كرباسچی: تغيير قانون اساسی را جدی نگيريد
اگر زماني بود كه اصلاحطلبان خارج از دايره قدرت بودند، حالا عمري چهار ساله از حضور اين جريان سياسي در عرصه تصميمگيري و اجرايي ميگذرد. چه آنكه با حمايت بيقيد و شرطشان حسن روحاني به عنوان رييس قوه مجريه انتخاب شد؛ اصلاحطلبان با همكاري نيروهاي معتدل اصولگرا به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند و حالا هم شوراي شهر بسياري از استانها دربست در اختيار اين جريان سياسي است.
به گفته غلامحسين كرباسچي، دبيركل حزب كارگزاران زمان به سرعت براي اصلاحطلبان از دست خواهد رفت. از همين رو است كه اين فعال سياسي اصلاحطلب توصيه ميكند، هرجريان سياسي برنامه براي مسائل و مصايب كشور داشته باشد و انسجام داخلي خود را حفظ كند و با روحيه و پشتكار استقامت به خرج دهد و با مردم ارتباط داشته باشد.
گفتگوی اعتماد با کرباسچی را در ادامه میخوانیم:
تعدادي از نمايندگان مجلس خبر از احتمال ارسال نامه براي رهبري مبني بر اصلاح قانون اساسي دادهاند. به نظر شما ظرفيت اصلاح قانون اساسي وجود دارد؟
به نظرم مساله زياد جدي نيست. آقاي لاريجاني اعلام كرده كه در جريان اين موضوع نبوده و در اين مورد نظري ندارد. چند نماينده مسالهاي را گفتهاند و به نظر جريان سازمان يافتهاي نيست. البته ظرفيت اصلاح قانون اساسي به هر حال وجود دارد. حدود ٣٠ سال پيش هم يك بار اصلاح شد. در اين مورد اصلاحطلبان و مردم هيچ نگرانياي ندارند. اصلاح قانون اساسي در اختيار يك جمع خاص يا مجمع تشخيص مصلحت نيست. اصلاح قانون اساسي نهايتا بايد به رفراندوم گذاشته شود. در گذشته نيز كه قانون اساسي اصلاح شد، به رفراندوم گذاشته شد. راي عمومي مردم بايد پشت اين موضوع باشد. برخي تحليل كرده بودند كه اين مساله گورستاني براي دموكراسي ميشود. اگر قرار باشد اين اصلاح به معناي تضعيف دموكراسي باشد و اثر راي مردم در اداره كشور كم شود و جمهوريت نظام مخدوش شود، اصلا در رفراندوم راي نخواهد آورد.
بنابراين نگرانياي نبايد از اين بابت داشت كه آسيبي به دموكراسي وارد شود. ولي اين پرسش مطرح ميشود كه در شرايط فعلي كشور آيا با توجه به مجموعه معضلات و مشكلاتي كه وجود دارد، چنين پروژهاي در اولويت است؟ اين موضوع قابل بررسي است. امروز معضلات و مشكلات زيادي در كشور وجود دارد. مشكلات اقتصادي و بيكاري در صدر مشكلات قرارگرفته است كه نمايندگان مجلس در كنار قوه مجريه بايد به فكر راهحلي براي آن باشند. همچنين در حوزه سياست خارجي مشكلاتي وجود دارد و مسائل منطقه وامنيت ايران بايد مورد توجه قرار بگيرد. در كنار آن بايد براي بحرانها و معضلات اجتماعي چارهاي انديشيد. آيا واقعا اصلاح قانون اساسي گرهي از گرههاي كشور باز ميكند؟ آيا اصلا تدبيري پشت سر آن هست؟ نميشود كه يكباره هوس كنيم و مسالهاي را طرح كنيم و تصميم بگيريم قانون اساسي را اصلاح كنيم. بايد ضرورتي براي اين تغيير احساس شود. كساني كه چنين طرحي ميدهند بايد بگويند كه اصلاح قانون اساسي به اين شيوه چه معضلي را در كشور حل ميكند.
شما به عنوان دبيركل يكي از احزاب موثر جريان اصلاحات فكر ميكنيد، بستر حزبي مناسب براي اصلاح قانون اساسي به اين شيوه وجود دارد؟آيا زمينه اين هست كه قدرت پارلمان را افزايش دهيم؟
اين مساله بستگي به اين دارد كه چه مكانيزمي جايگزين وضعيت موجود خواهد شد وچه تغييراتي در قانون داده شود. اگر نمايندگان پارلمان به همين شيوه كنوني انتخاب شوند، جايگزيني نخستوزيري كه با راي آنها روي كار ميآيد، چندان اتفاق جالبي نيست. اينكه جايي مثل شوراي نگهبان به شيوه كنوني نظر نهايي را بدهد و اين نهاد نقش تعيينكننده ونهايي را داشته باشد، تغيير رياستي به پارلماني نه تقويت نظام اجرايي است ونه حتي تقويت مجلس. اگر تغييري بخواهد انجام پذيرد، بايد به گونهاي باشد كه آراي مردم موثرتر و تعيينكنندهتر باشد. امروزه در بسياري از نظامهاي پارلماني، دموكراسي از نظام جمهوري اتفاقا قويتر است. خيلي جمهوريها هم هست كه نوعي ديكتاتوري تحت عنوان جمهوري است. بستگي دارد چه اصلاحاتي ميخواهد اتفاق بيفتد. الان نميتوان نظر مشخصي داد. اگر واقعا نمايندگاني انتخاب شوند كه از همه سليقهها و جناحها باشند؛ تنگنظريها كنار گذاشته شود و حضور مردم در آن پررنگ باشد، اشكالي ندارد كه پارلمان نخستوزير تعيين كند. مگر در نظامهاي پارلماني جنبه دموكراسي ضعيفتر از نظام رياستي است؟ ولي اگر بنا باشد صلاحيت اغلب فعالان يك مجموعه فكري رد شود و سلايق و عقايد موجود در پارلمان منحصر به طيف خاص شود و مكانيزم خيلي محدود باشد، اشكالات وارد است. مردم ممكن است معترض شوند كه دخالت مستقيمشان كم شده و نگراني برايشان به وجود بيايد. در اين صورت احساس مردم براي اينكه رايشان دخالت داده ميشود، ضعيف ميشود. لذا اين موضوع نبايد بدون تدبير مطرح شود. البته چند نماينده نظري دادهاند و معلوم نيست موضوع ناشي از برنامهاي اساسي باشد. اگر ارادهاي از سمت مجموعه اثر گذار نظام باشد، بايد ابعاد مختلفش را بررسي كرد.
شكلگيري احزاب فراگير دغدغه دو جريان سياسي شده است و از همين بابت بود كه حركت جبههاي دنبال شد. اصولا با ايجاد فشار قانوني مثلا افزايش قدرت پارلمان ميتوان به سمت تشكيل احزاب فراگير رفت؟
اين موضوع البته بحث ديگري است. سوال اينجا اين است كه كدام يك از دو شكل نظام پارلماني و رياستي ميتواند براي اثرگذاري راي مردم و تقويت دموكراسي مفيدتر باشد. بحث احزاب فراگير بحث ديگري است. بيشتر از اينكه قانون در شكلگيري احزاب فراگير موثر باشد، اراده كلان نظام در شكلگيري احزاب قدرتمند و فراگير موثر است. تا وقتي كه آن اراده بر اين نباشد كه چنين احزابي شكل بگيرند نميتوان گام مهمي برداشت. اينكه تعداد احزاب كشور طبق قانون احزاب و كميسيون ماده ١٠ زياد شود، تقويت احزاب نيست و اتفاقا موجب تضعيف احزاب را فراهم ميكند. با وجود صدها حزب كه تحزب تقويت نميشود. اينكه به هر ٤ يا ٥ نفر مجوز حزب بدهيم و بعد هم در هر انتخابات مدعي شوند، تحزب را تضعيف كردهايم. حزب بايد مرامنامه و اساسنامه جداگانه و نظرات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جداگانهاي داشته باشد تا مجوز فعاليت بگيرد. اينها بايد رعايت شود تا بتوان اميد داشت كه احزاب توانمند در كشور شكل ميگيرد. در اين صورت در هر انتخابات عناصر حزب ميتوانند به ميدان بيايند و حرفهاي جديدي هم براي گفتن داشته باشند. اگر احزاب نتوانند عناصر خود را به ميدان بياورند و با آنها قبل و بعد از انتخابات برخورد شود، تحزب تقويت نميشود. انگيزه و تواني براي حزب نميماند وقتي كه خواهان تاثيرگذاري آنان در دوره انتخابات باشيم و ميدان فعاليت و تلاشهاي سياسي و تبليغاتي را باز بگذاريم ولي بلافاصله بعد از اتمام كار صرف نظر از اينكه چه كسي بازنده يا برنده باشد برخوردهاي قضايي و امنيتي را ازسر بگيريم يا تشديد كنيم، طبيعي است كه احزاب ديگر زمينه براي تقويت شدن نخواهند داشت. اين است كه مساله احزاب فراگير موضوعي جدا از اين مساله است. در بحث مبسوط ديگري بايد به آن پرداخت.
آيا امروز حيات و ممات اصلاحطلبان تنها به اثرگذاري در بطن قدرت است يا اصلاحطلبان بايد پروژههايي را در جامعه براي تحقق شعارها و اصلاحاتشان در نظر بگيرند؟
حيات و ممات هر جريان سياسي صرفا به داخل و خارج قدرت بودن بستگي ندارد. هر جريان سياسي كه برنامه براي مسائل و مصايب كشور داشته باشد و انسجام داخلي خود را حفظ كند و با روحيه و پشتكار استقامت به خرج دهد و با مردم ارتباط داشته باشد، ميتواند اثرگذار و سازنده باشد. جريانات سياسي الزاما نبايد در بطن قدرت باشند بايد اثرگزار در قدرت باشند و اين به عوامل پيشگفته بستگي دارد.
ماموريت سخت اصلاحطلبان در شوراي شهر و مجلس شوراي اسلامي از نگاه شما چيست؟
به نظر من اصليترين وظيفه و ماموريت اين است كه نه دچار سستي و بيخيالي شوند و نه هيجاني واحساساتي! اصل مساله اين است كه دوستان بعد از انتخابات هم هنوز در حال و هواي شعارهاي هيجاني و جار و جنجالهايي كه دردي از مردم و شهر را حل نميكند، نباشند. زمان به سرعت ازدست ميرود. براي مجلسيان الان نزديك نصف عمر مفيد اين دوره مجلس تمام شده و براي شوراي شهرهم به زودي همين روزهاي خدمت سپري ميشود واگر هيچ تاثيري در وضعيت شهر و امور كشور نگذاشته باشند، نميشود توقع داشت مردم به خاطر افراد خدوم و محبوب راي به آنها را تكرار كنند، بايد آبروي خود و رهبري اصلاحات را حفظ كنند.
پاشنه آشيل دولت دوم روحاني از نظر شما چيست؟
كمكاري وزرا و مديران ارشد اجرايي