روایت آتشنشانی که معجزهآسا در پلاسکو زنده ماند
فرمانده ایستگاه شماره یک آتشنشانی که در حادثه پلاسکو در لحظاتی قبل از ریزش ساختمان توانست نجات پیدا کند از این حادثه و یک سالیکه بر او گذشت صحبت کرد و گفت: من تا کمر زیر آوار مانده بودم و تنها شانسی که آورده بودم دستانم آزاد بود و توانستم آوارها را کنار بزنم و خودم را بیرون بکشم.
فرخالدین گودرزی یکی از آتشنشانانی بود که تا لحظاتی قبل از ریزش پلاسکو در این ساختمان حضور داشت و در گفتوگو با ایسنا در مورد آن لحظات گفت: ما در طبقه یازدهم مشغول کار بودیم که طبقه بالا ریزش کرد و با آوارها به دو طبقه پایین تر آمدیم. در همان طبقه نهم فکر میکنم نزدیک ده نفر از آتشنشان ما شهید شدند.
گودرزی ادامه داد: من تا کمر زیر آوار مانده بودم و تنها شانسی که آورده بودم دستانم آزاد بود و توانستم آوارها را کنار بزنم و خودم را بیرون بکشم. زانوها و لگنم به شدت آسیب دیده بود اما به سختی خودم را به سمت پلهها رساندم. آنجا بچههایی که برای کمک آمده بودند من را دیدند و خواستند من را بیرون ببرن و در همین حین با توجه به این که فشارهای زیادی روی مهرههایم حس میکردم گمان کردم که ممکن است با این وضعیت قطع نخاع شوم به همین دلیل بچهها را راضی کردم که بروند و برانکارد بیاورند.
فرمانده ایستگاه یک آتشنشانی اظهار کرد: دو دقیقه از رفتن آنها نگذشته بود که آوار دوم فروریخت و در آن شرایط نمیدانم خداوند چه قدرتی به من داد که بلند شدم و خودم را به سمت پنجره طبقه هشتم رساندم. فقط به این فکر میکردم که خودم را به بیرون پرت کنم تا جنازهام زیر آوار نماند. وقتی به سمت پنجره رسیدم دیدم که نردبان ایستگاه سی و شش نزدیک همان پنجره است و من را دیدند و قبل از اینکه آوار سوم ریزش کند و ساختمان فرو بریزد من را با نردبان بیرون آوردند.
کسبه با آتش نشانان درگیر میشدند و اصرار داشتند که آتش را با آب خاموش نکنند
گودرزی در مورد کسبهای که در زمان آتشسوزی در ساختمان حضور داشتند نیز گفت: در طبقات پایینتر می دیدم که کسبه همچنان حضور دارند و حتی گاهی با آتش نشانان درگیر می شدند و اصرار داشتند که آتش را با آب خاموش نکنند؛ زیرا که وسایلشان خراب میشود. در حالی که اساسا نمیتوان جامدات را با چیزی غیر از آب خاموش کرد. حتی وقتی آتشنشانان میخواستند کسبه را بیرون بیاورند با آنها درگیر می شدند و میگفتند که جنسهایشان در ساختمان است و در واقع بعضی از جان خودشان میگذشتند اما از مالشان خیر.
وی در مورد وضعیت جسمانیاش پس از این حادثه اظهار کرد: دو ماه تمام در بیمارستان بدون حرکت روی تخت بودم و بعد از چهار ماه موفق شدم با ویلچر و عصا تردد کنم و بعد از شش ماه به سرکار آمدم.
گودرزی ادامه داد: خدا را شکر آمادگی جسمانیام در حال بازگشت است هر چند که هنوز به حالت اولیه برنگشته است. به طور مثال هنوز نمیتوانم پایم را جمع کنم و چهار زانو بنشینم و حتما باید پایم دراز باشد.
فرمانده ایستگاه یکم آتش نشانی در مورد اینکه آیا در حادثه پلاسکو اعزام شده بود یا داوطلبانه حضور پیدا کرده بود گفت: آن روز شیفت من تمام شده بود و باید به خانه میرفتم ولی برای کمک به دوستانم رفتم.
وی در مورد شهدای حادثه پلاسکو و ارتباطش با آنها گفت: روحانی، علیتبار و آقایی از آتشنشانان ایستگاه خودمان بودند وبا مهرورز نیز همدوره بودم . داداشی هم زمانی در ایستگاه یک بود. باسایر بچهها نیز به همین منوال ارتباط داشتیم.
گودرزی در مورد وضعیت روحیاش پس از گذشت یک سال از این حادثه تصریح کرد: از 30 دی ماه سال 95 تا کنون یک ساعت هم نشده است از فکر پلاسکو خارج شوم و همیشه این اتفاق در ذهنم هست و به وقایعی که برای خودم و همکارانم پیش آمد فکر میکنم.
گودرزی در مورد اینکه آیا به او رسیدگیهای لازم شده است یا خیر؟ هم گفت: خدا رو شکر همکاران خیلی به من رسیدند در طول مدت درمان به من سر می زدند و از لحاظ معنوی بسیار به من کمک کردند. سازمان هم دراین مدت حمایت خوبی داشت و حقوق من به موقع پرداخت شد.