رمزگشایی از علت کمرنگ شدن نقش «اسحاق جهانگیری» در دولت دوم روحانی
عباس سلیمی نمین فعال سیاسی اصولگراکمرنگ شدن اسحاق جهانگیری در دولت دوازدهم را به خاطر حفظ جایگاه روحانی دانست و گفت: اگر از نقش جهانگیری کاسته نمی شد، روحانی کم رنگ می شد.
حسن روحانی کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان بعد از دومین پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری، با انتصاب محمد نهاوندیان به عنوان معاون اقتصادی از اثرگذاری اسحاق جهانگیری که پیش تر رئیس ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی بود؛ کاست.
این اقدام روحانی که موفقیت در انتخابات را تا حدودی مدیون دفاع جانانه جهانگیری از دولت یازدهم بود، در حالی صورت گرفت که برخی از فعالان سیاسی اصلاح طب نیز پشت آقای معاون اول را خالی کردند. رسانه های اصلاح طلب باب گفت وگو در مورد انتخابات آتی را زودهنگام باز کرده و با طرح دوگانه «لاریجانی – جهانگیری» پروژه عبور از جهانگیری را کلید زدند.
در این میان برخی از اصلاح طلبان این موضوع را جدی نگرفته و آن را «اظهارنظرهای شخصی» تلقی می کنند. این گروه تصور می کنند که فضای سیاسی ایران آشفته تر از آن است که چهار سال پیش از انتخابات بتوان استراتژی و تاکتیک مناسب را یافت و در دستور کار قرار داد. گفتنی است که جریان رقیب نیز ماجرای کنارگذاشتن جهانگیری را چندان جدی نگرفته و بد به دل راه نمی دهد که مبادا این تاکتیکی برای نسوزاندن یک مهره موثر باشد.
کارشناسان و تحلیل گران اصولگرا بر این باور هستند که اصلاح طلبان کماکان در شرایط اضطرار قرار داشته و می دانند که اگر با اصولگرایان میانه رو همراه نباشند، شکست خواهند خورد.
عباس سلیمی نمین یکی از اصولگرایانی است که این طور فکر می کند. مشروح گفت و گوی او با « نامه نیوز» به شرح زیر است:
****
*اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور که در انتخابات به عنوان کاندیدای پوششی اصلاح طلبان وارد شد عملکرد خوبی داشت و به اعتقاد کارشناسان به رای آوری آقای روحانی کمک بسیاری کرد اما شاهد بودیم که با انتصاب آقای نهاوندیان به عنوان معاون اقتصادی از نقش جهانگیری در دولت کاسته شد. حتی اصلاح طلبان نیز طی اظهارنظرهایی از ترجیح دادن افرادی مثل لاریجانی به او در انتخابات 1400 سخن گفتند. به نظر شما این به یک تاکتیک است تا در بزنگاه بعدی یک بار دیگر سراغ جهانگیری بروند یا مقدمه حذف او است؟
بعد از آنکه جهانگیری در تبلیغات انتخاباتی از روحانی قوی تر ظاهر شد خیلی از اهالی سیاست پیش بینی کردند که نقش او بعد از انتخابات تغییر می کند یا کاسته خواهد شد. اگر آن تصویر ذهنی که در رقابت های انتخاباتی برای مردم ایجاد شد، ادامه می یافت در واقع آقای روحانی کم رنگ و کم رنگ تر می شد. قطعا این وضعیت باید به نوعی حل و فصل می شد و اکنون شاهد کم رنگ شدن نقش او هستیم.
*تعبیر شما اقدام دولت برای کنارگذاشتن یا تقلیل جایگاه جهانگیری را توجیه می کند اما سوال اینجاست که اصلاح طلبان چرا این رویه را در پیش گرفته اند؟
اصلاح طلبان نیز متوجه جایگاه خود شده اند. آن ها دریافته اند که در مجلس شورای اسلامی جایگاه خاصی ندارند.
*اما در مجلس دهم به نسبت نمایندگان بیشتری دارند.
در مجلس ائتلافی بین اصولگرایان و بخشی از حامیان دولت شکل گرفته و فرصت را به اصلاح طلبان نمی دهد. آن ها نیز ناگزیر از پذیریش این شرایط هستند. در جریان رای اعتماد به وزرای پیشنهادی روحانی شاهد بودیم که گزینه مورد نظر آن ها رای نیاورد. در مقابل گزینه ای که اصلاح طلبان مایل بودند رای نیاورد، رای قابل توجهی گرفت. این موضوع پیام مهمی برای اصلاح طلبان داشت و آن پیام این است که اگر شرایط موجود را نپذیرند، موقعیت خود را به خطر می اندازند.
*منظورتان از اینکه موقعیتشان به خطر می افتد، چیست؟
در واقع اصلاح طلبان با عدم پذیریش جایگاه واقعی خود موجب یاس و ناآمیدی هوادران این جریان سیاسی می شود. وعده هایی داده اند و امروز هیچ یک از این وعده ها محقق نشده است. نکته اینجا است که نیروهایی به وعده های جریان اصلاح طلب بی توجهی کرده اند که توسط همین جریان سیاسی به مجلس راه یافته اند. در این شرایط باید یک عقب نشینی ضعیفی می کردند تا به هواداران اینطور القا نشود که وعده های داده شده، منطقی و معقول نبوده و زمینه تحقق آن در جامعه فراهم نیست.
*اصلاح طلبان در سال 92 در شرایطی قرار گرفتند که ناگزیر شدند از آقای روحانی حمایت کنند. شما معتقد هستید که این اضطرار هنوز باقی است و این گروه برای بقا و ادامه فعالیت خود باید در کنار اصولگرایان معتدل قرار گیرد؟
فکر می کنم هنوز هم زمینه پذیریش برخی تندرویی هایی که نیروی های اصلاح طلب کردند در جامعه فراهم نشده است. هر چند تلاش هایی صورت گرفته است اما جامعه با کسانی که وضعیت جامعه را بهم می ریزند همراهی نمی کند. مردم خواهان کسانی که شرایط جامعه را سخت تر می کنند، نیستند. بین اصلاح کردن امور و بهم ریختن آن تفاوت وجود دارد. برای انجام اصلاح باید به ساختار پایبند بود اما وقتی امور بهم ریخته می شود هیچ تضمینی برای اصلاح شدن وجود ندارد و حتی ممکن است که عقبگردهایی در عرصه توسعه سیاسی و دستاوردهای مدنی همراه داشته باشد. عملکرد مجلس دهم نشان داد که جامعه با کسانی که ممکن است شرایط جامعه را بهم بریزند، همراه نمی شود.
*اتفاقا اصلاح طلبان برای پایبند بودن به ساختار اصلی در انتخابات 92 با همه قدرت وارد شدند. اکنون نیز بسیاری در درون این جریان از همراهی با اعتدالیون دفاع می کنند. مساله این است که این جریان نیز در درون خود با اختلاف نظرها و شکاف هایی مواجه است. مثلا آقای عارف و طیف نزدیک به او تصور می کنند که شرایط اضطرار پایان یافته است و به همین خاطر می گویند که در انتخابات 98 ائتلاف نخواهند کرد. در مقابل کارگزارانی ها استراتژی را بر ایدئولوژی مقدم می دانند و در صورت شکل گیری دوگانه لاریجانی و جهانگیری به سمت لاریجانی می روند تا مطمئن باشند که در قدرت می مانند.
این یک مشکل جدی است که با آن مواجه هستیم. ما جریان اصلاح طلب را به عنوان یک جریان فکری می شناسیم. اگر این جریان فکری تحت الشعاع کارگزاران قرار بگیرد دیگر بحث فکر و اندیشه مطرح نخواهد بود. اکنون تا حدودی این اتفاع افتاده است.
*اصلاح طلبی یک گفتمان سیاسی است. اینکه عنوان کردید دیگر بحث فکر و اندیشه مطرح نیست، یعنی چه؟
اصلاح طلبان به عنوان یک فکر تحت سایه کارگزاران که یک جریان فکری نیست، قرار گرفته اند. کارگزاران یک جریان صرفا طالب قدرت است و برای رسیدن به این هدف و سهم داشتن از قدرت می تواند با هر جریانی پیوند خورده و تفاهم کند. موضوع تاسف بار این است که جریان اصلاح طلب هر روز بیشتر زیر سایه کارگزاران قرار می گیرد و این زمینه رقابت سیاسی را در کشور از میان می برد.
*مگر تلاش برای باقی ماندن در قدرت قاعده رقابت های سیاسی نیست؛ چرا رقابت سیاسی از بین می رود؟
در رقابت سیاسی باید شاهد رقابت فکر ها و اندیشه ها باشیم. در واقع باید دو قطب فکری داشته باشیم در حالی این وضعیت روز به روز تضعیف می شود و این روند به نفع جامعه نیست. منافع جامعه در جایی رقم می خورد که جامعه با دو فکر مواجه باشد و بعد بتواند فکر برتر را انتخاب کند.
*شما از یک سو می گویید که اگر اصلاح طلبان به اصولگرایان میانه رو نزدیک نشوند حتما شکست می خورند. از سوی دیگر می گویید که اگر مثل کارگزارانی ها حاضر به ائتلاف و تفاهم با جریان های دیگر شوند تا در قدرت بمانند از تفکر خود فاصله گرفته و دیگر اصلاح طلب نیستند. با این وضعیت اصلاح طلبان چه راه دیگر پیش روی دارند تا نه شکست بخورند و نه از تفکر اصلاح طلبی فاصله بگیرند؟
اگر نگاه دست یابی به قدرت نباشد و هر شیوه ای را مجاز ندانیم، می توان اطمینان داشت که اگر امروز هم رای نیاوریم فردا رای خواهیم آورد. اگر جریانی واقعا در جامعه کار اصولی و اساسی انجام داده و جامعه را قانع کند که فکر برتر را در اختیار دارد حتما پیروز خواهد شد، حتی اگر این پیروزی نیاز به زمان بیشتری داشته باشد. چنین جریانی حتما به قدرت می رسد . بر اساس فکر به قدرت می رسد و نه با زد و بند. این که شما از طریق تفکر برتر و قانع کردن دیگران به قدرت برسید با اینکه از طریق برتری اقتصادی و رسانه ای به قدرت برسید خیلی تفاوت دارد.
در آستانه انتخابات می توانید پول خرج کنید و از طریق کارتل های رسانه ای مهارت هایی را به کار بگیرید تا جامعه را از طریق ایجاد نگرانی نسبت به پیروزی حریف، به سوی خود سوق دهید. این که جامعه را دچار ترس و وحشت از رقیب کنید هنر نیست. هنر این است که اندیشه رقیب را نقد کرده و اندیشه برتر خود را ارائه کنید. در این جا هیچ اغنایی به واسطه برتری فکری صورت نگرفته و رای موافق ناشی از توانمندی در استفاده از مهارت های رسانه ای است که با پول محقق می شود. می توان کارشناسان برجسته و ماهر و هنرمند را به کار گرفت تا جامعه را در یک مقطع کوتاه با شما همراه کند. امروز شاهد این نوع برتری هستیم. برای شکستن این فضا قطعا باید وارد مسیر تفکر شویم.
* اگر همه جریان های فکری و سیاسی موجود در این چارچوب عمل کنند. فکر می کنید اصولگرایان در این چارچوب عمل می کنند یا آن ها نیز از رسانه ها و فضای مجازی برای تخریب رقیب استفاده می کنند؟
راه درست این است که شما فکر خود را مطرح کنید ولو اینکه رقیب شما را تخریب کند. اگر همان فکر ادامه پیدا کند و به صورت مستمر ارائه شود طبیعتا در دوره بعد پیروز خواهد شد و مسئولیت ها و سمت های اجرایی را نیز به دست خواهد آورد. به نظر من این روش متاسفانه در دستور کار هیچ یک از دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا نیست و روز به روز رقابت ها بیشتر بر اساس قدرت انجام می شود. قاعدتا وقتی اساس به دست آوردن قدرت باشد روش های غیراخلاقی نیز باب می شود.
منبع:نامه نیوز