چرا مالیات مردم خرج فیلمی مثل خفهگی می شود؟
فيلم «خفهگي» ساخته فريدون جيراني را بايد محصول رويكردهاي هنر و تجربهاي و علقه به مكتب سينماي اروپا دانست كه حجتالله ايوبي از ابتداي روي كار آمدن دولت يازدهم در سازمان سينمايي پيش گرفت و به آن پر و بال داد.
ترويج سينماي مخاطب خاص در سازمان سينمايي دولت يازدهم دقيقاً همان رويكردي است كه باعث ميشود فيلمسازي چون فريدون جيراني كه آثار عامهپسند و گيشهپسندي چون «قرمز» را در كارنامه دارد نيز به اين وادي كشانده شود. گويي سندروم سينماي هنر و تجربه ناخواسته و به طور ناخودآگاه به جان برخي سينماگران ايراني افتادهاست و آنهايي را كه براي مخاطب عام و سينماي بدنه ارزش قائل بودند نيز به وادي فرماليسم كشانده است. «خفهگي» اگرچه به لحاظ تجربه هنري در سينما اثري قابلتأمل است، اما صرفاً به دليل اينكه در جذب مخاطبعام نميتواند توفيقي به دست آورد، نهتنها دردي از سينماي بحرانزده ايران نميتواند دوا كند، بلكه اگر فيلمسازان جوان را دنبالهرو خود كند ميتواند مصيبتي در سينماي ايران هم قلمداد شود.
اكران فيلم «خفهگي» در گروه آزاد و اختصاص انبوهي سالن سينمايي به اين فيلم را بايد جزو تدابير غلط شوراي صنفي نمايش و سازمان سينمايي قلمداد كرد؛ فيلمي كه اساساً نميتواند مخاطبعام را راضي كند و استقبال روزهاي اول از آن را نيز بايد به طور قطع به حساب جهل مخاطب از سبك فيلم و البته حضور بازيگران سرشناس و همينطور نام كارگردان تلقي كرد. «خفهگي» بيترديد اثري در قالب سينماي هنر و تجربه قلمداد ميشود و اكران آن به شكل كنوني جز اجحاف به فيلمهاي مخاطبدار و كمكردن سهم گيشه سينمادارها و كساد كردن بيش از پيش سينما تأثيري ندارد. جالب است كه رئيس گروه دولتي هنر و تجربه كه پيش از اين سابقه درخواست براي آثار پرفروش سينما را داشته است براي اثري چون خفهگي كه اساساً خوراك اين گروه است، تمايلي نشان نداده است. مخاطبعام و دشمنانش در سينماي رانتي و دولتي ايران حكايت عجيبي دارد؛ سينمايي كه از بيتالمال مسلمين ارتزاق ميكند و به عنوان كالايي كه بايد در خدمت مردم باشد، اساساً در خدمت روحيات و دلمشغوليهاي طبقه اليت و روشنفكر قرار دارد. در واقع مردم در ايران ماليات ميدهند و از دلارهاي نفتي خود به نفع اين تجربههاي سينمايي روشنفكرانه و دلمشغوليهاي شخصي صرفنظر ميكنند، بدون اينكه كسي از آنها سؤال كرده باشد كه به اين دست و دلبازي رضايت دارند يا خير.
سينما كه در ذات خود و در ابتداي اختراع و تولدش به عنوان هنري عامهپسند عرضه و شناخته شد و همين شاخصه منجر شد تا سالها روشنفكران فرانسوي از آن بيزار باشند و اين هنر را متهم به بيهنري كنند، در ايران هنوز و همچنان پس از گذشت بيش از 100سال وجهي روشنفكرانه دارد. جالب است كه در ايران در ميان منتقدان سينمايي نيز اغلب آثار سينمايي به دو بخش سينماي تجاري و سينماي هنري تقسيمبندي ميشود؛ يعني اين تلقي در ايران وجود دارد كه اساساً سينمايي كه مردمپسند باشد و گيشهها را فتح كند، نميتواند هنري باشد و در مقابل سينماي هنري شأني دارد كه مردم نميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند، همين نگاه تحقيرآميز و از بالا به مردم باعثشده در حال حاضر شاهد رواج نگاه و جرياني در سينماي ايران باشيم كه در سويي ديگر به بهانه سينماي گيشهپسند نوعي نازل از فيلمفارسي را رواج ميدهد و سطح ذائقه مخاطبعام را پايين ميآورد و از سويي ديگر تفكري دولتي دست به ايجاد گروهي سينمايي با نام هنر و تجربه ميزند و اين ديدگاه غلط و انحرافي را اشاعه ميدهد كه اثر هنري فينفسه مخاطب محدودي دارد. همين دوگانهسازي اشتباه از سينما باعث شده سينماي ايران با بحرانهاي متعددی دست و پنجه نرم كند و هر مديري ساز خود را بنوازد و سياستهاي زيگزاکي همين مديران نوعي آشفتگي و پريشاني راهبردي را رقم بزند. طرفه اينكه ساخت و اكران غلط خفه گي در آشوب سينماي ايران دردي از مشكلات اين سينما دوا نميكند؛ اين را فريدون جيراني به عنوان فردي كه اشراف زيادي بر سينماي ايران و معضلاتش دارد، بهتر از هر كسي ميداند، ولي انگيزههاي شخصي او را نيز به وادي تجربه بازيهاي هنري با پول بيتالمال كشانده است و ظاهراً سود فيلم خفهگي را در همان مقطع توليد فيلم عايد خود و عواملش كرده و اكران براي او فرع مسائل ديگر بوده است. اين همان بيماري مرسوم و تكراري سينماي ايران است؛ بيمارياي كه البته در نگاهي دقيقتر صنعتي سودآور و يكطرفه به ضرر مردم محسوب ميشود.