بازگشت به دوره امپراطوری ها و سزارها؛ روسای کدام کشورهای شرقی دنبال مادام العمر شدن ریاست هستند؟
ارجح دانستن منافع شخصی و گروهی بر منافع ملی می تواند به ضعف ساختار اجتماعی و در نتیجه فروپاشی آن منجر گردد.
کنگره خلق چین در رای گیریای محدودیت دوره ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری را که دو دوره پنج ساله بود برداشت و به این ترتیب شی جینپینگ، رئیس جمهوری کنونی میتواند مادام العمر در این منصب باقی بماند. کنگره خلق چین امروز برای رایگیری درباره قانون اساسی کشور تشکیل جلسه داد که نتیجه افزایش دوره ریاست جمهوری است.
بر اساس این اصلاح قانون اساسی چین، دوران ریاستجمهوری فقط به دو دوره پنج ساله محدود نخواهد ماند؛ و با این اقدام شی جین پینگ، رئیس جمهور چین عملا میتواند پس از پایان دو دوره پنج ساله ریاست جمهوری، کماکان برسر قدرت باقی بماند.
شکل گیری این قانون در چین و ایجاد مسیری برای دائمی شدن پست ریاست جمهوری در این کشور بار دیگر تفاوت نگاه به دموکراسی و رای مردم برای انتخاب روسای جمهور در شرق و غرب را هویدا می کند. چین اولین کشور شرقی نیست که تمامیت خواهی و کاهش تاثیر رای مردم در آن به تصویب می رسد و جزوی از قانون می شود. این موضوع را می توان در کشورهای بسیاری از جمله روسیه و جمهوری های جدا شده از روسیه مشاهده کرد.
به گزارش نامه نیوز: اما این بار رای به مادام العمر شدن یک رئیس جمهوری در شرق نه تنها مورد سوال قرار نمی گیرد بلکه از سوی ترامپ به عنوان رئیس جمهور یک دموکراسی غربی مورد تحسین هم قرار می گیرد. ترامپ با استقبال از پیشنهاد حزب کمونیست گفته: شی جین پینگ هم اکنون یک رئیس جمهور مادام العمر است. یک رئیس جمهور مادام العمر. او فوق العاده است و ببینید او توانست چنین کاری کند. به نظر من کار او فوق العاده است.
مرد اول آمریکا همچنین از عملی کردن این طرح در آمریکا سخن به میان آورده و میگوید: شاید ما هم باید یک روز به چنین قانونی فکر کنیم. شی جین پینگ یک مرد بزرگ است. او قدرتمندترین رئیس جمهور چین در صدها سال گذشته است. او در سفری که در ماه نوامبر به چین داشتم هم به گرمی از من استقبال کرد.
این مواضع ترامپ نشان می دهد چسبندگی به قدرت شرق و غرب نمی شناسد. هر کس که در راس قدرت باشد به این می اندیشد که چگونه میتواند این شرایط را ادامه دهد. اما اینکه چرا در کشورهای غربی این موضوع عملی نمی شود به خاطر مدل سیاست و حکومت در این کشورها و شکل تفکیک قوا در آن است. از طرفی این کشورها پیش از شرق دوران دهقانی و فئودالیسم را پشت سر گذاشته و دوران سرمایه داری و پسا سرمایه داری را تجربه می کنند. ساختار سیاسی آمریکا به ترامپ اجازه نمیدهد ریاست جمهوری را مادام العمری کند. حوزه دانشگاه و روشنفکران به حدی قوت و قدرت دارند و روابط آنها با کانونهای قدرت و قانونگذاری به حدی است که اجازه نمی دهند شخصی یک تنه بتواند سیستم را در دست بگیرد و قوانین ملی را فدای قوانین گروهی و شخصی کند.
اما این شرایط در کشورهایی مانند چین و روسیه که دوران امپراتوری را از سر گذرانده اند و دوران فئودالیسم و سنتی را با شکل دادن یک نیروی پیشرو به تعریف لنین به سمت یک دوره شبه سنتی و شبه سرمایه داری طی کرده اند متفاوت است. در این کشورها، رئیس جمهور با دست داشتن قدرت یک رئیس جمهور چیزی بیشتر از قدرت یک قوه را در دست دارد و می تواند با جذب کانونهای قدرت و تغییر ساختار و تبدیل آن به سیستم مورد نظر خود با نفوذ در قوه مققنه روند مورد نظر را محقق کند.
در مورد روسیه از سال 1999 شخصی مانند ترامپ یا رئیس جمهور بوده یا نخست وزیر. قانون منع کاندیداتوری برای سومین دوره متوالی او را از نامزد شدن در انتخابات سال ۲۰۰۸ این کشور بازداشت. اما پوتین به قدرت آمده بود که بماند. از این رو برای یک دوره مدودف رئیس جمهور شد و او نخست وزیر و پس از آن دوباره او به قدرت رسید. در این کشور حتی دوره ریاست جمهوری سوم طبق اصلاحات قانون اساسی به ۶ سال افزایش پیدا کرد. او حالا خود را آماده میکند که در انتخابات ۲۰۱۸ چهارمین شانس ریاست جمهوریاش را امتحان کند.
نمونه دیگر این وضعیت در ترکیه و اردوغان است. او از سال 2001 و با تاسیس حزب عدالت و توسعه روندی را شکل داده است که برای مدت طولانی در قدرت مانده است. علیرغم آنکه اردوغان از نردبان نخستوزیری به ریاستجمهوری رسید، اما هموراه تلاش کرده، مقام نخستوزیر را حذف و نظام ریاستجمهوری را جایگزین نظام پارلمانی کنونی کند. برجستهترین اقدام اردوغان برای استمرار در قدرت، برگزاری همهپرسی قانون اساسی در سال ۲۰۱۷ بود. در این همهپرسی، شهروندان ترکیه بر اجرای ۱۸ اصلاح در قانون اساسی کشور، رأیگیری کردند. بر اساس پیشنهادات همهپرسی مزبور، نظام پارلمانی کنونی ترکیه و نیز سمت نخستوزیر حذف و نظام ریاستجمهوری، جایگزین آن خواهد شد.
همانگونه که اشاره شد جمهوری های جدا شده از شوروی سابق نیز به سنتی که از تزارها برده اند چنین روالی را طی کرده اند و با ایجاد سازو کارهای مختلف به رئیس جمهورهای مادام العمر تبدیل شده اند. این مسئله البته تنها به این منطقه شامل نمی شود. شمال آفریقا و خاورمیانه نیز مناطقی هستند که ضعف ساختارهای قانونی و اجتماعی باعث شده است تغییر ساختار و شکل گیری چنین روندی در آنها سهل و آسان باشد. شمال آفریقا البته در دوره بهار عربی تغییرات و انفجار بزرگی را از سوی مردم شاهد بود، اما این تحولات نیز باعث نشده است ساختار و سیستم سازی قدرتمندی از سوی کانونهای قدرت شکل گیرد.
در نهایت می توان گفت با توجه به فضای گفتمانی حاکم بر نیروهای اجتماعی و مدنی در کل جهان، پذیرش روسای جمهور مادام العمر در حال پایان است و از این جهت است که بار دیگر تلاش برای احیای آن توسط بعضی از رهبران کشورهای گوناگون به چشم میخورد.
این تلاشها در مواردی که اشاره شد به ثمر می نشیند و حضور شخصیتهای مختلفی را در قدرت برای مدتی رقم می زند، اما باید دانست دوره تزارها و امپراتوری ها بیش از این گذشته و دوران امپراتوری رسانه ها و شبکه های اجتماعی می تواند بیش از گذشته این روند را متاثر سازد. ارجح دانستن منافع شخصی و گروهی بر منافع ملی می تواند به ضعف ساختار اجتماعی و در نتیجه فروپاشی آن منجر گردد.