نقش مهم “آب” در تداوم همکاریهای ایران و افغانستان
باوجود رایزنیهای متعدد مقامات ایرانی، هنوز افغانها روی خوشی برای تعامل سازنده درخصوص آب با ایران نشان نداده اند. افغان هایی که دربینشان برای بستن هر توافقی با آمریکایی ها رقابت به وجود میآید صحبت از ایران که می شود به گونه ای دیگر رفتار میکنند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، ماجرا از این جا شروع شد که گرگین خان (حاکم ایالت افغانستان در دوره صفوی) که بعد از شورش در گرجستان توبه کرده بود، میر ویس افغان را دستگیر کرد و به اصفهان فرستاد. میر ویس در اصفهان، به چشمان خودش ضعف صفویه را دید. او به بهانه حمله روس، خودش را به قندهار رساند و گرگین خان را کشت و خودش مستقلا به حکومت رسید. بعد از مدت کوتاهی که برادرش حکومت کرد، پسرش محمود افغان به قدرت رسید. محمود افغان پس از فتح کرمان، به طرف اصفهان حرکت کرد. در طول راه، نمایندگان سلطان حسین صفوی نزد او آمدند ولی به نتیجه نرسیدند. او اصفهان را محاصره کرد. محاصره هفت هشت ماه به طول انجامید و کار به جایی رسید که مردم گوشت سگ و گربه می خوردند. دولت صفوی ایالات مختلفی از جمله خراسان و آذربایجان داشت، ولی نتوانست از این پتانسیل استفاده کند و این مساله، انسان را به تعجب وا می دارد که چطور از این ظرفیت ها استفاده نکردند. روزگار سخت تر شد. و نهایتاً شاه سلطان حسین، لباس سلطنت را درآورد و لباس عزا پوشید و به شرط محمود افغان نیز عمل کرد؛ یعنی دخترش را برای او فرستاد و خودش هم در یازده محرم، یک روز بعد از عاشورای سال 1135 قمری، برای مذاکره از شهر خارج شد و به محمود افغان اعلام کرد، که اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که حکومت به تو تعلق گیرد. حتی به دست خودش، تاج شاهی را بر سر محمود افغان گذاشت. بدین ترتیب محمود افغان در پانزدهم محرم وارد اصفهان شد و در کاخ چهل ستون اصفهان ضیافتی برگزار کرد و با دختر سلطان حسین ازدواج نمود. او دختر دیگری از شاه را نزد برادرش در قندهار فرستاد و خودش با خواهر شاه سلطان حسین نیز ازدواج کرد. بدین ترتیب بود که شهر اصفهان به آن باشکوهی در برابر محمود افغان سر خم آورد[1].
در حالیکه ظاهراً عمده تمرکز سیاستمداران کشور بر روی جغرافیای غرب کشور است، بیش از یک سده است که در شرق ایران زمین و در پشت سر این گربه سربلند از بسیاری معضلات و جنگها، اتفاقات عجیبی رخ میدهد و در پهنه ای از داستان “بازی بزرگ[2]” و در گوشه ای از جهان به نام افغانستان، قدرت های جهانی و منطقه ای گرد هم آمده اند و به رقابت و جنگ با هم مشغولند. در این بین، افغان ها که ظاهراً منابع آب شان را تنها ابزار احراز هویت و پاسخ به تحقیرهای تاریخی و وضعیت اقتصادی- سیاسی عریان خود می دانند، مصمم شده اند که از این ابزار به یک شیوه کاملاً رئالیستی و تهاجمی و بدون ملاحظه اثرات پایین دستی برای خود لباسی بدوزند.
ظاهراً دشمنان و رقبای جمهوری اسلامی ایران (از آمریکا گرفته تا ترکیه و عربستان) و حتی برخی دوستان (نظیر هند) نیز بی نصیب در تهیه ابزارآلات و مایحتاج دوخت لباس برای این وضعیت عریان نیستند که حتی آتش بیار معرکه می شوند و از این بازار آشفته و عدم تمرکز ایران در افغانستان به دنبال گلیمی برای خود هستند.
در روزگاری که ظاهراً ایران، پشتی پوشالین به نام ایالات متحده آمریکا داشت، امضای معاهده 1351 هیرمند حاصل شد که اسدالله علم آن را به یک کابوس و خیانت تشبیه میکند که “گوشت تنش را پیش چشمش جلوی سگ انداخته باشند”!
خبر مرتبط:
واقعیات پنهان هیرمند و قرارداد 1351
روزگار، روزگار تکرار تاریخ است. افغانستان هنوز افغانستان است با موجی از گیر و دارهای منطقه ای و بین المللی. با انبوهی از به هم ریختگی های بی سرو ته و درهم تنیده سیاسی و اجتماعی و امنیتی. و در عین حال، دریایی از اشتراکات فرهنگی و علقه های تاریخی با ایران!. این بار محمود افغان در کار نیست. اما در عین حال سد سلما و پاشدان و کبگان و تیرپل و افزایش روز به روز افکار ضد ایرانی هست. سد کجکی و ارغنداب و بند کمالخان و سد بخش آباد و افزایش روز افزون کشت خشخاش و قدرت طلبی طالبان و داعش هست. حضور بیشتر و بیشتر جریانات سلفی عربستان و حتی تعلقات استانبولی و هندی هست و البته ناهماهنگی و ظاهراً منفعل بودن سیاست های داخلی در برخورد با این سونامی جدید “جانستان کابلستان[3]”! چه میشود کرد قسمت ما از همسایه ای که از گوشت تنمان است اینست!
در این بین اگر منصفانه نگاهی به امتیازاتی که جمهوری اسلامی ایران در طی دوران بعد از انقلاب به افغانستان، همسایه ای که ناامنی و بی ثباتی اش، عدم توانایی دولتمردان و عدم وجود اتحاد ملی و حضور کشورهای غربی در آن جز خسران به آن کشور و ایران چیز دیگری در بر نداشته است، بیندازیم آهی از افسوس خواهیم داشت.
این درحالیست که ایران تنها کشوری بوده که بدون منت در کمک به همسایه شرقی اش به هزاران دلیل که اصلی ترین آن داشتن ریشه و علقه های تاریخی و دینی است شتافته است و همان کشوری است که در سرنگونی طالبان بدون هیچ چشم داشتی نقش ویژه ای داشت و در این مسیر شهید هم داد. تا جاییکه جک استراو وزیر امور خارجه وقت بریتانیا می گوید: “بدون ایرانیها نمی توانستیم طالبان را در افغانستان شکست دهیم و آنها در عوض این، از ما هیچ چیزی طلب نکردند”.
نگاهی به لیست ذیل و برخی امتیازات داده شده به دولت و جامعه افغانستان نشان می دهد که چگونه ایران در مسیر حمایت از افغانستان گام برمی دارد و چگونه این همه، هیچ به چشم رسانه های افغانستان نمی آید. کار به جایی رسیده که اکنون افغان ها ایران را موظف به تامین این امتیازات می دانند و گویی مهمان نوازی ایران آن ها را خیال صاحبخانه بودن بر داشته است.
– پذیرایی از بیش از 3 میلیون پناهنده (قانونی و غیرقانونی)
– کسب درآمد بیش از 2.5 میلیارد دلار در سال توسط افغان های مقیم ایران از محل کسب و کار و ارسال مستقیم آن به افغانستان (در واقع خروج ارز بدون هیچ منفعتی)
– تحصیل رایگان همه دانش آموزان افغان (اتباع قانونی و غیرقانونی) که هزینه ای بالغ بر 300 میلیون دلار در سال برای ایران دارد و از جیب تک تک ایرانیها هزینه می گردد.
– دادن مجوز اقامت به خانواده های تمامی دانش آموزان فوق الذکر
– حدود 5000 بورسیه تحصیلی تاکنون به افغان ها
– منافع مشترک دو کشور در موضوع ترانزیت و تجارت (چابهار)- افغانستان کشور بسته ای است و ایران و پاکستان دریچه ارتباط آنها به دریای آزاد است.
– تامین بخشی از نیازهای اساسی بازار افغانستان (البته به عنوان یک منفعت مشترک)
– مشارکت جدی در بازسازی افغانستان به عنوان مثال ساخت راه و راه آهن در افغانستان (از جمله مسیر مشهد تا هرات)
– امتیازاتی فراتر از شرایط مشابه در کشورهای دیگر به عبور و مرور وسائط نقلیه باری افغان ها در ایران
با این همه، جالب توجه است که مهم ترین مسئله و خواسته ایرانیها در این بین، فارغ از همه بدبختیهایی که از قاچاق مواد مخدر و حجم مهاجرین و پناهندگان غیرقانونی و ناامنی در مرزهای شرقی و حضور کشورهای دشمن ایران در افغانستان و بسیاری موارد دیگر، که سوغات همسایه “مظلوممان” برای ایران است، موضوع آب است. اما دریغ از یک همکاری مثبت و امیدبخش!
خبر مرتبط:
اثرات سوء اقدامات افغانستان بر تالاب های هامون
آنچه که از رسانه های مختلف بر می آید، باوجود رایزنی های مختلف و متعدد مقامات ایرانی، هنوز افغانها حاضر نیستند روی خوشی برای تعامل سازنده درخصوص آب با ایران نشان دهند. افغان هایی که در بینشان برای بستن قرارداد استراتژیک با آمریکایی ها رقابت به وجود می آید، پای همسایه قدیمی و یار همیشگی دوران سخت که به میان می آید، گویا تازه به یاد استقلال و عزتشان می افتند!
اگرچه ممکن است این نوشته به سیاه نماییِ تعاملات ایران و افغانستان متهم گردد، ولی واقعیت این است که برخی از مقامات در افغانستان ابداً قدر همکاری ها و حمایت بی منت ایران را ندانسته اند و در دنیایی از توهم، انتظارات غیرمنطقی از ایران داشته و بعضاً تصور می کنند که ایران نگاهی تحقیرآمیز به افغانستان دارد! گرچه این موضوع نیاز به یک واکاوی جدی دارد لیکن اگر در مقام مقایسه، منصفانه به رفتار سایر کشورها نسبت به افغانستان بنگریم به قضاوت دیگری خواهیم رسید و انتظارات کمی واقع بینانه خواهد بود. علاوه بر این به نظر می رسد که دستانی در کار است که ناجوانمردانه از ارتباط این دو همسایه خوشنود نیستند و بر طبل اختلاف می کوبند.
لذا با ادامه این رویکرد در افغانستان و عدم وجود تلاش حتی اندک مقامات افغان جهت اصلاح نگاهشان در تعامل با ایران و وجود یک رویکرد غیرسازنده و پر از توقعات غیرمنطقی، گویا باید فصل جدیدی از تعاملات را با افغانها تجربه نمود.
تا کی باید به بهانه همسایگی، همخون و همریشهبودن، همزبان و هممذهببودن، و به دلیل مظلوم بودن مردم افغانستان که به واقع هم همینطور است، جور فساد افسارگسیخته در افغانستان را کشید و فقط امتیاز داد و بدون منت حمایت کرد؟ تا کی باید منتظر رشد و توسعه و امنیت در افغانستان بود (تا ایران هم در امنیت به سر ببرد) و مقامات افغانستان تنها به فرافکنی بپردازند و در حالیکه دست در دست غربیها و دشمنان مردمشان دادهاند (همانهاییکه جنگ را برای آن کشور و منطقه به ارمغان آورده اند)، مشغول اتهام زنی به همسایه نیز باشند. تا کی باید از مردم افغانستان پشتیبانی نمود و در عین حال مواجه با موج اتهامات بی پایه و اساسِ مقامات افغان برای فرافکنی از مشکلات داخلی و سوءمدیریتشان بود و چون برادری بزرگتر، بزرگوارانه، تحمل نمود و چشم را بست و هیچ نگفت؟