پدر یک قاتل: پسرم ارزش زنده ماندن ندارد!
در پی وقوع این حادثه تلخ، بلافاصله تحقیقات قضایی از سوی قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) آغاز و مشخص شد که متهم جوان ۳۴ سالهای به نام مجتبی است که همسرش به دلیل اختلافات خانوادگی و خلافکاریهای وی حدود یک سال قبل از او طلاق گرفته و به خانه پدرش بازگشته است.
ادامه بررسیها حاکی از آن بود که روز حادثه مجتبی پس از یک ماه تعقیب برادرزنش، درحالی که خود را مانند یک شبح کرده و عینکی نیز به چشم زده بود، او را به قتل رسانده و متواری شده است.
این متهم قبلا نیز خانواده همسرش را تهدید به اسیدپاشی کرده بود. این گزارش حاکی است: متهم بعد از ۴۸ ساعت از وقوع جنایت و در حالی که با صدور دستورات ویژه قضایی، خود را در محاصره کارآگاهان میدید، به ناچار تسلیم قانون شد. متهم در جلسه بازجویی به قاضی میرزایی گفت: میدانستم پدرزنم تک پسرش را خیلی دوست دارد به همین خاطر وقتی طلاق همسرم را گرفت من هم به قصد انتقام جویی برادر زنم را کشتم تا این گونه آنها را عذاب بدهم.
سخنان عجیب پدر قاتل
مرد ۵۶ سالهای که پسر جوانش در یک ماجرای انتقام جویی هولناک، برادرزن خود را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده است گفت: فقط با قصاص پسرم آرام میگیرم! آن چه میخوانید حاصل گفت: وگوی یک ساعته با پدر بازنشستهای است که به عنوان اولیای دم خواستار قصاص فرزندش شد!
خودتان را معرفی کنید!
من هادی «ع» هستم و ۵۶ سال دارم.
به چه شغلی مشغول هستید؟
من بازنشسته شهرداری هستم و با حقوق اندک بازنشستگی (کارمندی) زندگی میگذرانم!
چه وقت از ماجرای قتل مطلع شدید؟
زمانی که پسرم دست به جنایت زد من در سفر زیارتی عراق بودم. با تلفنها به سختی تماس برقرار میشد تا این که بعد از چندین بار تلاش، بالاخره برادرم با من تماس گرفت و از حادثهای خبر داد که قلبم لرزید! او گفت: مجتبی (پسرم) برادرزنش را با چاقو به قتل رسانده است و اکنون مراسم سومین روز خاک سپاری برگزار میشود!
شما چه کردید؟
چه میتوانستم بکنم! چگونه میتوانستم به آن سید عزیز (پدر مقتول) حتی تسلیت بگویم! من و او سالها همکار بودیم، همسایه بودیم، فامیل بودیم. از شدت شرم روی بازگشت به مشهد را نداشتم. فکر میکردم این حادثه تلخ برای یکی از اعضای خانواده خودم رقم بخورد…
چرا؟
به خاطر این که بعد از بروز اختلافات خانوادگی بین پسرم و خانواده همسرش، او را به خاطر همه خلافکاری هایش از خانه طرد کردم! او هم من و خانواده ام را تهدید به مرگ میکرد و من پیش بینی این را داشتم که شاید من یا یکی از برادرانش را به قتل برساند! حتی زمانی که قصد رفتن به عراق را داشتم دو نفر را گذاشته بودم تا مواظب پسرم باشند که به خانواده ام آسیبی نرساند.
چرا به پلیس گزارش ندادید؟
با پلیس ۱۱۰ هم تماس گرفتم! او تهمتهای ناروایی به خانواده همسرش میزد، زندگی را به کام همه ما تلخ کرده بود، اما وقتی نیروهای انتظامی آمدند فقط او را نصیحت کردند! حتی کارت ملی او را به خودش بازگرداندند چرا که پسرم مدعی بود کارتن خواب است!
چه اتفاقی افتاد که دختر همکارت را برای پسرت خواستگاری کردی؟
خانواده آنها (مقتول) آن قدر انسانهای شریفی بودند که من بعد از این همه سال همسایگی دیوار به دیوار و همکار بودن با او، شناخت کاملی داشتم! حتی برای پسرم شرط گذاشتم و گفتم این دختر سید است و تو نمیتوانی احترام او را نگه داری! باید هر شب که به خانه میروی اول دست همسرت را ببوسی، بعد وارد خانه شوی! اما متاسفانه …
ریشه بدبختیهای فرزندت از کجا آغاز شد؟
حسادت و بخل همه وجودش را میسوزاند! بی پرده بگویم پسرم به هیچ صراطی مستقیم نبود او حرف کسی را گوش نمیکرد! خودش را عالم به همه چیز میدانست، میخواست قدمهای بزرگی بردارد! بلند پروازی و حسادت او را بیچاره کرد!
به چه چیزهایی حسادت میکرد؟
به همه چیز حتی به برادرانش با آن که من بیشتر از همه فرزندانم به او میرسیدم، چون متاهل بود، مخارجش را تامین میکردم، اما او به اندازهای بخل در وجودش لانه داشت که مادرش میگفت:اگر من یک قاشق غذای بیشتر برای دیگر فرزندانم میکشیدم او بلافاصله اعتراض میکرد که آنها را بیشتر از او دوست دارم! پسرم فقط خودش را میدید! و به همه کس و همه چیز حسادت میکرد!
فکر نمیکنید اعتیاد زمینه ساز این جرم بود؟
او تا بعد از خدمت سربازی خوب بود! بعد از آن که مغازه خیاطی برایش راه اندازی کردم به سوی مواد کشیده شد. هنوز در دوران عقد بود که ماجرا را فهمیدم و او را بستری کردم! و بعد از آن هم سرزندگی اش رفت، ولی متاسفانه به اعتیادش ادامه داد و این هم یکی از عوامل بدبختیهای او شد به طوری که هر زنی نمیتوانست در این شرایط زندگی کند!
پسر شما یک بار هم به جرم سرقت دستگیر شد؟
درست است؟ بله! البته در دو سال آخر مستقیم با من صحبت نمیکرد! آن شب هم که به خاطر سرقت لاستیک دستگیر شد من به کلانتری نرفتم، فقط برادرش را فرستادم که متوجه شدم او دست به سرقت زده است!
فرزندشما مواد مخدر صنعتی مصرف میکرد؟
نمیدانم! من این اواخر اصلا او را به خانه ام راه نمیدادم! چرا که نزد پدرزنش شرمنده بودم!
ولی او مدعی شده که بعد از مصرف شیشه برادر زنش را کشته است؟
دروغ میگوید! من این حرف او را باور ندارم! او برای فرار از جرم و قصاص این ادعا را مطرح میکند!
مادرش چه میگوید؟
او هم مانند من فقط میخواهد که مجتبی را زودتر قصاص کنند!
شما یک پدر هستید! آیا این حرف را از صمیم قلب میگویید؟
روزنامه خراسان: فقط خدا میداند که در دل من چه میگذرد! روزی که برای عرض تسلیت خدمت آن بزرگوار (پدر مقتول) رفتم به او گفتم شما پرونده را پیگیری کنید هرکجا لازم باشد من تعهد میدهم تا زودتر پسرم را قصاص کنند او ارزش زنده ماندن را ندارد! او به همه ظلم کرد آن هم به چنین خانوادهای که فقط یک پسر داشتند!