارائه دهند تا بتوانند از کاربران خود پول بیشتری بگیرند.
با وجود چالشهای فراوان، یک علامت سوال پیش روی تکشاخها وجود دارد: اگر اوبر با سرمایهگذاری تنها ۱۵ میلیارد دلار، توانست به ارزش ۱۰۰ میلیارد دلاری برسد، چرا سایر رقبا نباید شانس خود را امتحان کنند یا برای راهاندازی یک غول تکنولوژی وسوسه شوند؟
در عین حال، عوامل خارجی هم فشار زیادی بر این استارتاپها وارد میکند. نسل قبلی شرکتها با قوانین کمتری مواجه بودند. امروز اما واکنشها در حال تغییر است. مالیاتها و قوانین مربوط به اطلاعات و حریم خصوصی از جمله موانعی است که تکشاخها با آن مواجهند.
تمام این شرایط باعث شده که تکشاخها غولهای تکنولوژی برخلاف بازار گسترده و ارزش بالا حاشیه سود بالایی نداشته باشند.
به عقیده نویسنده، این چالشها برای مصرفکنندگان خوب است. سوبسیدهایی که سالانه به این شرکتها اختصاص مییابد، معادل ۲۰ میلیارد دلار است. در حالی که غولهای تکنولوژی از جمله گوگل و فیسبوک به صورت انحصاری عمل میکنند، چالشهای پیش رو برای استارتاپهای تکشاخ موجب میشود، رقابت در میان آنها ایجاد شود.
نویسنده در پایان با اشاره به میلیاردها دلاری که به سوی صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر، شرکتهای فناوری و کارمندان آنها روانه میشود، میپرسد: این افراد چقدر برای خانههای لوکس پروژههای پوچ بشردوستانه و برنامههای فضایی شخصی هزینه خواهند کرد؟ اما سوال مهمتر این است که چطور این هزینهها و سرمایهها به شرکتهای فناوری جدید به جریان انداخته خواهد شد؟
در شرایطی که فلسفه به دست آوردن مشتری به هر قمتی در حال افزایش است، به نظر میرسد، پس از تکشاخها گونه جدید و پذیرفتهشدهتری از استارتاپها باید طرحریزی شوند.