یلدا؛ شبی که تاریخ و اسطوره در آغوش هم میخوابند

در بلندترین شب سال، زمانی که سایهها به اوج میرسند و زمین در تاریکترین نقطهی گردش خود میایستد، ایرانیان از هزاران سال پیش گرد شمع و انار و قصه مینشینند تا زایش دوبارهی خورشید را جشن بگیرند؛ شبی که در آن اسطوره، تاریخ، آیین و خانواده در هم میآمیزند و «یلدا» را به میراثی زنده و جهانی تبدیل میکنند.
بازتاب– در جغرافیای زمان، شبهایی هستند که صرفاً شب نیستند؛ خاطرهاند، روایتاند، آئینهای از آنچه بودیم و شاید هنوز هستیم. «یلدا» از همین شبهاست؛ بلندترین شب سال که در حافظه تاریخی ایرانیان نه به سیاهی که به سپیدی یاد شده؛ شبی که از دل تاریکی، طلوعی دیگر متولد میشود.
از غار مهر تا سفرهی حافظ: شبی با هفت هزار سال روایت
یلدا تنها یک رخداد نجومی نیست. گرچه آنچه در تقویم اتفاق میافتد، شب سیام آذر است که زمین به انقلاب زمستانی میرسد و سایه، به بلندترین قامت خود در نیمکره شمالی قد میکشد. اما در متن زندگی مردم، یلدا جشن فزونی نور است؛ روایتِ زایش خورشید.
آیین یلدا، به گواهی نقشهای سنگی و اسطورههای ایرانی، هفت هزار سال پیش در دامنه البرز آغاز شد؛ جایی که مردمان شب را تا پگاه با آتش و آمرزش، شعر و شیرینی، و ایمان به پیروزی مهر بر اهریمن، به صبح میرساندند.
وقتی خورشید «به دنیا میآید»
در زبان سریانی، واژه «یلدا» به معنای «تولد» است. واژهای که در تقاطع فرهنگ ایرانی با جهان سامی، به شب تولد خورشید گره خورده است. ایزد مهر ــ فرزند نور و عدالت ــ در دل تاریکی از غاری در البرز زاده میشود تا بار دیگر، چرخه روشنایی در گیتی آغاز شود.
اما در روایتهای اساطیری، مهر و خورشید یکی نیستند. همانگونه که مهرداد بهار، اسطورهشناس برجسته، مینویسد: «یلدا، تولد خورشید است، نه مهر». با این حال، آیین مهر بهقدری در فرهنگ ایران ریشه دوانده که حتی در دوران زرتشتی شدن ایران نیز، آیینهای مهر در دل آئین رسمی حفظ شد.
از شب چله تا جشن سده: ۹۰ روز تا نو شدن
ایرانیان باستان زمستان را به دو «چله» تقسیم میکردند: چله بزرگ و چله کوچک. یلدا آغازیست بر چله بزرگ، چهل شبی که سرمایش سخت است اما در دل آن، نوید سده و گرمای دوباره نیز هست. تقویم باستانی نه بر پایه ماههای رسمی، که بر اساس مهر و خورشید و طبیعت میچرخید.
در آیینهای یلدا، شاهان جامههای فاخر را کنار میگذاشتند، بیتاج و تخت در صحرای سپید مینشستند تا در برابر نور خورشید، با رعیت یکی شوند. روز اول دی، «خرهروز» یا «خورروز» بود؛ روزی بدون خون، بدون فرمان، بدون جنگ.
سفرهای به وسعت حافظه ملی
در دل خانهها، سفرهای پهن میشود: انار سرخ، هندوانه تابستانی، آجیلهای مقوی و حافظی که هنوز راز آینده را از دل ابیات خود زمزمه میکند. آیین «میزد» در فرهنگ زرتشتی با «شبچره» امروز پیوند خورده است. در گذشته، آتشدان و عطردان نیز زینتبخش این سفره بود. امروز، حضور گرم خانواده، چراغیست که در دل زمستان میدرخشد.
قصهگویی، شاهنامهخوانی، تفال به دیوان حافظ، بازی با گردو، پخت لبو و کدو حلوایی، و حتی غذاهای محلی مانند انارپلو یا سبزیپلو، هر کدام تکهای از پازلیاند که هویت این شب را کامل میکنند.
یلدا، وارث بیصدای تاریخ مسیحیت؟
جالب آنجاست که آیین مهر، راه خود را به اروپا نیز باز کرد. پیش از آنکه کلیسای روم تولد مسیح (ع) را به ۲۵ دسامبر انتقال دهد، این روز به تولد میترا تعلق داشت. نوئل، از واژهی رومی «ناتال» به معنای تولد آمده و حتی کلاه بابانوئل شباهتی آشکار به کلاه موبدان مهرپرست دارد. درخت کاج، ستاره، و حتی سنت هدیه دادن، همگی ریشه در آیین ایرانی دارند.
شاید اولین کریسمسها را باید هدیهای دانست از ایران به جهان؛ جشنی که از نور، از مهربانی، و از میلاد خورشید گفت.
از یلدا تا یونسکو: جهانی شدن شب ملی ایرانیان
در آذرماه ۱۴۰۱، شب یلدا بهعنوان میراث فرهنگی ناملموس در فهرست جهانی یونسکو ثبت شد. در بیانیه ثبت آمده است که این شب نماد فزونی نور، آغاز دوباره زندگی، و بازگشت امید است.
و امسال، در زمستانی که شاید سردتر از سالهای پیش باشد، مردم ایران باز هم سفرهای میگسترانند ــ شاید سادهتر، شاید با چای و لبخند ــ اما همچنان با همان گرمایی که از هزاران سال پیش نسلبهنسل در دلها مانده است.
پایان شب یلدا، آغاز راه خورشید است
در این شب بلند، ایرانیان نه صرفاً به تقویم که به تاریخ، نه فقط به خاطره که به ریشههایشان چشم میدوزند. شب یلدا، نه فقط بلندترین شب، که بیدارترین شب ماست.
شبی برای دیدن، برای گفتن، برای گوشدادن. شبی برای آشتی با نور، با مهر، با خانواده و با خود.