درد کودکان شکنجه شده ماهشهری لاعلاج بوده و لاعلاج خواهد ماند!
شکنجه دردناک سه کودک توسط چکش و میله داغ؛ این خبری است که در ساعات اخیر، قلب بسیاری از هموطنانمان را فشرده و چشمشان را تر کرده؛ اما ظاهرا هیچ راهی برای بستن راه تکرار آن وجود ندارد!
به گزارش تابناک؛ کودک آزاریهای دردناک که در چند سال اخیر بارها شاهد وقوعش در نقاط مختلف کشورمان بودهایم، به رغم آنکه تصور میشد پایان یافته، بار دیگر با پروندهای دردناک در توجه عموم قرار گرفته است؛ پروندهای که این بار در ماهشهر گشوده شده و حتی خواندن جزئیاتش زجرآور است.
آن گونه که روایت میشود، در شهرک طالقانی این شهر، سه کودک 12، 8 و 5 ساله به شکلی فجیع توسط پدر و نامادری شان شکنجه شدهاند. قصه زندگی فاطمه، امالبنین و علیاکبر که سهم جسمشان از زندگی کنار والدین، چکش و میله داغ بوده و زخمهای روحشان هم که غیرقابل شمارش است؛ کودکان معصومی که بهتر است درباره تأثیر شکنجههای متحمل شده در آینده شان فکر نکنیم!
شکنجههایی که حتی زدودن آثار آن از جسمشان نیز به نوعی غیرممکن است؛ آثار ضربات سنگین چکش که خدا میداند با هر بار فرود آن، چه بر سر این کودکان میآمد و چهها در درونشان خرد میشد. دنیایی تاریک که والدین این کودکان برایشان رقم زده بودند و هنوز مشخص نیست، چگونه پایان یافت!
آنچه تاکنون از این پرونده رسانهای شده، خبر دستگیری پدر و نامادری سه کودک، آزاد شدن نامادری به قید وثیقه و این توضیح است که عموی بچهها تأکید کرده که «والدین» این بلا را بر سر کودکان آورده اند. کودکانی که به گفته معاون اجتماعی اداره کل بهزیستی خوزستان، اکنون با حکم دادستانی ماهشهر تحت سرپرستی عموی خود هستند و تا تعیین تکلیف نهایی این پرونده کودکآزاری در منزل وی سکونت خواهند داشت.
همه اینها در حالی است که مدرک و مستنداتی دال بر ابتلای والدین به اعتیاد یا بیماری روانی در دست نیست و نمیتوان این اتفاقات را ناشی از تأثیر مخدر یا بیماری خواند، اما همان گونه که فرماندار ماهشهر هم تأکید کرده، مگر میشود این بلا را بر سر بچهها آورد و سالم بود؟ اما مگر فرقی هم دارد که عامل شکنجه سالم بوده یا خیر؟
تجمع روز گذشته شماری از شهروندان ماهشهر در اعتراض به کودک آزاری در این شهرستان در مقابل دادگستری
پاسخ به این پرسش، بر خلاف آنچه تصور میشود، منفی است. به این معنا که والدین، ولو هر عیب و اشکالی داشته باشند، والدین هستند و قیمومیت کودکان را عهده دارند؛ موضوعی که در مقاطعی کوشیده شده، نگاه قانونی به آن تغییر کند و «بدسرپرست» اصلاحی ساخته شده در راستای همین تلاش هاست؛ یعنی تدارک راهی قانونی برای آنکه ثابت کنیم، برخی والدین شایستگی نگهداری از فرزندانشان را ندارند و به این وسیله، سرپرستی کودکان را از ایشان گرفته و به امثال بهزیستی واگذار کنیم.
راهکاری که هنوز نهایی نشده و نشانه آن را میشود در پشت چراغهای قرمز یا معابر برخی شهرهای پرجمعیت دید که بچههای بدسرپرست در آنها مشغول کارند. کودکان کار که بر اساس قوانین فعلی نمیشود، سرپرستی شان را از والدینشان گرفت و مانع از تداوم آزار هر روزه شان شد. درست مثل این سه کودک ماهشهری که قیم قانونی شان، پدرشان است.
این در حالی است که تکرار پرشمار کودک آزاری در سالهای اخیر و اخبار به شدت دردناکی که درباره آن مخابره شده، همواره با طرح یک پرسش همراه بوده است؛ اینکه چرا لایحه حمایت از کودکان که از سال 1390 در دولت و مجلس مطرح است، هنوز به سرانجام نرسیده است؟ آیا نمایندگان هم با کوتاهی خود، در اتفاق روی داده برای سه کودک ماهشهری نقش (ولو اندک) ایفا کردهاند؟ اصلا آیا این لایحه با تبدیل به قانون میتواند چاره ساز امثال فاطمه باشد؟!