چگونه سانسور، معترضان را به خیابان میآورد؟
یکی از مهمترین دلایل سانسور در هر کشوری حفظ امنیت ملی است. امنیت ملی توجیهکننده بسیاری از سختگیریها و محدودیتها از جمله سانسور است، اما آیا سانسور واقعا امنیت ملی را حفظ میکند؟ آیا ممکن نیست، سانسور با پوشاندن واقعیتها رفتهرفته خصلت مخدرها و مسکنهایی را پیدا کند که به جای درمان ریشهای بیماری، نشانههای آن را پنهان میکند؟
برخی با اطلاق واژه سانسور به آنچه در ایران میگذرد، موافق نیستند و ترجیح میدهند با عبارتهایی نظیر «ممیزی» آن را توضیح بدهند؛ نام اهمیتی ندارد. بسیاری از آثار فرهنگی و هنری در ایران بر اساس مصوبههای شورای عالی انقلاب فرهنگی قبل از انتشار یا تولید باید مجوز بگیرد. برای اینکه مجوز دریافت کند، باید بررسی شود و از مواردی مثل آسیبزدن به امنیت ملی یا عفت عمومی پاک شود. مطبوعات نیز که روندی متفاوت دارند و انتشارشان نیازمند مجوز پیشینی نیست، بهعلت تجربه قضائی که در چند دهه اخیر داشتند، سعی میکنند نسخه منتشر شدهشان، نسخهای عاری از آن موارد باشد.
در زدودن این موارد از آثار فرهنگی و هنری و مطبوعات و رسانهها، گاهی سلیقهها چنان میداندار میشوند که هر انتقادی به برخی دستگاهها مشمول آن میشود و اگر چیزهایی هم از دست متولیان رسمی در برود، کسانی هستند که با سلیقهای محدودکنندهتر و با بررسی دوباره آثار، مو را از ماست بیرون بکشند و نسخههای منتشرشده را از هر نظر بیخطر کنند. اگر هم گاهی گشایشی رخ میدهد، همگانی نیست. مثلا در تمام دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد نوشتن -جز به ستایش- درباره پرونده هستهای ناممکن و هزینهدار بود، اما در این دوره حتی گاهی اطلاعات نزدیک به محرمانه را هم میتوان نوشت؛ به شرطی که جزء مخالفان اصولگرای دولت باشی!
از همان دوران و حتی پیش از آن، تهیه فیلمهایی با نگاه انتقادی و با مضامین مطالبات اجتماعی و فقر و کارگری و آسیبهای اجتماعی، برچسب سیاهنمایی میخورد و هنوز هم میخورد و اگر متولیان رسمی هم کوتاه بیایند دیگرانی هستند که جلوی این فیلمها را بگیرند. وضعیت مطبوعات و رسانهها هم به گونهای است که نمیتوانند صدای معترضان و منتقدان برخی سیاستها و عملکردها را بازتاب بدهند و عملا در این حوزهها بازی را به رسانههایی واگذار کردهاند که خارج از ایران هستند.نتیجه چنین رفتاری با آثار فرهنگی و هنری و رسانهای این شده است که صداهای انتقادی و ناراضی از آثار ما شنیده نمیشود.
اکثریت جامعه خود و مسائلشان را در رسانهها و آثار فرهنگی و هنری نمیبینند؛ مثلا آن کارگری که چندماه حقوق نگرفته است، صدایی در مطبوعات و رسانههای ما ندارد، اما در رسانههایی که بیرون از ایران هستند، با آبوتاب بیشتری بازتاب داده میشود و هیزم آتشی را فراهم میکند که میخواهند تمام کشور را در آن بسوزانند. کمهزینهترین راه اعتراض و انتقاد، هم برای منتقد و معترض و هم حکومت، طرح آن در رسانهها و آثار فرهنگی و هنری است. رسانهها و آثار فرهنگی و هنری با بازتاب تدریجی اعتراضها و انتقادها میتوانند هم به حکومت در شناختن مسائل و مشکلات و حل تدریجی آنها کمک کنند و هم به معترضان و منتقدان در طرح کمهزینه صدایشان. از سالها پیش، همزمان با اعمال محدودیتهای رسانهای، پژوهشهای اجتماعی مانند حسگرهایی قوی نشانههایی از بحران و بخشهایی از نارضایتیها را نشان میدادند، اما چشمها و گوشها بر این نشانهها و صداها بسته بود و اگر بازتابش در رسانهها یا آثار فرهنگی و هنری دیده میشد، با پاککردن آن صداها و نشانهها، صورتمسئله پاک میشد. اگر آثار فرهنگی و هنری ما و رسانهها و مطبوعات ما بازتابدهنده صداهای معترض باشند و مردم معترض صدایشان را در رسانهها و آثار ببینند، مطالبات انتقادی تلنبار نمیشود تا به اعتراض بینجامد و برای فریادزدن به خیابان نخواهند آمد.
روزنامه شرق: سانسور با حذف صداهای معترض، آنان را به حضور در خیابان دعوت میکند. حضور در خیابان برای معترضان بیصدا، بهرغم هزینههایش، نوعی رسانه است؛ رسانهای که صدایشان را بازتاب میدهد. اگر صدای معترضان در رسانهها و آثار فرهنگی و هنری ما شنیده و دیده شود، معترضان و منتقدان احساس نیاز نمیکنند که در خیابان صدای خود را به گوش مقامات برسانند.