کاظم جلالی: لاريجاني بهترين گزينه رياستجمهوري ١٤٠٠ است
كاظم جلالي، رفيق صميمي علي لاريجاني است و به همان معنا كه اين روزها، از رييس مجلس به عنوان سياستمداري معتدل صحبت ميشود، رييس مركز پژوهشهاي مجلس هم اصولگرا نيست.
شبيه به علي لاريجاني كه زماني در راس راديو و تلويزيون بود و در سازمان متبوعش برنامههاي متعددي عليه اصلاحطلبان ساخته ميشد و حالا دست در دست دولت موردحمايت اصلاحطلبان، براي برجام سنگتمام ميگذارد، كاظم جلالي هم راهي طولاني پيموده تا از اقليت مجلس ششم به عنوان نماينده اصولگراي شاهرود، به «ليست اميد» پايتخت برسد و حالا، پشت پنجرهاي مشرف به پارك نياوران، بر مركز پژوهشهاي مجلس رياست كند و درون پارلمان هم براي خودش فراكسيوني داشته باشد بهنام «مستقلين ولايي» كه اگرچه بهلحاظ تعداد اعضا كوچك است اما بهخاطر موقعيت طلايياش در برابر امواج سياسي و باد و بوران گاه و بيگاهش، كمتر از دو فراكسيون ديگر تاثيرگذار نيست.
اعتماد نوشت: جلالي تاكيد دارد از ابتداي فعاليتش در عرصه سياست، مشي اعتدالي داشته و زماني كه چپ و راست به احتمال تشكيل دولت اعتدال ميخنديدند، اين روزهاي «اعتدالي» را ميديده اما وقتي با اين سوال كليدي مواجه ميشود كه اساسا معناي استقلال در سياست چيست، ميگويد بهدنبال «استقلال از جناحهاي سياسي» است و در عين حال ادامه ميدهد او و دوستان مستقلش گاهي حرف چپيها را ميزنند و گاهي حرف راستيها و طبيعتا چپ و راست هم به فراخور آنچه اين «مستقلين» ميگويند، واكنش مثبت و منفي نشان ميدهند. مستقليني كه پيش از انتخابات با چپيها ائتلاف كردند و وقتي با راي مردم نماينده مجلس شدند، با راستيها تشكيل فراكسيون دادند تا با راي نمايندگان كرسي رياست مجلس را حفظ كنند و حالا هم، معتقدند بهترين گزينه براي رياستجمهوري در سال ١٤٠٠ كسي نيست، بهجز علي لاريجاني! حتي اگر يك جلسه انتخاباتي هم با كانديداي محبوبشان كه برخلاف احمدينژاد نميتواند به زبان عوام سخن بگويد، تشكيل نداده باشند؛ كانديدايي كه به گفته جلالي پوپوليسم به خرجش نميرود و زبانش، زباني بالاتر از فهم متوسط بشريت است!
شما رييس فراكسيون مستقلين هستيد. هويت اين فراكسيون بهگونهاي است كه خيلي مورد توجه قرار نميگيرد اين مساله درمورد شما هم صادق است. همه آقاي جلالي را به عنوان عضو كميسيون امنيت، رييس مركز پژوهشها و نماينده قبلي شاهرود و نماينده ليست اميد تهران ميشناسند اما كسي در رسانهها توجه نميكند كه ايشان رييس يكي از سه فراكسيون سياسي مجلس نيز هست. آيا اين به دليل كماهميت جلوه پيدا كردن اين فراكسيون است؟
رسانه يك بحث است، اما در مجلس و تعاملات مجلس، حضور ما خيلي موثر است. نگاه كنيد وقتي آقاي رييسجمهور صحبت ميكند، ميگويد ما با هر سه فراكسيون مجلس مثلا درخصوص كابينه جلسه داشتيم. اينكه بگوييم تاثيرگذاري فراكسيون ما كم است، صحيح نيست.
چرا در رسانهها حضور كمرنگي داريد.
در اين ميان بايد يك تحليل درست داشته باشيم. كشور ما در قرق دو جناح سياسي است و اينها اصلا برنميتابند يك جريان ديگري بگويد كه من غير شما هستم. هر دو جناح سياسي كشور با همديگر يك توافق نانوشتهاي دارند كه ما دو تا فقط هستيم، يعني اين وسط كسي ديگر نيست. اتفاقا در همين اول دوره مجلس دهم هم ما از اين گرفتاريها داشتيم كه مثلا شايد به لحاظ گرايش سياسي، در جاهايي به دليل كمككردن به دولت و همسويي با دولت به اميد نزديكتر شديم، ولي خيلي جاها همين فراكسيون اميد برايشان راحتتر بود كه بروند با اصولگرايان مذاكره كنند تا با ما مذاكره كنند. اين به نظر من همان توافق نانوشته در داخل كشور است كه اصلا دو جناح سياسي برنميتابند كسي حرف ديگري بزند و اتفاقا همين دعواهاي سياسي و جناحهاي سياسي خيلي از مشكلات و مسائل كشور را به وجود آورده است. بهطور مشخص از ٢٠ سال گذشته؛ بالاخره دولت يا دست اين جناح يا دست آن جناح بود بعد مسووليتهايشان را هم خودشان نميپذيرند و اگر كسي ديگر حرفي غير از آنها بزند، برنميتابند. از طرفي ما رسانه نداريم، رسانههايي كه در بيرون هستند يا براي طيف اصلاحطلب يا براي طيف اصولگرا هستند. ما نه پولش را داريم، نه رسانهاش را. لذا معلوم است كه ما نه در اصلاحطلبان خيلي مطرح ميشويم نه در اصولگراها، مگر بعضي وقتها كه حرفهايي بزنيم كه يكي از اين دو جناح خوششان بيايد، بعد ما را بُلد و برجسته ميكنند البته اشخاص ما را و نه جريان ما را، لذا از لحاظ جرياني خيلي ما را تقويت نميكنند.
آيا فكر نميكنيد، حداقل بخشي از اين مساله ناشي از آن است كه به لحاظ سياسي، «استقلال» خيلي معنا ندارد. اين سوال هميشه مطرح است كه شما مستقل از چه هستيد؟
نخواستند به آن معنا دهند. ما مستقل از جناحهاي سياسي هستيم.
پس چطور در پارلمان كه محل سياست است، كار ميكنيد؟
اين هم ميشود يك جريان. در دنيا هم بالاخره اين جريانات اينگونه پذيرفته شدهاند، در ايران هم به مرور پذيرفته ميشود. من الان ٥ دوره در مجلس هستم. در مجلس ششم هم ما يك فراكسيوني به نام فراكسيون مستقلين تشكيل داديم. شايد دوستان مجلس ششمي يادشان بيايد. اتفاقا ٣٠-٢٥ نفر هم بيشتر نبوديم بخشي از همان افرادي كه آن موقع با ما بودند، الان در مجلس هستند. جالب است روز اولي كه در مجلس ششم، جلسه مشترك دولت و مجلس بود، قرار شد از هر فراكسيون يكي صحبت كند، قرار بود آقاي دكتر حداد، آقاي محتشميپور يا آقاي مجيد انصاري از آن دو فراكسيون صحبت كنند، به محض اينكه من رفتم پشت تريبون، يكدفعه يكسري بلند شدند، شلوغ كردند كه اينها كي هستند كه ميخواهند صحبت كنند؟ آنها برنميتافتند.
اگر يك جرياني در كشور وجود داشته باشد كه بگويد من احساس ميكنم در هيچ كدام از اين جريانات و جناحهاي سياسي تعريف نميشوم؛ چه كار بايد بكند؟ بايد خودكشي كند؟! بخشي از مردم همين هستند. الان بخشي از آدمها ميگويند، بخشي از كارها و حرفهاي اصلاحطلبان را قبول نداريم و اصولگراي كامل هم نيستيم و بخشي از كارها و حرفهاي اصولگرايان را هم قبول نداريم. خب اينها بايد كجا تعريف شوند؟ يك جاي ديگري بايد تعريف شوند، يك جايگاهي بايد داشته باشند. اما حرف شما درست. ميگوييد اين جريان هنوز سترگ نشده است. خب اين حرف، حرف درستي است. من از ابتدا در اين جريان اعتدالي كه آقاي دكتر روحاني تشكيل دادند، بودم. اولش كسي اين جريان را جدي نميگرفت.
ولي از زماني ديگر در اين جريان هم نبوديد.
بله، استعفا دادم، الان هم نيستم. منظورم حزب اعتدال و توسعه است. خيليها در اين كشور موقعي كه سخن از اعتدال زده ميشد، به آن ميخنديدند و ميگفتند مگر ميشود اعتدال هم در اين كشور بتواند پيروز شود و دولت تشكيل دهد؟ خب الان تشكيل دادهاند.
شما نميخنديديد؟
من نه، من از ابتدا اعتقاد داشتم.
پس چرا انشعاب كرديد؟
به دليل اينكه بناي ما با دوستان بر آن بود كه معتدل حركت كنيم و ميانهرو باشيم. من در آن زمان احساس كردم بخشي از اقداماتي كه انجام ميشود خارج از مسير اعتدال است و ديگر نميتوانم در آن چارچوب باشم و از آن خارج شدم و تا حالا هم برنگشتم، ولي اينكه من از ابتدا يك نوع ديدگاه اعتدالي را قبول داشتم، بله، هنوز هم قبول دارم. ميگويم واقعا بايد مشي درستي را اتخاذ كرد. اين تندرويها، چه تندروي چپروانه و چه تندروي راستروانه به كشور خسارت وارد كرده است. الان كه آثار آن خيلي واضح است.
شما در آغاز فعاليت سياسيتان به عنوان يك دانشجو، به منتها اليه راست نزديك بوديد. من نميدانم چگونه ميگوييد از ابتدا به اعتدال اعتقاد داشتيد؟
اگر از بدو تولد بخواهيد نگاه كنيد كه همه آدمها گريه ميكردهاند. خبرهايي كه بعضيها نقل ميكنند، كذب است. بنده اولين كسي هستم كه بسيج دانشجويي را در كشور تشكيل دادم و البته شما خيلي جوان هستيد، تعاريف رايج سياسي در گذر زمان تغيير پيدا كرده است و جاي چپ و راست در كشور بسيار تغيير كرده است. همين جناح چپ در زمان امام راحل (ره) در بسياري از امور از راستهاي امروزي هم راستتر بود و جناح راست از چپهاي امروز هم چپتر. در كل خيلي چيزها تغيير كرده است.
بله، خيلي چيزها تغيير كرده ولي در همان دوره بسيج سمبل اعتدال بود؟
آن دوره با اين دوره متفاوت است. جاي جناحهاي سياسي در بسياري از حوزهها تغيير كرد و اين مطلب، نيازمند گفتوگوي تفصيلي ويژهاي است.
پس بگذاريد به همين گفتوگوي فعلي برگرديم. در بخشي از صحبتهايتان فرموديد كه دو جناح شما را برنميتابند؛ نه اصلاحطلبان، نه اصولگرايان، اما…
نه، نگفتم برنميتابند. آن را به لحاظ جرياني گفتم. اينها دوست دارند تنها همين دو جريان بمانند و تقابلشان هم با هم باشد.
شايد دليلشان اين است كه از جريان سوم كه جريان مستقل باشد، بدعهدي ديدهاند. مثلا در مورد بحث هيات رييسه اجلاسيه دوم، فراكسيون اميد مسائلي را مطرح ميكرد يا آنكه در جناح اصولگرا، مسائلي كه بهطور كلي منجر به انشعاب در فراكسيون ولايت شد.
اتفاقا برويد و فراكسيون اميد را نگاه كنيد. از آنها بپرسيد. مثلا از آقاي وكيلي بپرسيد، چون بيشتر در جريان بحث بود. خودش گفت من در هيات رييسه هم گزارش دادم و گفتم تنها جرياني كه صادقانهترين برخورد را در خصوص انتخابات هيات رييسه مجلس داشت، آقاي جلالي و فراكسيون مستقلين بود. بعد از انتخابات رياستجمهوري، جلسه در دفتر من برگزار شد. دوستان تقاضا كردند كه ما با هم ديدار داشته باشيم كه ببينيم ميخواهيم براي انتخاب هيات رييسه چه كار كنيم. از طرف فراكسيون اميد آقاي وكيلي، آقاي تابش، آقاي حسينزاده و يكي از خانمها هم بود. اين دوستان به دفتر ما تشريف آوردند و با هم صحبت كرديم. من به آنها گفتم، ببينيد عزيزان من، اين هيات رييسهاي كه ميخواهيد الان انتخاب كنيد، هجدهمين هيات رييسهاي است كه من به آن راي ميدهم. پس تجربهام بهجز آقاي تابش، از بقيه شما زيادتر است؛ من و آقاي تابش همدوره بوديم. آنجا عرض كردم هيات رييسهاي كه سال اول انتخاب شد، در سالهاي بعد تغييراتش در حد يكي، دو تا است، پس شما سراغ بيشتر از اين نرويد. گفتند پيشنهاد چيست؟ گفتم پيشنهاد اين است كه ما رييس و دو تا نايبرييس را ثابت نگه داريم، بقيه اعضاي هيات رييسه سه، سه، سه انتخاب شوند.
اين پيشنهاد شما بوده؟
بله! گفتم غير از اين هم هيچ كاري نميتوانيد بكنيد. سه، سه، سه، ولي در سههايمان نگوييد همين مصاديق؛ بگوييم فراكسيون مستقلين، شما سه تا آدم داريد، ميتوانيد برويد رايگيري كنيد، همين سه تا باشند يا سه تاي ديگر باشند. فراكسيون اميد، شما سه تا آدم داريد، ميتوانيد برويد رايگيري كه اين سه تا باشند يا سه تاي ديگر باشند. فراكسيون اصولگرا يا نمايندگان ولايي، شما هم همينطور. اين حرفي بود كه من از روز اول به آنها زدم و تا روز آخر هم پاي آن ايستادم.
يعني دو تا كانديداي نواب رييس از جانب همه، آقاي مطهري و پزشكيان باشند؟
بله .
پس چرا آقاي قوامي كانديدا شد؟
اين بحث اولمان بود. بعد آقايان آمدند و گفتند نه، اصلا اين حرفها نيست. پيام انتخابات را شما نشنيديد و حتما بايد جريان ما و شما تعداد بيشتري را داشته باشيم. بعد از جلسات زياد كه شرحش به تطويل كلام ميانجامد، ما گفتيم حالا در آخر، نظر شما چيست؟ نظرشان اين بود كه رييس و نايبرييس بمانند، علاوه بر آن يك خانم از فراكسيون زنان انتخاب بشود، يك نفر هم از نمايندگان اهل سنت از فراكسيون اهل تسنن انتخاب شود كه در مجموع ٥ نفر ميشود و ٧ نفر ميماند كه چهار تا اميد، سه تا هم شما. (با خنده) گفتم والا اين شدني نيست، بلا اين شدني نيست، تلا اين شدني نيست، اين كار، كار غلطي است. وقتي اين كار را كردند، ما با هم پيماني نبستيم.
اما فراكسيون اميد اين كار را نكرد و در نهايت سه نفر را معرفي كردند.
خير، اينطور نشد. فراكسيون اميد ليست مستقل و كامل ارايه كرد كه رييس، آقاي دكتر لاريجاني بود و بقيه اعضا را به شكل كامل معرفي كرد و اين ليست مستقل در نهايت موجب شد يكي از سهم فراكسيون اميد در هيات رييسه كم شود و يك همكار خوب و عاقل و با تجربه ما كه مورد حمايت فراكسيون اميد بود، راي نياورد. بعدها خيلي دوستان ابراز كردند كه نظر اينجانب از ابتدا صحيح بود و كاش بر همين منوال حركت ميكرديم.
موضوعي كه باعث شد در فراكسيون نمايندگان ولايي انشعاب ايجاد شود، چه بود؟
ببينيد، در اين مقوله در ابتدا اختلاف نظرهاي جدي وجود داشت. آقاي دكتر لاريجاني تمام همت خود را معطوف كردند تا به طريقي همه اين دوستان در كنار هم باشند، ولي اختلافات زياد بود. در بحث دولت، كابينه، حمايت يا عدم حمايت از آقاي روحاني در دور دوازدهم، برجام، سياست خارجي و خيلي مسائل ديگر.
آيا غير از اين است كه صرفا اجماعسازي براي رسيدن به يك رييس مجلس، دليل تشكيل اين فراكسيون بوده است؟
قطعا اين فراكسيون صرفا براي ايجاد يك اجماع مثلا براي تعيين رييس مجلس تشكيل نشد.
دكتر لاريجاني رييس مجلس شد و سالهاي بعد هم قرار به تغيير نيست؟
اگر از ابتدا هم چنين اتفاقي نميافتاد، آقاي دكتر لاريجاني رييس مجلس بود. چرا؟ به دليل اينكه طيف دوستان ما به ايشان راي ميدادند و همين اصولگراياني كه فراكسيون «نمايندگان ولايي» را تشكيل دادند، نيز حتما به ايشان راي ميدادند، چون همان زمان نيز در اينباره صحبتهايي شده بود.
ولي چون معمولا در اوايل كار مجلس، كمي موضوع ابهام دارد و هنوز نمايندگان همديگر را نشناختند، طبيعي است كه آقاي دكتر لاريجاني از همه دعوت كردند و پس از آن نيز آقاي دكتر لاريجاني علاقهمند بودند تا همه آن ١٨٠، ١٧٠ نفري كه از ابتدا جمع شدند و ايشان جمعشان كرده بود، كنار هم بمانند، اما به مرور وقتي نمايندگان در مجلس قرار ميگيرند و بيشتر همديگر را ميشناسند، ممكن است برخي فاصلهها ايجاد شود و گاهي در برخي از جلسات، تعارض ايجاد ميشد.
اين تعارض بين نمايندگان ولايي و مستقلين بود؟
بله. بين دو طيف اختلافنظر به وجود ميآمد. مثلا نظر آقاي دكتر لاريجاني اين بود كه اساسنامهاي نوشته شود و سرانجام در اساسنامه نوشته شد شوراي مركزي مساوي شامل ١٧ نفر از يك طيف و ١٧ نفر از طيف ديگر تشكيل شود و با آقاي دكتر لاريجاني در مجموع ٣٥ نفر بشود. ولي اصولگرايان يكباره در جلسه آمدند و گفتند تعداد ما بيشتر است و در شوراي مركزي هم بايد تعداد ما بيشتر باشد؛ لذا اختلافاتي از اين دست ايجاد شد و نهايتا اين دوستان احساس كردند كه بايد دو طيف جدا شوند.
درباره نقش آقاي احمدينژاد در اعتراضات سخناني مطرح شد و حداقل شاهد بوديم كه ايشان چندان در جريان اعتراضها سعي در ايجاد آرامش نداشتند و پيش و پس ازآن نيز شاهد نامهنگاريها و اقدامات عجيبي از سوي وي هستيم. نظرتان درباره اقدامات سياسي اخير احمدينژاد چيست؟
(با خنده) چه بگويم؟!
تحليل شما به عنوان يك فرد مستقل چيست؟ ايشان يك نامه مينويسد و تلويحا ميگويد كل كشور را تعطيل كنيد. اينكه درخواست بركناري رييس قوه قضاييه را مطرح كرده و همزمان ميگويد انتخابات زودهنگام مجلس و دولت برگزار شود. هدف و انگيزه سياسي طرح اين مسائل چه ميتواند باشد؟
واقعا نميدانم چه بگويم. (سكوت) ما آقاي احمدينژاد را از سال ٨٤ ميشناختيم و همان زمان اعلام موضع كرديم، حال بقيه به آنچه ما آن زمان ميگفتيم، رسيدهاند. نميدانم. صرفا بايد بگويم كه يادداشتي كه آقاي عبدي نوشته بود، لب كلام را مطرح ميكرد. به هر حال ما در اين موقعيت بهدنبال سرزنش افراد نيستيم. اما كاش آسيبشناسي شود كه چه اتفاقي ميافتد كه چنين افرادي در كشور رشد يافته و به اينجا ميرسند.
چرا با احمدينژاد برخوردي نميشود؟
اينكه چرا با او برخورد نميشود، حقيقتا اطلاع ندارم.
آقاي باهنر اخيرا از عزمي براي برخورد صحبت كرده بود.
بنده هم فرمايشات ايشان را ديدم اما واقعا خبر ندارم كه آيا قرار است برخورد شود يا خير. برخي هم ميگويند خود احمدينژاد نيز دوست دارد با وي برخورد شود. يعني بدش نميآيد كه مورد برخورد قرار گيرد.
هدفش چيست؟ چرا بدش نميآيد مورد برخورد قرار گيرد؟
شما اگر به روند فعاليت احمدينژاد نگاه كنيد، در دوره اول رياستجمهوري و در دور دوم متفاوت است. بعد سكوتي را پشت سر گذاشت و سپس سعي كرد با بالارفتن از نردبام نظام مسووليت بگيرد. اين استراتژي احمدينژاد بود اما يكباره اين نردبام شكست. يعني مقام معظم رهبري ايشان را خواستند و گفتند كه صلاح نيست در انتخابات شركت كنيد. شوراي نگهبان بر همين اساس يا مسائل ديگر ايشان را رد كرد. درنتيجه به اين جمعبندي رسيدند كه با ساختار فعلي قدرت نميتوانند از نردبام نظام و قدرت بالا بروند. بنابر اين بايد بهسراغ جايگزين بروند. جايگزين در گام نخست نزديك شدن به اصلاحطلبان بود. به نظرم در نامهاي كه مشايي به آقاي خاتمي نوشت، خط مشي جديد را نشان داد. من اين نامه را ٨-٧ بار خواندم و همان زمان هم براي برخي دوستانم، تحليل كردم. گفتم اين مانيفست جديد و مانيفست تغيير است و يعني حركت به سمت اصلاحطلبان. البته اصلاحطلبان هوشياري نشان داده و راه ندادند. درنتيجه ميداني براي احمدينژاد باز نشد و اين جريان احساس كرد بايد به سراغ كف جامعه برود و بهسراغ نارضايتيها برود و نارضايتيهاي جامعه را نمايندگي كند. به نظرم حرفي كه آقاي عباس عبدي مطرح كرد، دور از ذهن نيست كه اينها تصوراتي نيز درباره آينده نظام داشته و دارند و ميخواهند جايگاه و آيندهشان را در تحليلي كه ميكنند، به نوعي تثبيت كنند. همه اين رفتارهاي اخير احمدينژاد را ميتوان در اين راستا تحليل كرد.
تحليل جريان احمدينژاد درباره آينده سياسي نظام و جايگاه خودشان در آن چيست؟
به نظرم تحليلشان غلط است. مسير، مسير غلطي است. به اين دليل كه همه ما بايد بدانيم كه اگر من، به عنوان كاظم جلالي داراي نام و نشان اندكي هستم، رهاورد همين نظام جمهوري اسلامي است و از همين ساختار قدرت بالا آمدهام. مطلب دوم اينكه اگر به اين ساختار قدرت ايرادي داريم، بايد بدانيم كه اين خانه خودمان است و بايد در چارچوبهاي نظام و قانون اساسي اصلاحات لازم را انجام دهيم. نكته سوم هم اينكه كشور دچار مخاطرات و مشكلات بسياري است و همه بايد كمك كنيم. امروز هر كسي با هر تفكري بايد بداند در موضوع اقتصاد و اشتغال، براي حل مشكلات معيشتي و بيكاري بايد به دولت كمك كند. دولت وسط ميدان است. فرقي هم ندارد و در گذشته نيز بايد به دولتها كمك ميكرديم. اينكه بياييم، فرياد بزنيم و كارهايي كه در زمان مسووليتمان قادر به حل بخشهايي از آن بوديم را به گردن ديگران بيندازيم و نوعي ديگر جلوه دهيم، رفتاري صادقانه نيست. مردم ايران هم رفتار صادقانه را برميتابند. البته ممكن است تحت هيجانات سياسي در مقطعي، احساساتي شده و نوع ديگري رفتار كنند اما اين احساسات تمام ميشود. شما سيل هيجانات را از سال ٨٤ تا به امروز ببينيد كه از كجا به كجا رفت.
بگذاريد وارد بحث رابطه دولت و مجلس شويم. يكي از ويژگيهاي مثبت شما اين است كه هميشه بهطور شفاف درباره روابط دوستانهتان با آقاي لاريجاني صحبت ميكنيد. در مورد رابطه دوستانهتان با آقاي واعظي هم همينطور. در مدت اخير اصلاحطلبان انتقاداتي را درباره نقش آقاي واعظي در دولت دوازدهم مطرح كرده و حتي اخيرا يكي از چهرههاي اصلاحطلب از نقش آقاي واعظي در چينش مديران و روساي شعب بانكها صحبت كرده بود. آيا اين درست است كه آقاي واعظي از طريق رابطه خوب با شما، كارهاي دولت در مجلس را پيش ميبرد. درواقع اين درست است كه شما نقش واسط ميان آقاي واعظي و روحاني از يكسو و آقاي لاريجاني از ديگرسو را برعهده داريد؟
اصل اينكه تعامل خوبي بين دولت و مجلس برقرار باشد، خواسته همه است. نهتنها دولت و مجلس، بلكه دولت، مجلس و دستگاه قضايي. ما اگر مثل جزاير جدا از هم حركت نكنيم، به نفع همه است. متاسفانه هميشه تصور ميكنيم استقلال قوا يعني دعوا با يكديگر. استقلال قوا يعني نشنيدن حرفهاي يكديگر. خير. ما بايد حرفهاي يكديگر را بشنويم. البته هر كسي بايد وظايف خود را در حيطه خود انجام بدهد. به هر حال مجلس ناظر است و بايد وظايف نظارتي خود را به انجام برساند. بنابراين اگر بنده بتوانم نقشي ايفا كنم كه تنشهاي بين دولت و مجلس خصوصا در اين دوره پرمخاطره كشور كه ما نيازمند انسجام دوچندان هستيم، كمتر باشد، اتفاق مثبتي است و اتفاق بدي نيست. اما اينكه مثلا تعاملات آقاي واعظي با آقاي روحاني چگونه است و حرفهايي كه زده ميشود، واقعيت دارد يا خير، فكر نميكنم بخشهايي از آن واقعيت داشته باشد. به هر حال آقاي روحاني انسان باهوش و باتجربهاي است و همه عمرش را چه قبل از انقلاب و چه پس از آن، در عرصه سياست سپري كرده و اينطور نيست كه فردي دهانبين باشد و فقط حرف يك نفر را بشنود. فكر ميكنم بسياري از مسائلي كه در انتصابات شاهديم، خواست خود آقاي روحاني است. البته من اطلاعات چنداني ندارم. بنده هر از گاهي با آقاي واعظي تماسها و ارتباطاتهايي دارم و اگر نياز به هماهنگي در كارهايي باشد، اين روابط عمدتا در حوزه مسائل مربوط به پارلمان است كه شايد گفتوگوهايي داشته باشيم. آقاي واعظي و ديگر دوستان ميدانند ما همواره استقلالمان را حفظ ميكنيم و اينطور نيست كه به صورت كامل نظر افرادي را بپذيريم. نمايندگان در مجلس از جريانات مختلف سياسي و جناحهاي مختلف وارد مجلس ميشوند. بنابراين رييس مجلس آنطور كه تصور كنيد، ميتواند نمايندگان را كنترل كند، نيست. اراده آقاي دكتر لاريجاني نيز بر اين استوار نيست كه نمايندگان را كنترل كند. اراده آقاي لاريجاني اين است كه مجلس آزاد باشد و بتواند كار و وظيفه قانوني خود را انجام دهد اما تلاش ميشود كارها به سمتي نرود كه ميان مجلس و دولت تقابل بيحاصل و بدون وجهي صورت بگيرد.
البته شما جايي از مصاحبه فرموديد آقاي روحاني دهانبين نيست. من ياد بخشي از يك مصاحبه ديگرتان افتادم كه فرموده بوديد آقاي احمدينژاد در زمان تحويل دولت به آقاي روحاني توصيه كرده بود مراقب برادران لاريجاني باشد و شما گفته بوديد كه اين مساله تاحدي روي آقاي روحاني تاثير گذاشته بود. حال مساله اين است كه اگر حرف احمدينژاد روي آقاي روحاني تاثير ميگذارد، حرف واعظي كه جاي خود دارد.
(با خنده) البته تاثيرگذاشتن با دهانبيني فرق دارد. ممكن است شما هم حرفي بزنيد كه روي بنده تاثير بگذارد و من بروم تحقيق كنم.
و اما برسيم به آقاي لاريجاني به عنوان كسي كه به جريان دولت و اعتدال نزديكي فراواني دارد و براي رياستجمهوري بعد از روحاني نيز مطرح است. آينده سياسي ايشان را چطور ميبينيد؟
من بايد به اين سوال در ٢ وجه توضيح دهم. وجه اول اين است كه اگر از بنده بپرسيد بهترين گزينه براي رياستجمهوري سال ١٤٠٠ كيست، ميگويم آقاي دكترلاريجاني. نه به دلايل خودخواهانه يا نزديكي بنده به ايشان. من با افراد بسياري از نزديك كار كردم اما هيچكس را به برجستگي آقاي لاريجاني در فهم مسائل، دلسوزي و وقت گذاشتن و اهميت دادن به نظرات كارشناسي نديدم. واقعا آقاي لاريجاني خيلي وقت ميگذارد. اكنون يكي از مشتريان پر و پا قرص گزارشهاي مركز پژوهشها آقاي لاريجاني است كه اين گزارشها را ميخواند، حاشيهنويسي ميكند و وقت ميگذارد. از طرفي در حوزههاي مختلف فعاليت كرده و هم در مجلس بوده، هم در دبيرخانه شورايعالي امنيت ملي بوده و هم در رسانه بودهاند و در حوزههاي مختلف صاحبنظر شدهاند. بنابر اين بهترين وقت براي استفاده جامعه از حضور ايشان همين سال ١٤٠٠ است. اما وجه دوم اين است كه آيا آقاي دكتر لاريجاني بنا دارد در انتخابات شركت كند و آيا با بنده و ديگر دوستان در اين رابطه صحبت كرده، بنده قسم ميخورم كه آقاي دكترلاريجاني نه نيت خود را به ما گفته و نه تاكنون حتي يك جلسه برگزار كرده است.
همه اين مسائل را چندماه پيش هم فرموده بوديد. دراين مدت چندماهه هم جلسهاي برگزار نكرديد؟
در اين مدت كه اوضاع بدتر هم شده است؛ چرا كه شديدا درگير بودجه و ناآراميهاي ديماه بوديم و فكر ميكنم حداقل يك ماه باشد كه ما حتي فرصت نكردهايم، همديگر را ببينيم و با هم صحبت كنيم و ملاقاتمان محدود بوده به چند موردي كه در صحن مجلس همديگر را ديده و احوالپرسي كردهايم كه آن هم بنده از آنجا كه ميدانم به هرحال مراجعات نمايندگان بسيار زياد است و ايشان خسته ميشوند، سعي ميكنم مراجعاتم حداقل و محدود باشد؛ به اينكه اگر اتفاق ضروري باشد و در غير اينصورت هم مراجعاتم كم باشد. بنابر اين ما جلسهاي نداشتهايم و ايشان از نيت خود به ما نگفتهاند. اما نظر ما اين است كه ايشان فردي شايسته براي اداره كشور است.
اگر قرار به حضور آقاي لاريجاني در انتخابات باشد، خلاءهاي اصلي را چه ميبينيد؟ ناظران معتقدند لاريجاني اولا كار حزبي و تشكيلاتي نكرده و از طرفي رسانهاي نيز ندارد. نظر شما چيست؟
خلاء آقاي لاريجاني نه رسانه است، نه حزب. اگر بگوييد آقاي خاتمي در سال ٧٦ به پشتوانه يك جريان سياسي و رسانهها موفق شد، تا حدي قابل قبول است كه البته اين هم بايد درنظر داشته باشيد كه زور جريان اصلاحات در آن زمان چندان زياد نبود و تنها پس از آن بود كه اين جريان قدرتمند شد. اما آقاي احمدينژاد چطور؟ وقتي ايشان در سال ٨٤ به پيروزي رسيد، نه حزب داشت و نه رسانه. آقاي روحاني نيز در سال ٩٢ به آن صورت حزب و رسانه نداشت. اگرچه شايد بگوييد آقاي هاشمي و جريان اصلاحات از ايشان حمايت كرد. اما در مجموع به نظرم آنچه آقاي لاريجاني كم دارد، ادبيات و مشي پوپوليستي است. چرا كه ادبيات ايشان، ادبياتي فيلسوفانه و (با خنده) به اصطلاح بالاتر از فهم متوسط بشريت است. دوم اينكه ذاتا انسان پوپوليستي نيست. بنده يك زماني خاطرهاي در اين رابطه نقل كردم كه در يك كنفرانس رفتار ايشان در قياس با رفتار آقاي احمدينژاد با يك كودك فلسطيني كه بر شانه خود نشاند، كاملا متفاوت بود. نكته ديگر اينكه آقاي لاريجاني اساسا اهل اينكه بخواهد گزارش كار بدهد يا دقت كند كه ببيند آيا دوربينها حضور دارند و عكاسها من را ميبينند يا خير، نيست. ايشان چنين روحيهاي ندارند كه از خود تعريف كنند و به همين دليل، تيمي درست نكرده كه كارهاي ايشان را به اطلاع مردم برساند.
شما خودتان هم فردي رسانهاي بوديد. شما چرا به ايشان كمك نميكنيد؟
به هر حال من نيز يك آدم هستم با توانمنديهاي محدود و گرفتاريهاي بسيار زياد. بعضي مسائل هم جزء ذات آدمها نيست. پوپوليست بودن جزء ذات آقاي لاريجاني نيست و هرچقدر هم تلاش كنيم، بيفايده است.
و سوال آخر! آيا شما قصد نداريد خودتان رسانه يا روزنامهاي راهاندازي كنيد؟ چون معمولا نمايندگان و سياسيون وارد اين حوزه ميشوند؟
نه اينكه در فكرم نباشم، حتي مجوز يك نشريه را نيز گرفتهام كه فكر كنم در آستانه از بين رفتن باشد اما هرچه فكر ميكنم ميبينم به لحاظ امكانات و تداركات نميتوانم وارد شوم.