آشوب در خاورمیانه و سردرگمی پوتین
تغییر سیاست های روسیه در قبال حوادث اخیر در کشور سوریه و همچنین نمایان نشدن سیاست قدرت بی حد و حصر پوتین بر حفظ برجام نشان از سردرگمی راهبردی این کشور قدرتمند جهانی در سیاست های منطقه ای در خاورمیانه دارد.
منطقه خاورمیانه این روزها میزبان 2 تجربه است: برجام و سوریه.هدایت این 2 پرونده در ایران به طیف های مختلف سیاسی-فکری سپرده شده بود. برجام با مدیریت دولت دکتر روحانی به فرجام رسید و طرح سوریه نیز پس از کش و قوس های بسیار به روس گرایان سپرده شد.
در تجربه اول محدودیت های ساختاری باعث شد که طرح لیبرال ها آنچنان که باید و شاید رو به جلو حرکت نکند و در تجربه دوم خطای معرفتی از تحولات پیرامونی ایران سبب ساز دگرگونی های غیرقابل پیش بینی برای این بخش از نخبگان تصمیم گیر شده است. در این میان خروج آمریکا از برجام آنقدر پرسروصدا بود که ناخودآگاه همه نگاه ها را به خود معطوف کرد، آنچنان که تحولات اخیر در سوریه تحت الشعاع آن قرار گرفت و کمتر بدان توجه شد.
اما در سوریه امروز خبرهایی به گوش می رسد که نه تنها دلگرم کننده نیست که موجبات نگرانی را فراهم می کند. پس از حمله آمریکا به سوریه در اواخر فروردین ماه سرگئی لاوروف به ناگهان اعلام کرد که حملات غرب تعهد روسیه را از خودداری ارسال موشک های اس-300 از میان می برد.
همزمان با این موضع گیری روزنامه کمرسنت به نقل از منابع نظامی روسیه و بدون آنکه به نام آنها اشاره کند، تاکید کرد که ارسال این موشک ها ممکن است خیلی سریع آغاز شود. این تهدید بیش از اینکه آمریکا را نگران کند، موجبات وحشت را در تل آویو فراهم کرد. اسرائیل از این مساله هراس داشت که با این اقدام بازدارندگی هوایی اش در انجام حملات علیه حزب الله لبنان و ایران آسیب ببیند. به همین دلیل هم نتانیاهو سراسیمه به مسکو رفت تا طرح لابی با پوتین را برای صرف نظر کردن از چنین اقدام تخریبی ای علیه توازن موجود در شام کلید بزند. چند روز پس از این سفر خبر ایزوستیا دیلی به نقل از ولادیمیر کوژین، معاون ولادیمیر پوتین که بر امر کمک نظامی روسیه به کشورهای خارجی نظارت می کند، همه را شوکه کرد: روسیه درباره ارسال موشک های زمین به هوای اس-300 با حکومت سوریه صحبتی نکرده است و فکر هم نمی کند آنها به چنین تجهیزاتی نیاز داشته باشند. او اضافه کرد که ارتش سوریه در حال حاضر به هر چیزی که بدان نیازمند است، دسترسی دارد.
دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین نیز با تاکید بر اینکه روسیه هرگز اعلام نکرده بود که سامانه اس-300 را به سوریه ارسال می کند، گفت: ما پس از حملات غرب علیه سوریه فقط اعلام کردیم که روسیه برای خود حق انجام همه اقدامات مورد نیاز و ضروری را محفوظ می داند. هنوز از تب چنین شوکی کاسته نشده بود که به یکباره بشار اسد سر از سوچی روسیه درآورد و در آغوش ولادیمیر پوتین آرام گرفت. پوتین در این دیدار سورپرایز دیگری برای همه بازیگران ذی نفع در سوریه داشت: نیروهای خارجی با آغاز پروژه صلح باید از سوریه خارج شوند. این گفته رئیس جمهور روسیه برای خیلی ها ابهام برانگیز بود و ساعتی پس از این اظهارنظر، کارشناسان شروع به تعبیر رویای پوتین کردند و چنین تصور شد که احتمالا مقصود پوتین از این اظهارنظر خروج نیروهای آمریکایی و ترکیه از سوریه بوده است؛ اما الکساندر لاورنتیف نماینده ویژه پوتین در امور سوریه شأن نزول موضع جدید رئیسش را مشخص کرد: همه باید بروند به جز ما. او حتی ابایی نداشت از اینکه نام ترکیه، آمریکا، ایران و حزب الله را کنار هم بیاورد و خواستار خروج همه آنها از سوریه شود. سخنگوی کرملین نیز پس از این دو اظهارنظر تصریح کرد: کشورهایی که حضور آنها در سوریه بر طبق قوانین بین المللی غیرقانونی است، باید خاک این کشور را ترک کنند. اما پسکوف مبنای حضور مشروع و غیرمشروع را به آینده موکول کرد نه گذشته. پس حضور غیرقانونی پس از پروسه و مذاکرات سیاسی مشخص می شود. در آن سوی ماجرا اسرائیل در ماه های دسامبر، فوریه، آوریل و می بدون کوچک ترین مانع و زحمتی، مواضع نیروهای ایرانی و حزب الله لبنان را مورد هدف قرار داد. در این حملات تعدادی از نیروهایمان به شهادت رسیدند و برخی نیز زخمی شدند. اما برخلاف سروصدای بلند روسیه پس از حملات آمریکا، فرانسه و بریتانیا به سوریه، مسکو ترجیح داد از کنار این تجاوزات به آرامی بگذرد و حتی سکوت پیشه کند.
اگر این اخبار را در متن تحولات چند سال گذشته قرار دهیم، در ظاهر به یک تناقض بزرگ می رسیم: مگر روسیه در جنگ داخلی سوریه در کنار ایران و متحدانش نبود، حال چه اتفاقی در حال وقوع است که روس ها سیاست و ادبیاتشان را تغییر داده اند؟ اما شاید در این میان برخی علاقه داشته باشند سوریه و صحنه عملیاتی آن را طبق روال گذشته ببینند و این پرسش را به چالش بکشند و بگویند در سیاست روسیه هیچ تغییری رخ نداده است و در به روی همان پاشنه قبلی می چرخد. حتی اگر چنین مدعایی قابل پذیرش باشد، این پرسش مطرح می شود که چرا روسیه حداقل در سیاست اعلانی نه اعمالی اش طریقت کلاسیک را که از سال 2015 بدان پایبند بود، برهم زده است؟
برای پاسخ به همه این پرسش ها، تامل در سیاست خاورمیانه ای روسیه ضروری است. هر نوع تحلیلی فارغ از این مولفه حکم آب در هاون کوبیدن را خواهد داشت. اگر چنین ملاحظه ای در میان باشد آن وقت می توان بر تناقضات موجود فائق آمد و قدری از تب شوک شام فروکاست.
در سپتامبر 2015 بود که روسیه بنا به درخواست رسمی دولت سوریه حضور نظامی خود را در شام آغاز کرد. حملات سریع و برق آسا از پایگاه هوایی حمیمیم در جنوب شرقی لاذقیه آغاز شد. در این حملات تقریبا همه پایگاه های شبه نظامیان مخالف اسد ازجمله ائتلاف ملی سوریه، دولت اسلامی عراق و شام، جبهه النصره و ارتش آزاد مورد هجوم قرار گرفتند. آتش این حملات وقتی به تلی از خاکستر تبدیل شد، همه در شوک فرو رفته بودند. چنین حضور گسترده ای از نیروهای نظامی روسیه در منطقه خارج دور پس از پایان جنگ سرد بی سابقه بود؛ اما چنین مانور قدرتی از سوی روس ها بسیاری از تحلیلگران و نخبگان تصمیم گیر در خاورمیانه را به اشتباه انداخت. برخی تصور کردند این مداخله نظامی نشانی از بازگشت روسیه به خاورمیانه و تلاش برای به دست آوردن سطحی از نفوذ منطقه ای همسان با عصر اتحاد جماهیر شوروی است. برخی دیگر نیز این مداخله را رهیافت قدرتمندانه جدید روسیه نسبت به خاورمیانه قلمداد کردند، آنچنان که رویای اشاعه این الگوی رفتاری را به سایر کشورهای خاورمیانه هم در سر پروراندند.
این در حالی است که در سیاست خارجی روسیه در طول سه سال اخیر هیچ نشانه ای از روابط استراتژیک با سایر کشورهای خاورمیانه مشاهده نمی شود حتی مسکو نسبت به برقراری ائتلاف های جدید منطقه ای برای رقابت با نفوذ غرب در خاورمیانه بی میلی آشکاری از خود بروز داده است.
پوتین در برقراری روابط ویژه با اسرائیل یک تافته جدابافته در سنت روسی است. او در این مسیر بسیاری از تابوها را در سیاست خارجی کشورش پشت سر گذاشت.
حال با این اوصاف به نظر می رسد ایران باید در این روزها به فکر تکرار تجربه های استراتژیک چین باشد و این کلام سان تزو در رساله هنر جنگ را آویزه گوش قرار دهد: «وانمود به ناتوانی کنید؛ وقتی که سرگرم لشکرکشی هستید تظاهر کنید که نیستید؛ وقتی نزدیک هستید دور بمانید و دور که هستید نزدیک بنمایید»