هفتسینِ کوئیکنشینها، سینِ “سرپناه” ندارد
از دور، سبزی دشت به چشم میخورد و عطر و بوی بهار میآید تصویری که فقط از دور اینچنین چشمنواز جلوه میکند. از نزدیک، حال و روز روستاهای کوئیک چیز دیگری است. اینجا احوال مردم شبیه درختان بیبرگ زمستانی است که چشم امید دارند به روزی که دوباره سبز شوند.
از نزدیکی روستاهای زلزلهزده صداهای جدیدی به گوش میرسد، صداهایی غریب برای یک روستا. صدای ماشینهای سنگینی که نخاله باقی مانده خانهها را میبرند و سیمان میآورند برای ساخت خانههای جدید.
چند روستا کنار هم، کوئیک محمود، کوئیک مجید، کوئیک حسن و کوئیک عزیر. خودشان به آنها میگویند مجتمع کوئیک. روستاهایی در دشت ذهاب. روستاهایی که اهالی میگویند کشتههایشان 150-160 نفر بوده. این را یکی از اهالی کوئیک محمود میگوید.
تا حرف از کشتهشدههای زلزله میشود، دستش را به طرف بیرون روستا سمت جاده میگیرد و میگوید: همه را آنجا در گور دسته جمعی دفنشان کردیم. همینطوری با لباس خونی. تقریبا نزدیک پاسگاه و یک کیلومتری از اینجا تا آنجا راه میشه.
هنوز حرفش در مورد کشتههای زلزله تمام نشده که به کمکهای مردمی بعد از آن اشاره میکند؛ طوری که انگار نمیداند چطور باید تشکر کند.
او میگوید: خدا شاهد است اگر کمکهای مردمی نبود الان پدرمان در آمده بود. من که الان زنم حامله است و خودم دیسک کمر دارم. آن شب زلزله آجر به کمرم خورد و نمی توانم خیلی از جایم بلند شوم.
نوشتههای روی چند دیوار جا مانده از زلزله هم نشان میدهد حرف او حرف دیگران هم هست. “هموطن تشکر”. تشکر برای روزهایی که از هر جایی مردم برای آنها کمک فرستاده بودند. کمکهایی که به گفته سامان از اهالی یکی از روستاهای دیگر مجتمع کوئیک، 24 ساعت بعد از زلزله مدرسه روستا را پر کرده بود.
روزهای اول بعد از زلزله با این کمک های مردمی گذشت و حالا داخل روستاها آنچه به چشم میخورد نه ویرانههای بعد از زلزله است و نه خانههای قبل از آن. هر گوشه که چشم کار میکند، جعبههای چند متری سفید با آرم آبی سپاه خودنمایی میکند. کانکسهایی که حالا شده محل زندگیشان. کانکسهایی که در جایی که قبلا محوطه یک خانه بوده، علم شدهاند. خانههایی که دیگر نیستند و مرزهای محوطه هر خانه چندان مشخص نیست. سگهای گله اما انگار بهتر محوطه صاحبخانهشان را میشناسند، هر غریبه ای که نزدیک حوزه هر خانه میشود، سگ صاحبخانه آنقدر پارس میکند تا از آن جا دور شود.
سگهایی که تا دیروز کارشان این بوده که با گوسفندان بروند چرا و مراقب باشند تا کسی یا چیزی به گله آسیب نزند؛ اما حالا انگار روزها، روزهای استراحت آنها شده. بسیاری از گوسفندان، وقتی که طویله رویشان ریخت، تلف شدند و حالا گلهای نیست که این تعداد، سگ مراقب بخواهد.
اینجا اهالی از محصولات همین گوسفندان و کشاورزی ارتزاق میکردند اما حالا خیلیهایشان باقی مانده گوسفندانشان را هم فروختهاند. پیرمردی که درکنار اسکلت خانه همسایه ایستاده میگوید: 10 رأس گوسفندش زیر آوار ماندند و 30-40 گوسفند باقی مانده را هم فروخته است. بعضیها هم آنچه مانده را نگه داشتهاند؛ اما به سختی.
یکی از اهالی، طویلهای با نایلونهای پلاستیکی درست کرده و گوسفندهایش شبها زیر آن میروند. در طول روز هم گوسفندانش جلوی همین طویله دراز می کشند. گلههایی که به چرا میروند هم کوچکتر شدهاند.اوضاع کشاورزی هم تقریبا همین است. بسیاری از آنها نتوانستهاند زمینهایشان را چندان سر و سامان بدهند. از دور تنها تکه زمینهای کوچکی فقط به چشم میآید که محصول کاشتهاند.
اینجا اهالی شبها را در کانکسهای کوچک میگذرانند تا زمانی که خانههایشان ساخته شود و آنچه از خانهشان باقی مانده را در این فضای تنگ جا داده اند. از وسایلی که سالم مانده. حتی در کنار بعضی از آنها دیش ماهواره هم دیده می شود.
کمبودها اما کم نیست. کمبودهایی مانند سرویس بهداشتی و حمام. حمام و سرویسهای بهداشتی میان کانکس ها دیده می شود اما اهالی می گویند سرویس های بهداشتی برای استفاده همه است ولی حمام ها نه. بعضی ها کانکس های حمام گرفتهاند و بعضی هم حمام هایی از قبل درست کرده بودند که بعد از زلزله سالم مانده و از آن ها استفاده می کنند.
پیمانکارهایی که زیر نظر بنیاد مسکن کار می کنند هم در روستا هستند. برای انجام بازسازی خانهها. تیر آهن و پنجره و سنگهای باقی مانده خانههای قبلی هم گوشه و کنار دیده میشود. بقایایی از خانههایی که هنوز پول ساخت آنها صاف نشده. یکی از اهالی که کارگران در حال پی ریزی خانهاش هستند، میگوید هنوز پول کاشیهای خانه اش را نداده بود که زلزله آمد و حالا هر چه مانده بود را بار کامیونهای “نخاله بر” کرده است.
نخاله ها را می برند تا خانههای جدید را بسازند. می سازند اما کوچکتر. به جای 120 متری، 85 متر، به جای 140 متری، 120 متر؛ کوچکتر اما نه آنقدر که صاحب خانه ناراضی باشد. اغلب آنها گله ندارند که چرا چند متری خانه شان کوچکتر شده.
در روستاهای کوئیک بعضی از خانهها را هم، گروهی خیر تقبل کردهاند که بسازند. چند تایی از آنها در یکی دیگر از روستاهای کوئیک دیده میشود. دو نفر از شهر کرد و اصفهان پای این خانه هستند و کار اجرا و نظارت را بر عهده دارند. این خانهها که قرار است 10 تایی از آنها ساخته شود، سر و شکلشان هم با باقی خانهها فرق میکند. بالای یکی از آنها روی بنری توضیحاتی نوشته شده و از آن بر میآید که ساخت و ساز این خانهها به سبک ICF است.
به گزارش ایسنا، این دو نفر در مورد ساخت همین ساختمانها مشغول توضیح به یک نفر دیگر هستند. کسی که لباس سپاه به تن دارد و با یک کلاه بر سر و ریش هایی تقریبا سفید و بی سیمی که گوشه بالایی سمت چپ پیراهنش وصل شده به اسکلت یکی از ساختمان ها تکیه زده و به توضیحات آن دو نفر گوش می کند، سردار سعید قاسمی است. سردار بازنشسته سپاه میگوید نه به عنوان یک سپاهی بلکه به عنوان استاد دانشگاه آمده و با کمک خیران دنبال بازسازی است. یک ماشین هم زیر پایش است که شبیه ماشین هایی است که در جبهه و جنگ می شود دید و با دو پرچم بر افراشته از پشت آن. چند نفری هم همراهش هستند و مشغول فیلمبرداری.
در روستاهای مجتمع کوئیک کارگران مشغول کارند. کارگرانی که اغلب آنها هم با پیمانکارها از استانهای دیگر آمدهاند. جای بعضی از خانهها اسکلت خانه جدید را بالا برده اند. جای بعضیها در حال پیریزی هستند و انگشت شمار خانههایی هم هست که قرار است تعمیر شوند. کار بعضی از خانهها هم به دیوار و سقف رسیده است. اما نه سقفی که سر موعد تحویلشان شود. یکی از اهالی که کارگران در حال پیریزی خانهاش هستند میگوید: وعده کردند تا برج چهار تحویل دهند؛ اما اینطور باشد، تا برج 5و6 هم کار “خانهها” تمام نمی شود و نه سقفی که بشود سفره هفت سین زیر آن پهن کرد.