پایان تلگرام، پایان سنت تلگرامی؟/ آمدنیوز، خطرناک بود یا گیزمیز؟
تلگرام حالا با مشکلات جدی در دسترسی مواجه شده است. اما این سنت عدم جدیت، غیرسیاسی بودن و تمرکز بر جزئیات زیستی زندگی برآمده از تلگرام خطرناک تر بود یا دعوت به تنش؟
1.پیام رسان پرطرفدارایرانیها فیلتر شد. این آخرین خبری است که در کشاکش یکی دو ماهه توقف یا ادامه فعالیتهای این پیامرسان خارجی در ایران منتشر شد. چند روزی است که به طور رسمی دسترسی به این نرمافزار در ایران با مشکلاتی جدی مواجه شده است و این پایانی بر همه بحثهای این چند ماه درباره چالش دوباره «آزادی بیان» و «منافع و امنیت ملی» است. چالشی که البته در دوره معاصر، با حساسیت کمتری از سوی بخشهایی از جامعه دنبال میشود. برنده این چالش اما در هفته اخیر معلوم شد. یک حکم قضایی بدون چون و چرا: «بسته شود.»
پدیده «تلگرام» اما به این راحتی در ذهن مردم ایران بسته نخواهد شد.بعید نیست که بعدها محققین حوزه مطالعات رسانه از دوره اوج نفوذ تلگرام در جامعه ایرانی، به عنوان فصلی نوین در تاریخ رسانههای ایرانی یاد کنند. پدیدهای که به یکباره بردی نجومی و غیرقابلباور پیدا کرد، در خصوصیترین وجوه و شئون زندگی ایرانیها راه پیدا کرد؛ تا عمق دورافتادهترین روستاهای کشور نفوذ کرد، در تحولات تنشزای سیاسی و اجتماعی دو سه سال اخیر دخالت کرد و سرنوشت بخشی از دو انتخابات بسیار مهم این سالها را تا اندازه قابلتوجهی دگرگون کرد. حضور مهمترین پدیده رسانهای دو سه سال اخیر در اکثر قریب به اتفاقات مهم و افتوخیزهای جامعه جدید ایران کاملا مشهود است؛ اما آنچه ناپیداست و به حاشیه رفته است، تاثیر تلگرام بر سنت رفتارهای رسانهای و فرهنگی ایرانیان است. اتفاقی که به نظر می رسد با فیلتر، قطع دسترسی و هر گونه محدودیت دیگر برای استفاده از آن، متوقف نخواهد شد. سنت رفتار رسانهای شکل گرفته با تلگرام، دیگر سنتی پا گرفته در جامعه است و ادامه آن بسیار محتمل و انتهای آن بسیار هراسآور است.
2.ذهن تلگرامزده ایرانی، عنوانی جدید و قابل تامل در شناخت فرهنگ عمومی این سالهای ماست. این ذهن، عادت کرده است به سادهسازی امور، حذف جنبههای مختلف یک پدیده و تقلیل آن به سادهترین وجه قابل تصورش و به دلیل قرار گرفتن در معرض انتخابهای فوق العاده ساده شده، اساسا به «چیز»هایی که کمی پیچیدهتر میشود، روی خوشی نشان نمیدهد و به سرعت از آنها فرار میکند و به سادهترین وجه امور پناه میبرد. پناهگاهی که حالا با وجود کانالهای پرشمار و پرطرفدار تلگرام به سرعت قابلدسترسی است. بازاری که تلگرام برای فرهنگ عمومی ایران پهن می کند مملو از انبوهی از پدیدههای معلول شده با ابزار سادهسازی است و نتیجه، عادت کردن ما ایرانیها به ذهنی است که دیگر پیچیدگیها را درک نمیکند، به شدت از آن فراری است و راهی برای درک چندلایه ماجراها ندارد. نتیجه طبیعی چنین وضعی می شود، به زیر رفتن تمام لایه هایی از جدیت که می تواند منجر به تغییر جامعه ای همچون ایران شود و این در دوران گذار جامعه ایران به جامعه جدید، به شدت مصیبت بار است. شرایط اجتماعی خاص جامعه ایران در دوران ما، به شدت نیازمند جدیتی نظری و راه یافته در سطوح مختلف اجتماعی است. اما نبردهای تلگرامی چند سال اخیر به وضوح نشان می دهد که سطح دغدغه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه ایران، آنچنان دچار میانمایگی، ابتذال و عدم جدیت شده است که تنها چیزی که باقی می ماند آرزوی حفظ وضع موجود است. تلگرام به راحتی جنگ های فکری جامعه نخبگانی ایران را هم به ابتذالی در حد دعواهای صادق زیباکلام بر سر رضاشاه انداخته بود؛ تا چه رسد به وضعیت عموم اجتماع ایران و این شاید خطرناک ترین کارکرد وسیله هماهنگ و دردسترس و به شدت عمومی شده ای به نام تلگرام بود که با انواع و اقسام شیوه ها مثل توانایی ساخت چیزی به نام استیکر که خودش از پدیده های جدید جامعه ایران است، قابلیت ویژه انتقال فایل های تصویری و صوتی، سرعت بالا و دسترسی همگانی به میدان آمده بود. فضای عمومی جامعه ایران در دو سه سال اخیر به شدت گرفتار اقلیتی باهوش غیرسازمان یافته، جوان، خلاق اما دیکتاتور و میانمایه گیر افتاده بود.سلبریتی های تلگرامی که با کمک بازویی به نام ایسنتاگرام، شکل یافته بودند و یک فایل جعل شده تصویری از یک چک بانکی، مقدس ترین چیزی بود که به آن اعتقاد داشتند.
3. ماجرا اما از این هم پیچیدهتر میشود؛ برآورد حضور پررنگ در فضای تلگرام، عضویت در کانالهای پرطرفدار تلگرامی و یا پرسه زدنهای دنباله دار در کانالهای خانوادگی و دوستی که معمولا با انبوهی از فورواردشدههای کانالهای معروف صبح را شب میکنند، ایمان آوردن ذهنی به رویکرد تقدیس بقا، معتبرترین رویکرد زندگی اجتماعی و فردی حال حاضر بخشی از ما ایرانیهاست. به مثالی عینی و قابل توجه اشاره می کنم. یکی از کانال های پرطرفدار فضای عامه پسند و در عین حال نخبگانی تلگرام کانالی به نام «توئیتر فارسی» است که منتخبی از توئیت های هر روز فضای کاربران ایرانی در شبکه اجتماعی توئیتر را بدون هیچ گونه دخل و تصرفی منتشر میکند. این کانال که به تدریج بسیار پرطرفدار شده است؛ نماد خوبی برای مطالعه فضای تلگرام در ایران و تاثیرات این فضا بر ذهن مخاطبان ایرانی است.
کانال «توئیتر فارسی» به شدت از سیاست دوری میکند. سعی میکند در دعواهای سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا وارد نشود و جز مناسبتهای سیاسی بسیار فراگیر مثل انتخابات، وارد حریم سیاست نشود؛ این وجه غیرسیاسی بودن، در واقع به شکلی دقیق رویهای دیگری دارد به نام «تقدیس زندگی» که در انتخاب پستهای به شدت پرطرفدار این کانال که در کانال های دیگر هم در سطح و اندازه وسیعی انعکاس مییابد؛ کاملا نمایان میشود.
رویکرد این کانال در انتخاب توئیتها تمرکز صرف بر جزئیاتی ساده و معمولی و زیستی اما معمولا بدون توجه باقی مانده از زندگی فردی و اجتماعی آدم ها بود. جزئیاتی که معمولا به اصل زندگی و نحوه زیستن مربوط می شد، کاملا زمینی و در بی توجهی کامل و غیاب هر آنچه امر مقدس، امر والا، پدیده های غیرزمینی، آرمان، ایدئولوژی، امر سیاسی و… لقب می کیرد
کانال توئیتر فارسی در عین حال به شدت معاصر بود و واکنش های انتخاب شده آن از کاربران ایرانی به اتفاقات روز، از بخش های پرطرفدار و به زبان تلگرام فورواردخور این کانال بود. نحوه واکنش این کانال به یک اتفاق آرمانی بزرگ دو سال پیش، شاید ماجرا را کمی روشن تر کند.
دو سال پیش خبر بازگشت پیکر ۱۷۵ غواص شهید که در عملیات کربلای چهار به اسارت گرفته شده و دست بسته زنده به گور شده بودند موجی از خبرها و تحلیل ها و خاطرات و روایت ها و فیدهای ادبی و احساسی در باره این شهیدان را در تلگرام به راه انداخت. یک تراژدیخوانی بزرگ که با تمرکز صرف بر تقدس زندگی و روضهخوانی صرف برای زندگی جوانانی که از دست رفته اند به راه افتاد.
آنچه در این کانال تلگرامی به عنوان واکنش کاربران ایرانی فضای مجازی به بازگشت این 175 شهید مشهور منعکس شد کاملا محترمانه و سوگوارانه بود، اما در این قالب ها خلاصه می شد: مویههای احساسی در از دست رفتن آنها، اشاره به سن و سال جوان آنها، به مادران و همسرانی که در تمام این سالها منتظر آنها بودهاند، حس و حال آنها وقت بسته شدن دست، به اینکه اگر امروز زنده بودند چند ساله بودند و چه می کردند البته که یک روضهخوانیهای مفصل درباره بسته بودن دست آنها هنگام شهادت و… تقلیل این شهدا به جوانان پاک و بیغل و غشی که امروز میتوانستند در کنار همسرشان، با فرزندانشان زندگی خوب و موفقی داشته باشند و مادرانشان نیز در کنارشان آرمیده بود، همانطور که در معنای ضمنی خود اشاره ظریفی به «بیعقلی» آنها داشت، عملا در حال پنهان کردن بزرگترین حقیقت مسیر آنها، «آرمان» شان است. آرمانی که اگر وجود نداشت آنها نیز اینگونه وجود نداشتند..رویکردی که این کانال به نمایندگی از فضای تلگرام به عهده کرده بود تنها چیزی که برایش اهمیت داشت، حفظ زندگی بود و از زندگی در برابر تمام عوامل تهدیدکننده و خطرزای مختلف؛ از آرمان گرفته تا تعهد محافظت میکرد.
در غیاب همه آرمانهایی که این شهدا برای آن به «جنگ» رفته بودند، آن روزها تراژدیخوانی بزرگی برای بازگشت پیکر آنها در تلگرام برپا شده بود. کاملا متناسب با روحیات ملی و مذهبی ایرانی ها، در نهایت احترام، بدون کوچکترین اشاره ای به اینکه آنها چرا رفتند و برای چه رفتند.
این نمایان ترین وجهی بود که کارکرد پدیده ای به نام «تلگرام» در فضای رسانه ای امروز ایران را نشان می داد. بی شماری طرفداران و فالوئرهای کانال های در ظاهر غیرسیاسی و بی خطری مثل «گیزمیز»، شواهد تایید کننده دیگری در این ماجرا بود. کانال هایی که بدون ورود به خط قرمزهای سیاسی و مذهبی جامعه ایران، نوعی عدم جدیت در امور بالاتر از صرف زندگی را ترویج می کرد و وقتی به امر والا، آرمان، ایدئولوژی می رسید کاملا محترمانه بخشی از آن را که به صرف زندگی مربوط می شد انتخاب می کرد و بقیه مازاد آن را حذف می کرد.
این همه آن چیزی است که تلگرام را به پدیده ای خاص در فضای اجتماعی ایران تبدیل می کند و پررنگ شدن نقش کانالهای مثل آمدنیوز در تنش های سیاسی اخیر، همه نقدهای دیگر به تاثیرات اجتماعی فضایی مشابه تلگرام را به حاشیه برده است. به موجودیت خطرناکی هموچون آمدنیوزها به قدر کافی پرداخت شد، اما این وجه دیگر ماجرا هم دیده شد؟
تلگرام امروز ظاهرا با مشکلاتی در دسترسی مواجه شده است. اما فضایی که این رسانه در دامن زدن به عدم جدیت، ساده سازی و حذف هر نوع وجه ایدئولوژیک و آرمانی زندگی در جامعه ایران ایفا کرده است کماکان باقی است.آیا در میان فریادهای آزادی، این صداهای ترسناک هم شنیده میشود؟ جامعه نخبگانی ایران این فضای غیرسیاسی شدن، محافظه کار شدن و تقلیل امر سیاسی به مشارکت های دلسوزانه و خیرانه اما کاملا بی کارکرد را می بینند؟
حمیدرضا بوالی