10 نکته در بی پایه بودن رعب روحانی و ظریف

  • سیاسی
  • شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ ۱۲:۱۴
    کد خبر :527345
رعب روحانی و ظریف

اکنون که آمریکایی ها مجبور شده اند بسیاری از جهازات و نیروهای نظامی خود را از منطقه خارج و اعلام کرده اند که مابقی را نیز خارج خواهند کرد و راهی جز خروج ندارند، قدرتی در غرب وجود ندارد.

به گزارش مشرق، در این یادداشت به بررسی نوع نگاه سیاست خارجی دولت دوازدهم خصوصاً آقایان روحانی و ظریف پرداخته شده است. متن کامل این یادداشت بدین شرح است:

مدتی بعد از مذاکره هسته ای و آنگاه که مسئولین دولت یازدهم با این واقعیت مواجه شدند که عقب نشینی در صنعت هسته ای کشور و دادن امتیازات بسیار بزرگ به طرف مقابل، نتوانست در حل مشکلات اقتصادی، پیشرفتی ایجاد نماید، بلکه در بعضی موارد چون اشتغال، کاهش ورود سرمایه های خارجی و پیشرفت علمی، کشور با مشکلات بیشتری مواجه گردید و حتی به دلیل کم کاری ها و مسائل روانی طبق اظهار نظر های رسمی مسئولین دولتی، میلیارد ها دلار از کشور خارج شد، این بار دلیلی که برای واگذاری امتیازات طولانی مدت و حتی بعضی امتیازات دائمی و حقوقی که ایران برای همیشه مطابق این توافق نامه از آن محروم گردید، جلوگیری از تحمیل جنگ بر کشور مطرح گردید.

این سخن که برجام ابر جنگ را از فضای ایران خارج کرد بارها از سوی بعضی از مسئولین دولت یازدهم مطرح شد. برای مثال حسن روحانی، رئیس جمهور در استان همدان گفت: بعد از ۲۳ ماه تلاش و مذاکره توانستیم سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشته و امنیت واقعی را به این کشور بازگردانیم . وی کمی قبل از انتخابات ریاست جمهوری و در دیدار نوروزی خود با جمعی از مسئولین کشور در ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، باز دوقطبی «جنگ یا برجام» را چنین مطرح کرد: «هدف ما از برجام این بود که سایه تهدید را از سر کشور برداریم و همچنین زنجیر تحریم های ظالمانه و تحمیلی را پاره کنیم که همه اینها…. تحقق یافت ».

در بعضی محافل خبری چنین مطرح بود که منشاء سخنان رئیس جمهور در این راستا یعنی پیشگیری از تحمیل جنگ به عنوان یکی از دو هدف واگذاری امتیازات در برجام، به ملاقات ایشان با رئیس جمهور سابق فرانسه، اولاند بر می گردد. در این رابطه، مجید انصاری، معاون وقت پارلمانی رئیس جمهوردر جمع معلمان اسلام شهر گفت: «طی دیدار آقای روحانی با رئیس جمهوری فرانسه ایشان به آقای دکتر روحانی گفتند تصمیم ما برای حمله به ایران قطعی بود ولی برای زمان آن تردید داشتیم و انتخابات ریاست جمهوری و توافق هسته‌ای سایه جنگ را از سر ایران برداشت .

در این راستا رهبر انقلاب در سخنرانی (اواخر سال ۹۵) بدون ذکر گوینده و ناقل این سخن به صحت نقل و قول چنین سخنی اشاره کردند و بیان داشتند آن مسئول اروپایی هم که می گوید جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود، رهبر انقلاب این سخن را «دروغ محض» دانستند و دلیل این جنگ روانی را تلاش برای انصراف اذهان مردم و مسئولین از جنگ واقعی که «جنگ اقتصادی» استو همچنین ایجاد ضعف و تزلزل در مسئولین و القای احساس «نمی شود و نمی توانیم» با استفاده از تاکتیک های جنگ روانی دانستند .

به رغم تذکر جدی رهبر انقلاب، با این وجود، همچنان تکرار این سخن از سوی بعضی مسئولین دولتی در این راستا که برجام ابر جنگ را از کشور بیرون کرد، بسیار تعجب برانگیز است.

برای مثال حسن روحانی در ۲۴ دی ماه ۱۳۹۷ و در دومین سالگرد درگذشت مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی، به نقل از ایشان گفت: «هاشمی بعد از انتخابات ۹۲ بسیار نگران مذاکرات برجام بود وقتی برجام به ثمر رسید به من گفت من دیگه حالا راحت می میرم. به من گفت شما سایه جنگ را از روی دوش ملت برداشتید ».

همچنین محمد جواد ظریف، مسئول تیم مذاکره کننده، که ابتدا با این سخن که «هیچگاه قبل و بعد از برجام که گفته ام برجام در پی حذف موانع اقتصادی بود» حرف دیگری نزده است، تلویحآ نظر حسن روحانی در دوگانه کردن واگذاری امتیازات یا پذیرش جنگ را نپذیرفت، مدتی بعد سخنان دیگری مطرح و اساساً هدف اقتصادی برای مذاکره را منکر و مدعی شد که هدف برجام به طور کلی مسائل استراتژیک و امنیتی بوده است.

ظریف در توجیه اینکه چرا او، حسن روحانی و عراقچی بیان داشتند که با هدف رفع همه تحریم ها وارد مذاکره می شوند و هر سه تاکید داشتند که حتی با باقی ماندن یک تحریم نیز پای هیچ قراردادی را امضا نخواهند کرد و پس از امضا برجام هر سه نفر که مسئول اول تا سوم برجام هستند، اعلام کردند که همه تحریم ها لغو گردیده است، چنین توجیه کرد: «اشکال این است که در داخل دولت برجام را با اقتصاد و معیشت مردم گره زدیم. شاید به دلیل فشارهای برخی محافل داخلی که می خواستند فرایند برجام طی شود، دولت مجبور شد که سرنوشت برجام را با اوضاع اقتصادی مردم گره بزند تا مطالبات را برای انعقاد توافق بالا ببرد. به نظر می‌رسد این نقطه انحراف باشد و الان ادبیاتی که تثبیت شده این است که هدف برجام اقتصاد بوده و چون نرسیدیم برجام شکست خورده است .

وی دراین راستا در مصاحبه با روزنامه خراسان با تاکید بر اینکه هدف از برجام اصلاً اقتصادی نبوده است، گفت: «در اینکه غربی‌ها در انجام تعهدات خود کوتاهی کردند شکی نیست، اما این واقعیت به این معنی نیست که هدف از برجام اقتصادی بود. اصلاً این طور نیست. مذاکرات ما درباره برجام تا فروردین ۹۴ (یعنی سه ماه قبل از توافق نهایی برجام) صرفاً هسته‌ای و امنیتی بود… بحث‌های هسته‌ای، امنیتی و خارج شدن از شورای امنیت بحث‌های اصلی ما بود و اینکه کسی بگوید هدف برجام اقتصادی بود با واقعیات و خطوط قرمزی که برای ما ترسیم شده بود، نمی‌سازد بنابراین این دو موضوع را باید از هم جدا کنیم.

اهداف برجام استراتژیک بود آن اهداف به دست آمده و قابل بازگشت هم نیست. اجماع جهانی علیه ایران شکسته و قطعنامه‌های شورای امنیت هم لغو شده است. درست است که قطعنامه‌ها می‌توانند برگردند اما ما هم می‌توانیم برنامه هسته‌ای خود را به شکل قوی‌تری شروع کنیم ».

آخرین بار در سال ۱۳۹۷، در ۱۵ اسفند، روحانی در رشت در این رابطه گفت: زمانی که آقای ظریف و همکارانش عازم مذاکره هسته‌ای بودند، آنها را فرا خوانده و اعلام کردم که در روند این مذاکرات یک خط قرمز دارم که اگر مراعات نشود هیچ توافقی را نخواهم پذیرفت و آن خارج شدن از فصل هفت منشور سازمان ملل و لغو قطعنامه‌ها است و این شرطی بود که روی آن کاملاً تاکید داشتم.روحانی اضافه کرد: در تاریخ نظیری وجود ندارد که کشوری تحت فصل هفت قرار بگیرد و بدون اینکه آن را اجرا کند، از آن خارج شود و برای اولین بار جمهوری اسلامی ایران از فصل هفت خارج شد.

رئیس‌جمهور خاطرنشان کرد: فصل هفت به معنای قرار داشتن در مرز جنگ است و کشوری را که تحت فصل هفت قرار می‌دهند به معنای آن است که هر کاری می‌توانند علیه آن انجام دهند که مرحله آخر آن جنگ است. روحانی اضافه کرد: در این راستا رئیس‌جمهور فرانسه به‌طور علنی و در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که در سال ۹۱، ۵ کشور متفقا تصمیم به جنگ علیه ایران گرفتیم و وقتی انتخابات سال ۹۲ پیش آمد و شما روی کار آمدید شاهد تغییر شرایط بودیم؛ بنابراین از تصمیم خود دست نگه داشتیم.رئیس‌جمهور تصریح کرد: حضور مردم در انتخابات ۹۲ و شگفتی‌آفرینی آنها کشور را از جنگ حتمی نجات داد. این تحلیل نیست، بلکه گفته‌های رئیس‌جمهور فرانسه در یک جلسه علنی و مطبوعاتی است .

در این راستا و پیرامون تلاش روحانی و ظریف برای توجیه شکست برجام، که بیش از هر عاملی بر ترس و رعب خود تکیه می کنند، نگارنده به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، ترس و رعب آنها را بی پایه می داند.

۱) انتظار این بود که حسن روحانی هم به این دلیل که در مسند رئیس جمهور سخن می گوید و هم به این جهت که در میان ویژگی های خود تاکید خاصی بر حقوقدان بودنش دارد، با دقت بیشتری به نقل جملاتی که ربط به مباحث حقوقی دارد، می پرداخت. شاید از محمدجواد ظریف که تخصص وی حقوق بشر است، دقت در ظرایف مسائل حقوقی چندان انتظار نباشد. همانگونه که پس از ۳۰ ماه مذاکره، در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که در متن برجام، تحریم ها، همه لغو شده اند و کسانی که می گویند، بعضی تحریم ها تعلیق شده و نه لغو، ترجمه انگلیسی آنها ضعیف است که خلاف آن به زودی آشکار شد. به هر حال با مطالعه سطحی در منشور سازمان ملل و تطبیق عملکرد شورای امنیت با آن در استفاده از قوای قهریه علیه یک کشور که شورای امنیت مدعی است صلح و امنیت بین المللی را به خطر انداخته است، به دو صورت شکل می گیرد.

اول اینکه قطعنامه ای علیه یک کشور بدون هیچ قید و شرطی ذیل فصل هفت منشور صادر شود، که در این صورت اعضای شورای امنیت خود را مجاز می دانند که در صورت سرپیچی، علیه آن به اقدام نظامی متوسل شوند. برای نمونه، دو قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت در ۱۷ مارس ۲۰۱۱ که منجر به حمله نظامی به لیبی شد و همچنین قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت در ۱۴ آوریل ۲۰۱۵، علیه یمن، یک قطعنامه فصل هفتمی محسوب می گردد، زیرا در ابتدای این قطعنامه این عبارت بدون هیچ قید و شرطی آمده است .

اما آنگاه که قطعنامه ای ذیل بند ۴۱ منشور صادر شود به این معنا است که در این قطعنامه الزام آور بودن اقدامات مانند تحریم های اقتصادی و سیاسی درخواست شده است و شامل استفاده از قوه قهریه نمی گردد و در صورتی که شورای امنیت نیاز به اقدامات نظامی علیه آن کشور روا بدارد، قطعنامه ای ذیل ماده ۴۲ تصویب خواهد کرد تا مجوز استفاده از زور را صادر نماید. همانگونه که پس از حمله صدام به کویت، شورای امنیت در همان روز اشغال کویت تشکیل جلسه داد و به استناد مواد ۳۹ و ۴۰ منشور، با اجماع قطعنامه ۶۶۰ را تصویب کرد  و پس از صدور چند قطعنامه دیگر، سرانجام در ۲۹ نوامبر ۱۹۹۰ و با تصویب قطعنامه ۶۷۸ به عراق ۱۵ روز مهلت داد تا تمام قطعنامه های پیشین صادره شده از سوی این شورا را به موقع اجرا گذارد. این شورا به کشورهای همکاری کننده با دولت کویت، اجازه داد تا چنانچه عراق تا تاریخ مذکور قطعنامه‌های شورای امنیت را به‌طور کامل به مورد اجرا نگذارد، این کشورها با «استفاده از همه وسایل لازم » به اجرای این قطعنامه استفاده نمایند . این اصطلاح در قطعنامه شماره ۱۳۸۶ (۲۰۰۱) شورای امنیت در رابطه با افغانستان (پاراگراف سوم) و در قطعنامه شماره ۱۸۵۱ (۲۰۰۸) شورای امنیت در مورد مبارزه با دزدی دریایی در سواحل سومالی (پاراگراف ششم) نیز آمده است و نشان می‌دهد که هرگاه شورای امنیت در نظر داشته باشد مجوز استفاده از زور را صادر نماید به‌طور متداول از این اصطلاح استفاده می‌نماید .

در صورتی که شش قطعنامه صادره از سوی شورای امنیت علیه ایران و حتی قطعنامه ۱۹۲۹ که شدیدترین قطعنامه محسوب می گردد، هیچ گاه ذیل «عنوان کلی فصل هفتم» صادر نگردید، بلکه ذیل بند ۴۱ صادر گردید که در ابتدای قطعنامه، این عنوان آمده است . چند بار آمریکایی ها با کمک همتایان اروپایی خود تلاش کردند قطعنامه هایی «ذیل عنوان کلی» فصل هفتم در شورای امنیت صادر نمایند، اما روسیه و چین با این استدلال که ایران هیچ گاه امنیت جهان را به مخاطره نینداخته است، مانع شدند.

۲) این سخن که با برجام ایران از فصل ۷ منشور خارج شده است، هیچ قاعده حقوقی در حقوق بین الملل و هیچ مقرره ای در قطعنامه ۲۲۳۱ آن را تایید نمی نماید، بلکه قطعنامه های که در شورای امنیت علیه ایران و تحت فصل هفتم (ماده ۴۱) تصویب شده بود در ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ تجمیع شده و به حالت تعلیق درآمده است و صرفاً با ادعای یکی از کشورهای ۱+۵ به عدم اجرای تعهدات ایران در برجام، در فاصله حداکثر ۶۰ روز، با طی کردن رجوع به کمیسیون‌های کارشناسان، وزرای خارجه، مشورتی و سرانجام رجوع به شورای امنیت، تمام مفاد قطعنامه‌های گذشته علیه ایران بازمی‌گردد. این واقعیت تلخ در حالی ممکن است اتفاق بیفتد که بر خلاف دولت نهم و دهم، دولت یازدهم همه هفت قطعنامه شورای امنیت (۱+۶) را امضاء کرده است.

به احتمال بسیار قوی از جمله دلایلی که دولت حسن روحانی نمی تواند، تصمیمات مقتضی در مقابل نقض برجام از سوی آمریکایی ها و همچنین اقدامات ترامپ در خروج از برجام، را اتخاذ و مطابق قانون مصوب مجلس شورای اسلامی عمل نماید، اشکالات اینچنینی است که به دلایل گوناگون، در مذاکره و متن برجام اتفاق افتاده و اکنون کشور را گرفتار کرده است .

۳) نگارنده معتقد است که از جمله بهترین دلیل مبنی بر اینکه ایران همچنان ذیل فصل هفتم منشور قرار دارد اقرار دکتر ظریف است. آنجا که در انتهای ادعای خروج ایران از ذیل فصل هفتم که وی مدعی است تنها هدف برجام بوده و این هدف نیز محقق گردیده است، چنین مطرح می نماید «درست است که قطعنامه‌ها می‌توانند برگردند اما ما هم می‌توانیم برنامه هسته‌ای خود را به شکل قوی‌تری شروع کنیم ». واقعاً از شخصی که سال ها در پست ها و ماموریت های گوناگون بوده و اکنون سکاندار مسئولیت وزارت خارجه است، چگونه باید این سخن وی را پذیرفت که از یک طرف می گوید، قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران لغو شده اند و در همان زمان اعلام می دارد که قطعنامه ها می توانند برگردند.

آیا جناب ظریف تفاوت دو اصطلاح «لغو» و «تعلیق» را نمی داند؟ یا اینکه وزیر خارجه نظام پرآوازه جمهوری اسلامی ایران درصدد است تا با بازی با کلمات، از پذیرش مسئولیت شکست سنگین برجام طفره رود؟ بنابراین این ادعا که با برجام، ایران از ذیل فصل هفتم منشور خارج شده است، به جهت قاعده منطقی «سالبه به انتفاع موضوع»، اساساً ادعایی بی پایه و منطق است.

۴) به نظر راقم این سطور، جناب ظریف خود نیز می داند که فلسفه اصلی و بلکه تمامی فلسفه برجام اقتصادی و رفع تحریم ها بوده است، این واقعیت که همگان از آن آگاهند، مساله ای نیست که با بعضی سخنان که احتمالاً برای فرار از مسئولیت سنگین آن در زمان فعلی و در تاریخ به زبان رانده می شود، بتوان در آن خدشه مهمی ایجاد کرد. در عین حال این نیز یک واقعیت غیرقابل انکار است که دلیل وجودی برجام اکنون که نه، بلکه با عدم لغو تحریم ها، کاملاً به زیر سئوال رفته است، و اکنون نه فقط تحلیل گران داخلی و خارجی به آن اذعان و اقرار داشته و دارند، بلکه مردم ایران نیز کاملاً عدم تحقق آن را درک و حتی لمس کرده اند. حتماً محمد جواد ظریف امروز نیز این مساله را درک کرده است که نه تنها تحریم ها لغو نشد، بلکه با ارزیابی که صورت گرفته، با اضافه شدن ۳۰۰ هدف تحریمی که قبل از برجام وجود نداشت، در فهرست تحریم های آمریکا علیه ایران، باعث شده است که لیست تحریم ها نسبت به قبل از برجام دوبرابر شده باشد .

همچنین احتمالاً جناب ظریف نیز این واقعیت را بداند که در مقابل متن برجام که حدود ۱۶۰ صفحه بود، تحریم پسا برجامی آمریکا علیه ایران و روسیه حدود ۱۸۰ صفحه است . البته ظریف بعداً و در عکس العمل به خروج آمریکا از پیمان موشکی، در جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، در توئیتی نوشت هر قراردادی با امریکا ارزش جوهرش هم ندارد، حتی اگر معاهده ای باشد که گنگره آن را تصویب کرده باشد ، وی با همین جمله کوتاه، اشتباهات خود و رئیس اش، حسن روحانی در اعتماد به آمریکا را پذیرفته و دلیل نافرجامی برجام را تلویحاً همین مساله می داند.

۵) قابل توجه جناب روحانی و جناب ظریف، با وجودی که دولت چین در گذشته به ندرت از حق وتوی خود در شورای امنیت استفاده می کرد و در عوض به عدم رأی گیری و یا دادن رأی ممتنع، برای نشان دادن عدم رضایت خود متوسل می گردید، اما این کشور در موضوع سوریه، در شورای امنیت، در کنار روسیه، قطعنامه علیه سوریه را وتو کرد. زیرا چین و روسیه به این نتیجه رسیده بودند که هدف از ایجاد بحران در سوریه، ایران است که در صورت سرنگونی دولت سوریه، بستر برای اقدام آمریکا و غرب علیه ایران فراهم می گردد.

تحلیل هردو کشور این بود که در صورت درگیری غرب با ایران، بحران به صورت محدود باقی نمی ماند و کل منطقه را با ابعاد مختلف آن مانند منابع انرژی، راه های دریایی و غیره را در برخواهد گرفت. خطرات ناشی از تهدید مزبور باعث شد تا روسیه و به تأسی از آن چین، به اعمال حق وتو در شورای امنیت به نفع سوریه، ترغیب گردند . البته حسن روحانی بعداً و همانطور که در بند بعدی خواهد آمد به این واقعیت اعتراف کرد.

۶) نگارنده معتقد است بهترین مدرکی که بی پایه بودن ترس و رعب حسن روحانی از سخنان اولاند را تایید می نماید، موضع گیری صریح و قابل تقدیر رئیس جمهور در مقابل تهدیدات کدخدای اولاند یعنی ترامپ است. آنگاه که دکتر روحانی با قاطعیتی ستودنی تهدیدات ترامپ پس از خروج از برجام را پاسخ گفت و اظهار داشت که اگر آمریکایی ها در پی ایجاد درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران هستند بدانند، جنگ با ایران مادر همه جنگ ها است و شخص ترامپ را تهدید کرد که «با دُم شیر بازی نکن، نتیجه این امر فقط پشیمانی است» این سخنان بازتاب بسیار گسترده ای در میان سیاستمداران و رسانه های جهان داشت .

۷) در هنگام مذاکره هسته ای، مذاکره کنندگان آمریکایی نیز اقرار داشتند که جمع بندی دولت اوباما، این بود که حمله نظامی نه اینکه نمی تواند توان هسته ای ایران را از بین ببرد، بلکه ایران توجیه پیدا خواهد کرد که به بمب هسته ای دست یابد . اما سئوال این است که چرا باید درک این سخن برای بعضی مسئولین دولت یازدهم مشکل باشد که استناد به سخن یک مسئول اروپایی که امروز آنها در مدیریت کشور خود نیز ناتوان هستند، علاوه بر اعلام روحیه ترس و مرعوب شدن و در نتیجه مخدوش شدن وجهه ناقلان و ثبت آن در تاریخ، دشمن را در گرفتن امتیاز بیشتر تحریص نماید؟

۸) بی توجهی به ظرایف مسائل حقوقی و ضعف تحلیل نسبت به مباحث روابط بین الملل، باعث شد که یکی از دیپلمات های وزارت خارجه با مقایسه خروج عراق از ذیل فصل هفتم منشور، اما با تهاجم و اشغال این کشور، ادعا نماید که ایران با برجام بدون جنگ از ذیل فصل هفتم خارج شد، آن را «شاهکار تیم هسته ای» بنامد . واقعاً آیا این دیپلمات نمی داند که مانند تهاجم صدام به ایران، آمریکایی ها مسئول اول تحریک و در واقع معاون در «جنایت تجاوز» صدام حسین به کویت بشمار می روند.

آمریکایی ها برای اینکه بتوانند صدام حسین و رژیم بعث عراق را در طراحی پیچیده خود خام و گرفتار نمایند، رئیس جمهور این کشور (بوش پدر) در سال ۱۹۸۹ اعلام کرد که برقراری روابط عادی میان ایالات متحده آمریکا و عراق در راستای منافع دراز مدت آمریکاست که باعث افزایش ثبات در منطقه و خاورمیانه خواهد شد. در آوریل ۱۹۹۰ نیز هیئتی به سرپرستی تاب دال، رهبر اکثریت سنا با صدام دیدار و نسبت به وجود رابطه صمیمی میان آمریکا و عراق تاکید کرد . در حالی که صدام به طور مکرر کویت را تهدید به حمله می کرد، در ۲۴ ژوئیه ۱۹۹۰، مارگارت تات وایلر سخنگوی وزرات خارجه آمریکا اعلام کرد: «آمریکا هیچ معاهده دفاعی یا امنیتی با کویت ندارد » یک روز بعد خانم ایپریل گلاسپی در ملاقاتی که با درخواست دولت عراق صورت گرفت، وقتی که صدام از وی نظر آمریکا را نسبت به مناقشه با کویت و حمله به این کشور پرسید، گلاسپی پاسخ داد: «ما نظر خاصی نسبت به مناقشات کشورهای عربی با یکدیگر نداریم». طبیعی بود که در دولت عراق این مساله مورد تاکید قرار گیرد که پاسخ سفیر آمریکا، چراغ سبز حمله به کویت است . قبلاً نیز خانم ایپریل گلاسپی در شهادت خود در برابر سنا اعلام کرد که آمریکا در مناقشات ارضی بین کشورهای خاورمیانه از هیچ طرفی طرفداری نمی‌کند . گزارش سازمان سیا در ۱۹۹۰ نیز حاکی از آن بود که صدام در حال آماده شدن برای راه اندازی جنگ دیگری در منطقه است.

صدام نیز طی نامه ای که از سوی طارق عزیز، وزیر خارجه عراق به اتحادیه عرب ارسال شد، کویت را به دزدیدن نفت عراق، ساختن تاسیسات نظامی در قلمرو عراق و همکاری با برنامه های امپریالیستی- صهیونیستی برای کاهش قیمت های نفت شده متهم نمود. همچنین عراق دولت امارات متحده عربی را نیز تهدید کرده بود.

کمی بعد در ملاقات خانم ایپریل گلاسپی با صدام حسین به جهت راه اندازی جنگ اقتصادی علیه کشورش، امریکا را نکوهش کرده بود و به سفیر آمریکا گفت «سیاست کشورهای خلیج فارس نسبت به کاهش قیمت های نفت ادامه حیات عراق را به مخاطره انداخته است »خانم گلاسپی که دقیقاً طبق دستورات بوش پدر و جیمز بیکر، وزیر خارجه سخنان خود را تنظیم کرده بود با صدام حسین اظهار همدردی نمود و گفت: «مساعی شما برای تجدید ساختمان کشورتان مورد تحسین من است. من می‌دانم که شما به پول احتیاج دارید. این را نه تنها من بلکه پرزیدنت بوش نیز تصدیق می کند و مایل به داشتن روابط بهتری با عراق است. بار دیگر خانم گلاسپی تاکید کرده بود که دولت متبوعش مایل است خود را از اختلافات میان کشورهای عربی دور نگاه دارد و این نکته را خانم مارگارت تات وایلر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز بعداً تاکید و روی آن اصرار ورزید .

در نهایت نیز پس از اشغال کویت از سوی صدام، تلاش های رسمی بسیاری برای حل بحران از طریق دیپلماتیک و خروج ارتش عراق از کویت از سوی فرانسه، شوروی و اتحادیه عرب صورت گرفت، اخبار زیادی نیز در محافل سیاسی مطرح بود که شاه حسین اردنی و یاسر عرفات (مسئول وقت سازمان آزادی‌بخش فلسطین) صدام حسین را قانع کرده بودند که از کویت خارج شود، در این راستا، آنچنان که صدام حسین گفته است، حسنی مبارک، رییس جمهور وقت مصر و دولت فرانسه نیز در تلاش بودند تا مساله از طریق سیاسی حل گردد ، اما آمریکایی‌ها نپذیرفتند و چنین مطرح کردند که باید صدام را تنبیه کنند تا دیگران نیز حساب کار خود را کرده و در مقابل قدرت کوبنده آمریکا سر تسلیم فرود آورند.

آیا برای دیپلمات وزارت خارجه که سال ها مسئولیت های سنگینی در این وزارت داشته است، تفاوت بین رژیم صدام حسین و جمهوری اسلامی که امروز برای دانش آموزان دبیرستانی ایرانی، امری ساده و بدیهی است باید مشکل باشد که وی نظام قدرتمند جمهوری اسلامی که در همان زمان مذاکره، حضور قدرتمندش به دریای مدیترانه رسیده بود را با نظام پوسیده صدام عفلقی مقایسه می نماید؟!

۹) این پیش بینی که آمریکایی ها می توانستند سرانجام با طراحی های پیچیده و خام کردن مسئولین دولت ایران، آنچه بر عراق انجام دادند، با استفاده از بعضی ابزارها از جمله ابزار شورای امنیت نسبت به ایران نیز روا دارند و حتماً کوبنده تر عمل می کردند، وقوع آن امکان داشت و آن در صورتی بود که ساختار سیاسی در ایران فاقد، مافوقی نسبت به دولت‌ها یعنی ساختار ولی فقیه بود. برای نمونه، مفروض که قدرت در نظام موجود ایران به ریاست جمهوری ختم می گردید، تسلیم رئیس جمهور دولت هشتم و نگارش نامه به بوش و به تاراج گذاشتن استقلال ایران، عراق، لبنان و فلسطین در یک نامه  و پذیرش هژمونی آمریکا می توانست زمینه را برای اشغال و تجزیه کشور فراهم نمی نمود؟ زیرا به تعبیر صادق خرازی تهیه کننده متن نامه ، آمریکایی ها حتی حاضر نشدند آن را بررسی کنند و در بعضی محافل سیاسی مطرح بود که بوش پاسخ داده است که «ما به عراق آمده ایم که ایران را تنبیه کنیم و نه اینکه با شما مذاکره کنیم». به این دلیل بود که رهبر انقلاب پرونده عراق را از دولت گرفتند و خود به طور مستقیم هدایت صحنه عراق را مدیریت کردند که نتیجه آن تبدیل بزرگترین تهدید ایران و منطقه، حداقل پس از حمله مغول، به بزرگترین فرصت برای جمهوری اسلامی ایران و منطقه و سنگین ترین شکست تاریخ آمریکا شد.

10) در دولت یازدهم، نیز می توانست دومین آن اتفاق بیفتد. با این توضیح که پس از شکست آمریکا در جنگ های مباشرتی و نیابتی منطقه، این کشور برای جبران شکست های قبلی و عملیاتی کردن طرح خاورمیانه که در راستای سلطه جهانی آمریکا تدوین شده بود، به طراحی جدیدی مبادرت نمود که متکی بر دو راهبرد بود. اول باز کردن کانال مذاکره هسته ای و عقب نشینی از پیش شرط های گذشته تا بتوانند ایران را در مذاکره هسته ای و سرانجام برجام، از ذخایر استراتژیک اورانیوم تخلیه و در ادامه با سازوکاری که در توافق نامه برجام و بعضی توافق نامه های جانبی با دولت ایران به توافق رسیده اند، به مدیریت رفتار دولت ایران پرداخته و از جانب دیگر با راه اندازی داعش در طرحی بسیار پیچیده به بحران سازی در اطراف مرزهای ایران بپردازند و به همین دلیل بود که به رغم اوضاع آشفته سوریه نسبت به عراق، راه اندازی داعش ابتدا از سرزمین عراق صورت گرفت تا بتوانند دولت ایران را وادار به همکاری نظامی و دفاعی با آمریکا در سرکوب داعش، بنمایند.

در صورتی که دولت یازدهم و طبق توافق اولیه ای که در این زمینه با آمریکایی ها نموده بود، وارد همکاری نظامی و دفاعی با آمریکا علیه داعش می گردید که مستلزم همکاری اطلاعاتی نیز بود، علاوه بر سرگرم کردن ایران و ورود آن به بحران های زنجیره وار، طرف مقابل یعنی آمریکا به پیروزی بزرگی حتی بزرگتر از برجام دست می یافت، زیرا ضمن گرفتن آزادی عمل از جمهوری اسلامی ایران در منطقه، به همه کشورهای منطقه می فهماند که حفظ امنیت آنها در صورتی است که بپذیرند به عنوان یک مهره در جدول آمریکا بازی کنند و به تعبیر عامیانه آن همه نیروهای فعال منطقه، باید کدخدایی آمریکا را بپذیرند.

در این موضوع نیز درک صحیح رهبر معظم انقلاب در مخالفت با تصمیم دولت، علاوه بر کشور و منطقه، دولت یازدهم را نیز از ورود به گردابی مهلک نجات داد. رهبر انقلاب در این زمینه بیان داشتند: «در همان روزهای سخت حمله داعش به عراق، سفیر آمریکا در عراق طی درخواستی از سفیر ما در عراق می‌خواهد که ایران و آمریکا جلسه‌ای برای مذاکره و هماهنگی در خصوص داعش داشته باشند.

سفیر ما در عراق، این موضوع را به داخل کشور منعکس کرد که برخی مسئولان هم با این جلسه مخالفتی نداشتند اما من مخالفت کردم و گفتم، در این قضیه ما با آمریکایی‌ها همراهی نمی‌کنیم زیرا آنها نیت و دست آلوده‌ای دارند و چگونه امکان دارد که در چنین شرایطی ما با آمریکایی‌ها همکاری کنیم. توافق دولت یازدهم با آمریکا برای مقابله با داعش در حالی صورت گرفته بود، که از جمله اجزاء مهم طرح آمریکا و سعودی در خلق داعش، این بود که پس از حصول نتیجه در عراق و برانداختن دولت نوری مالکی، داعش به سمت ایران و روسیه راهی شود .

نهایت اینکه تاکید مکرر حسن روحانی که برجام تحمیل جنگ از کشور را برطرف کرد و گرنه به تعبیر محمدجواد ظریف آمریکایی ها در عرض یک ساعت طومار ایران را می پیچیند ، نگارنده را به یاد واقعیتی انداخت که پرویز راجی، آخرین سفیر محمدرضا پهلوی در انگلیس به ایشان (محمدرضا) گوشزد کرده بود. این خاطره که در کتاب، در خدمت تخت طاووس، یادادشت های روزانه آخرین سفیر دولت پهلوی در لندن است، نقل شده است، مضمون آن چنین است که وی در مراجعت به ایران و در ملاقات با محمدرضا به او گفته بود این مطلبی که شما بیان داشتید که حرکت انقلاب در ایران، کار انگلیس است، در آن کشور (انگلیس) مورد تمسخر قرار گرفت، زیرا پس از افول قدرت انگلیس، «دولت مردان انگلیسی در حال حاضر قادر نیستند حتی شلوار خودشان را نیز بالا بکشند ».

به نظر نگارنده وضعیت امروز آمریکا برای غرب، حداقل از ۲ جهت بسیار بدتر از زمانی است که انگلیسی ها از منطقه خارج شدند. اول به این جهت که وقتی انگلیسی ها مجبور شدند جهاز نظامی خود را از منطقه و خلیج فارس بیرون برند که در واقع اعلام پایان امپراطوری بریتانیا بود که اوائل قرن نوزدهم و به دلیل سلطه بر منطقه و به خصوص ایران، این کشور توانسته بود از دست اندازی روس و فرانسه به پایگاه قدرت خود یعنی هند بزرگ اسلامی جلوگیری نماید و به امپراطوری بزرگ جهان تبدیل گردد که به تعبیری هرگز خورشید در آن غروب نداشت، با این وصف، با خروج انگلیس، ماموریت تضمین حضور غربی ها در منطقه که اساس و پایگاه قدرت آنها محسوب می گردد به پسرعموی انگلیسی ها یعنی آمریکایی ها واگذار گردید و انگلیسی ها پذیرفتند که ذیل شعاع قدرت آمریکا در منطقه فعالیت کنند.

اما اکنون که آمریکایی ها مجبور شده اند بسیاری از جهازات و نیروهای نظامی خود را از منطقه خارج و اعلام کرده اند که مابقی را نیز خارج خواهند کرد و راهی جز خروج ندارند، قدرتی در غرب وجود ندارد که بتواند، جایگزین آمریکا در منطقه و تضمین کننده حضور و سلطه غربی ها گردد. جهت دوم که به نظر مهمتر است این است که ضعف مفرطی که بر دولت آمریکا وارد شده نه به جهت ورود در جنگ با دیگر قدرت های غربی همانند آنچه در جنگ جهانی دوم بر انگلیس وارد گردید، است.

بلکه اضمحلال قدرت آمریکا به دلیل شکست های پیاپی این کشور از جمهوری اسلامی و دوستان آن در منطقه است به گونه ای که به تعبیر، کیسنجر، ایران نه یک کشور بلکه یک نهضت است و به تعبیر هانتینگتون، جمهوری اسلامی ایران در حال تمدن سازی است و به تعبیر فرانسوی ها «ایران اکنون ابرقدرت منطقه» است .از این نوع اعترافات در سخنان غربی ها بسیار زیاد است. با این مراتب اگر جناب روحانی و جناب ظریف با استدلال ثابت نمایند، در صورتی که آمریکایی ها توان ایجاد درگیری با جمهوری اسلامی را داشته باشند، یک لحظه درنگ می کردند، بنده از این نوشتار عقب نشینی و رسماً از این دو بزرگوار عذرخواهی میکنم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید