آلمان؛ همگرایی فرهنگی یا اجبار در پذیرش فرهنگ جامعه مقصد؟
مقاله جنجالی وزیر داخلی آلمان، توماس دمیزیر موضوع بحث برانگیز «فرهنگ غالب آلمانی»را که در جامعه آلمان مانند آتشی زیر خاکستر است، بار دیگر شعلهور کرد.
توماس دمیزیر» وزیر داخلی آلمان اخیراً در مقالهای در مجله بیلد ام زونتاگ Bild am Sonntag به ۱۰ فاکتور متناقض با فرهنگ و سیاست اشاره کرده و آنها را «فرهنگ غالب آلمانی» خوانده است. روی صحبت دمیزیر با پناهجویان و مهاجران که در آلمان زندگی میکنند و یا قصد دارند در این کشور اقامت دائم داشته باشند، بود و معتقد است که هر فرد غیرآلمانی باید این موارد را الگوی فرهنگی خود بداند تا بتواند یک شهروند آلمانی محسوب شود.
رایزنی فرهنگی ایران در آلمان در مطلبی که آن را برای انتشار در اختیار خبرنگار مهر قرار داده است، به طور ویژه به این مسئله پرداخته است که در زیر از نظر مخاطبان میگذرد:
ابتدا این ۱۰ فاکتور فرهنگی معرفی میشوند و سپس به پیشینه و بازتاب آن در آلمان پرداخته خواهد شد.
۱- ما به برخی از عادات اجتماعی احترام میگذاریم، نه به این علت که آنها محتوا، بلکه بیانگر یک رفتار خاص هستند؛ ما هنگام برخورد و معرفی خود نزد دیگران اسم خود را میگوئیم و به طرف مقابل دست میدهیم. در اعتراضات و تظاهرات قانون منع نقاب (پوشش صورت را داریم). این بیانگر دموکراسی مشترک ماست. در گفتگوی روزمره مان مهم است که بدانیم فرد مقابل ما چهره ای خندان دارد یا ناراحت؟ ما یک جامعه باز هستیم. چهره خودمان را نشان میدهیم. ما برقع نیستیم.
۲- ما آموزش و تربیت را به عنوان یک ارزش میبینیم و نه یک ابزار. دانش آموزان ما در مدارس برای مشاغل آینده خود آماده میشوند. این تنها درک ما از آموزش نیست. آموزش عمومی برای ما اهمیت زیادی دارد. جامعه ما از این خودآگاهی برخوردار است.
۳- ما عملکرد (توانایی) را به عنوان چیزی میبینیم که هر فرد میتواند به آن افتخار کند. در تمام زمینهها: در ورزش، علم، اقتصاد، سیاست و جامعه. ما از افراد توانایی و عملکرد میخواهیم. توانایی و کیفبت رفاه به ارمغان میآورند. اندیشه در مورد توانایی کشور ما را قوی کرده است. کمک به سایرین جزئی از عملکرد ما به شمار میآید. ما نظام اجتماعی مطمئنی داریم و به افرادی که در جامعه به کمک نیاز دارند، از عملکرد خود استفاده کرده و به آنها یاری میرسانیم. ما به عنوان یک کشور توانایی را از خودمان انتظار داریم و به این توانایی نیز افتخار میکنیم.
۴- ما میراث تاریخ خود هستیم، با تمام فراز و نشیبهای آن. گذشته ما بیانگر زمان حال ما و فرهنگ ماست. ما میراث تاریخ آلمانی خود هستیم. تاریخ ما مانند ورزش کشتی است که در آن برای اتحاد از طریق صلح، آزادی و رشد و توسعه مشترک با همسایگان مان در یک نظام فدرال تلاش کردیم، همچنین تلاش برای آزادی و شناخت عمق تاریخ مان. رابطه خاص ما با اسرائیل و حق موجودیت آن نیز به این موضوع تعلق دارد.
۵- ما ملت-فرهنگ هستیم. به ندرت کشوری وجود دارد که مانند ما فرهنگ وفلسفه در آن نمایان باشد. آلمان تأثیر بسزایی در توسعه فرهنگ دنیا دارد. «باخ» و «گوته» به تمام دنیا تعلق دارند و آلمانی بودند. ما درک شخصی خودمان را از جایگاه فرهنگ در جامعه مان داریم. قطعا در هر گردهمایی سیاسی و یا هر جشنی در یک مدرسه، موسیقی نواخته میشود. هنگام افتتاح یک سالن کنسرت همه سیاسیون از جمله رئیس جمهور، نمایندگان پارلمان و سایر افراد مسئول در جامعه حاضر میشوند. به ندرت کشوری وجود دارد که به ازای هر نفر از جمعیت آن یک تئاتر در آن اجرا میشود. هر منطقه به موسسات موسیقی خود افتخار میکند. فرهنگ برای ما به معنی کارهایی است که برای آن انجام میدهیم و چیزی است که ما به آن تعلق داریم.
۶- در جامعه ما دین وصل کننده است و نه فصل کننده. برای این منظور کلیساها با مأموریتهای خستگی ناپذیر خود حضور دارند. مأموریت برای جامعه. آنها برای وصل کردن هستند، افراد را به یکدیگر نزدیک تر میکنند، نه تنها در موضوعات دینی، در زندگی روزمره، در مهدکودکها، در مدارس، در خانههای سالمندان و در کارهای مشترک. این پدیده جذب کننده (دین) در کلیساها، صومعهها و مساجد وجود دارد. ما امسال در آستانه ۵۰۰ سالگی رفورماسیون قرار داریم. اروپا و آلمان برای جدایی کلیساهای مسیحی هزینه هنگفتی را پرداخت کردند. سالها جنگ و درگیری. آلمان از یک رابطه ی دولت-کلیسایی برخوردار است. دولت ما در مقابل عقاید بی طرف است، اما ارتباط خوبی با کلیساها و جوامع دینی دارد. مناسبتهای کلیسایی نوابخش تقویم سالانه ما هستند، برجهای کلیسایی زیبایی بخش طبیعت ما. کشور ما یک کشور مسیحی است. ما در صلح میان ادیان زندگی میکنیم. پیش شرط آن قانون و رعایت حقوق همه ادیان و قواعد زندگی مشترک در جامعه است.
۷- ما در کشورمان از فرهنگی مدنی برای رسیدگی به اختلافات برخورداریم. تفاهم اساس دموکراسی درکشور ماست. شاید ما نسبت به سایر جوامع غربی در اجماع و هم نظربودن در جامعه قوی تر باشیم. یکی از اصولی که اکثریت به آن پایبندند، رعایت حقوق اقلیتهاست. البته ما از این بابت ناراحتیم که بخشی از رعایت نشده است. برای ما احترام و خویشتن داری بسیار مهم است. ما به سبکهای مختلف زندگی احترام میگذاریم و هرکس این کار را نکند، از این اجماع بزرگ و حداکثری خارج است. خشونت نه در اعتراضات و نه در هیچ جای دیگر پذیرفته میشود. ما احترام و عقاید را از خشونت جدا میبینیم.
۸- ما وطن پرستهای روشنگر هستیم. یک وطن پرست روشنگر وطن خود را دوست دارد و از سایرین متنفر نیست. در اشعار کودکی ما به این موضوعات اشاره شده است. بله ما با وطن پرستی مان مشکل داشتیم. گاهی پیش آمده که به ناسیونالیسم کشیده شده و گاهی پیش آمده که افراد جرأت نداشتند خود را به عنوان یک آلمانی معرفی کنند. همه اینها فراموش شده، به ویژه در نسل جوان. پرچم ما و سرود ملی ما بخشی از وطن پرستی ما به حساب میآیند؛ اتحاد، حقوق، قانون و آزادی.
۹- کشور ما مجبور شد بارها بر برخی از موانع غلبه کند. برخی از آنها با تصمیماتی اساسی همراه بوده است. یکی از مهمترین آنها، چنین است: ما بخشی از جامعه غرب هستیم. هم فرهنگی، هم روحی و هم سیاسی. ناتو از آزادی ما دفاع میکند. ناتو ما را با مهم ترین دوست و هم پیمان غیر اروپایی مان وصل میکند. منافع آلمان معمولا از طریق اروپا محقق میشود. و در مقابل اروپا نیز بدون یک آلمان قدرتمند توسعه نمییابد. ما شاید اروپایی ترین کشور در اروپا باشیم. در اروپا هیچ کشوری به اندازه آلمان همسایه ندارد. این وضعیت جغرافیایی و مرکزیت چندین قرن ما را در کنار همسایگانمان شکل داده است، در گذشته با سختی همراه بوده ولی امروز به خوبی پیش میرود. این موضوع بر روی تفکر و سیاست ما تأثیر میگذارد.
۱۰- ما دارای خاطره ای مشترک هم از نظر مکانی و هم از نظر زمانی هستیم. دروازه براندنبورگ و یا روز ۹ نوامبر (روز فروپاشی دیوار برلین) بخشی از این خاطرات مشترک هستند. و یا قهرمانی در جام جهانی فوتبال و یا کارناوالها و جشنهای ملی. ریشههای وطنی مان، میدانهای اصلی شهرهایمان، پیوند با مکانها، سنتها. طبیعت ذهنی مان که هر کس در آهنگ سخن مان آن را متوجه میشود، همگی بخشی از کشور ما به حساب میآیند.
فرهنگ چیست؟ «ما» چه کسانی هستیم، ویژگیهای یک «فرهنگ آلمانی» چیست و کسانی که تازه وارد آلمان میشوند، چه الگویی را باید برای خود انتخاب کنند؟ اینها تنها چند سوال محدود از دل یک موقعیت بسیار پیچیده فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هستند. توماس دمیزیر در حالی به معرفی این ده فاکتور پرداخت که تابحال کمتر مقام سیاسی در آلمان به این صراحت اجازه طرح این موضوعات را داده است. موضوعاتی که هر کدام حاوی پیامهایی خاص برای افرادی که قرار است در جامعه آلمان زندگی خود را ادامه دهند، و یا کشورهایی است که این افراد از آنجا راهی آلمان شدند. جامعه آلمان از چند دهه پیش، از زمانی که قرار شد کارگران میهمان خارجی وارد آن شوند، با دو موضوع چالش برانگیز روبرو بوده است. آیا افرادی که برای ادامه زندگی خود وارد آلمان میشوند باید با جامعه ادغام شوند و همگرایی کنند (انتگراسیون داشته باشند) و یا کاملا با پروسه انطباق (پذیرش کامل فرهنگ جامعه مقصد) را طی کنند و بیش از اینکه به فرهنگ پیشین خود توجه کنند، برای مثال با فرهنگ جامعه آلمان زندگی کنند؟ این سوال اساسی هر چند وقت یکبار بین سیاسیون و کارشناسان مختلف در جامعه آلمانی مطرح میشود. در ادامه به ابعاد مختلفی از این بحث پرداخته میشود.
پیشینه «الگوی فرهنگ آلمانی غالب» (Deutsche Leitkultur)
الگوی فرهنگ آلمانی غالب از کی شکل گرفت و چرا اینقدر مهم و حساس میباشد؟ موضوع «الگوی فرهنگ آلمانی غالب» از سال ۱۹۹۶ شکل گرفت. اولین فردی که آن را مطرح کرد، بسام طیبی نام داشت. یک پروفسور از دانشگاه گوتینگن در زمینه علوم سیاسی با تابعیت سوری و ملیت آلمانی. بسام طیبی خود مسلمان اهل سنت بود و حتی در زمان کودکی حافظ قرآن نیز شده بود. وی ابتدا در یک مقاله و گزارش برای مجلس آلمان از ارزشهای فرهنگی، چندفرهنگی و هویت فرهنگی سخن به میان آورد. پس از وی در سال ۱۹۹۸ در یکی از مقالات روزنامه «سایت» این عبارت به طور رسمی به کار برده شد. پس از آن در سالهای ۲۰۰۰ به بعد در مقاطع مختلف از سوی سیاستمداران آلمانی این موضوع مطرح میشد. حوادث ۱۱ سپتامبر نیز بر طرح چنین ایده ای قوت بیشتری بخشید و بارها کارشناسان در محافل مختلف با یکدیگر به بحث و بررسی پرداختند و از خود میپرسیدند که آیا ما به معرفی یک فرهنگ غالب آلمانی برای غیرآلمانیها نیاز داریم یا خیر؟ حساسیت این موضوع در پشت پردههای ذهنی مباحث دیگر مانند چندفرهنگی Multi-Kulti قرار داشت. بسیاری از مقامات آلمانی این مبحث را مطرح میکردند که آیا آلمان یک کشور «چندفرهنگی» است و یا آیا «چندفرهنگی» در آلمان با شکست روبرو بوده یا موفق بوده است؟ حتی افرادی مانند آنگلا مرکل صدراعظم آلمان و کریستین وولف رئیس جمهور فدرال سابق آلمان نیز آن را بارها از نگاه شکست و موفقیت به طور رسمی مورد بحث قرار دادند. حال پس از ورود و خروج چندصد هزار مهاجر و پناهجو به آلمان و در کنار آن شوکهای سیاسی، امنیتی و فرهنگی که در جامعه آلمان اتفاق افتاد، وزیر داخلی فدرال آلمان یک بار دیگر این موضوع حساس را به چالش کشاند. وی در ده نقطه نظر و فاکتوری که اعلام نمود، پیامهایی را به همراه داشت که لازم است جوامع غیرآلمانی و مهاجرانی که میخواهند در آینده در این کشور زندگی کنند، به آن توجه داشته باشند.
پیامهای چالش برانگیز اما مهم
توماس دمیزیر در چند مورد به فاکتورهایی اشاره کرد که برای جامعه مهاجر پیامهای مهم دارد. وی در اولین موردی که ذکرکرد، موضوع دست دادن افراد و پوشش صورت را به چالش کشید. این در حالی است که از سپتامبر سال ۲۰۱۵ به بعد این موضوع مکررا از سوی احزاب مختلف به ویژه احزاب راستگرا و محافظه کار مطرح شده بود. برای همگی روشن است که این موارد به بزرگترین اقلیت دینی یعنی مسلمانان در آلمان مربوط میشود. اما وزیر داخلی یک کشور چند فرهنگی با چه هدفی این موارد را اعلام میدارد و از شهروندان و مخاطبان خود (مسلمانان) میخواهد به آن توجه داشته باشند. این موضوع نیز قابل ذکر است که گسترش افراط گرایی در مناطق مختلف از جمله اروپا بر این مسأله تأثیر فراوان داشته اند. یا در موردی دیگر وی به وقایع تاریخی کشورش و روابط خاص آن با اسرائیل و حق موجودیت آن اشاره دارد. به طور حتم زمانی که موضوع موجودیت اسرائیل مطرح میشود، اذهان مسلمانان با این موضوع مشغول خواهند شد. در حال حاضر پنج میلیون نفر از جمعیت ۸۲ میلیون نفری در آلمان مسلمان هستند و این موضوع نیز مانند بسیاری از موضوعات مشترک بین آنها رد و بدل میشود. از سوی دیگر بحث «عملکرد و توانایی» مطرح میشود. بسیاری از افراد مهاجر و پناهجو به امید تصاحب یک زندگی مرفه و امکانات بالا وارد آلمان شدند. بسیاری از آنها از شرایط دشوار جنگ گریخته اند و برخی نیز برای رفاه بیشتر و به دلایل سیاسی وارد این کشور شدند. بارها این موضوع مطرح شد که آلمان به نیروی کار جدید و جوان نیازمند است. نیرویی که به طور عملی برای این کشور کار کند و برای جامعه آن رفاه ایجاد نماید. بنابراین این بند را میتوان یکی از پیامهای روشن وزیر داخلی آلمان برای افرادی دانست که برای زندگی آینده خود در این کشور برنامه ریزی میکنند. بسیاری از پناهجویان در ماههای اخیر به دلیل شرایط سخت، داوطلبانه خاک آلمان را ترک کردند.
واکنشها و انتقادات به این ۱۰ بند
پس از انتشار این ده بند، رسانهها و احزاب سیاسی و طیفهای فرهنگی آلمان به این مقاله وزیر داخلی آلمان واکنش نشان دادند. برخی معتقدند که اظهارات وی در چند مورد از جمله پوشش صورت، نقاب، موضوع حق موجودیت اسرائیل، وطن پرستی و غیره کمی افراطی بوده است. سران حزب سبزها علاوه بر موضع رسمی و انتقادی که داشتند، وی را به اظهاراتی شبیه به گروههای راستگرای افراطی و وطن پرست نسبت دادند. در واکنش به این ده بند، چند تجمع تشکیل شد. افرادی که در آن تجمعات بودند، به ارزشهای آلمانی و هویت آلمانی نگاهی متفاوت داشتند. برخی از افراد جوان بر این نظر بودند که در جامعه امروز آلمان بیش از اینکه موضوع هویت و ارزشهای فرهنگی آلمانی مطرح باشد، هویت اروپایی و فرهنگ اروپایی مطرح است. یکی از اعضای سرشناس حزب مسیحی دموکرات در واکنشی اعلام کرد که این ده بند نمیتواند معرف الگوی قانون اساسی در آلمان باشد. وی معتقد بود که افراد در رفتار فرهنگی خود آزادتر از این هستند که برای آنها خط مشی فرهنگی تعیین کرد. علاوه بر این نماینده سابق مجلس، افراد بسیار دیگری از حزب سوسیال مسیحی (حزبی که توماس دمیزیر عضو آن است) به این مقاله انتقاد داشتند.
در مجموع اگرچه این اظهارات کمی افراطی و سختگیرانه به شمار میآیند، اما با تحولات اخیر که در سطح جامعه و سیاست آلمان رخ داده، بسیار قابل تأمل هستند. با توجه به روند سیاسی موجود، یعنی پیشروی حزب حاکم با رهبری آنگلا مرکل، پیش بینی میشود این اظهارات و مواضع بیشتر و گسترده تر خواهد شد. در آینده باید دید که تاب سیاسی و اجتماعی در آلمان برای تحمل فرهنگهای میهمان و شهروندان جدیدی که در این کشور قصد ادامه زندگی دارند، چقدر است؟