چرا دیگران شما را جدی نمیگیرند؟
دیدهاید بعضی از افراد انگار به محض ورود به جایی، همه چیز را تحت فرمان خود میگیرند؟ اما در مورد خودتان قضبه کاملا برعکس است؟ گاهی احساس میکنید الویتها و طرزفکر دیگران و خواستههایشان وجود شما را درو میکند؟ حتما خیلی سخت هم میتوانید دیگران را دعوت به همکاری و پیروی از خودتان بکنید!
به نظر میرسد بعضی از آدمها از بدو تولید شخصیتی قوی دارند اما عدهای دیگر همیشه خمود و تابع و بیدست و پا هستند و گویی همیشه منتظرند یک بزرگتر به آنها دستور بدهد. این احساس برایتان آشناست؟ شاید علتش این است که دیگران شما را به اندازه کافی جدی نمیگیرند، و به احتمال زیاد خود شما هم خودتان را جدی نمیگیرید.
جوری که دیگران ما را میبینند بستگی به این دارد که ما خودمان را چگونه میبینیم. ما دریافتی که از خود داریم را در هر رفتار و کلامی که به زبان میآوریم منعکس میکنیم. در ادامه برایتان میگوییم چرا اطرافیان شما شما را جدی نمیگیرند و چه باید بکنید.
به چیزی که میگویید پایبند نیستید
قولها و وعدههایی میدهید که بعدا نمیتوانید به آنها عمل کنید؟ آیا با هیجان و اشتیاق برای خانواده و دوستان خود توضیح میدهید که برنامهتان برای کار و زندگی و … چیست اما هرگز این اتفاقها نمیافتند؟
برای خودتان یک قانون جدید وضع کنید. به دیگران نگویید چه قرار است بکنید. در عوض کارهایی را که تاکنون انجام دادهاید به آنها بگویید. این کار شما نه تنها از شرمنده شدنتان در آینده جلوگیری میکند بلکه انگیزهتان را برای برنامهای که در ذهن دارید حفظ میکند. آدمهایی که به آنچه میگویند عمل میکنند، مورد احترامند و جدی گرفته میشوند. ضمنا این افراد مسئولیت پذیرترند.
پیگیر برنامههایتان نیستید
با خودتان روراست باشید؛ آیا اغلب پروژههای جدیدی در کار یا زندگیتان شروع میکنید اما کمی بعد متوجه میشوید هرگز از مرحلهی اولیه نمیتوانید جلوتر بروید؟ پس تعجبی ندارد که اطرافیانتان شما را جدی نمیگیرند. اتفاقی که اینجا میافتد این است که تابع هیچ سیستم هدف گذاری منطقی نیستید. شاید تصور کنید فقط افرادی که به دنبال دست آوردهای خیلی بزرگ هستند، هدف گذاری میکنند اما خوب است بدانید تنها راه انجام و تکمیل کارها، داشتن ِ برنامهای گام به گام و سپس پیگیری و عمل دقیق به آن برنامه است.
بلد نیستید کار و تفریح را از هم جدا کنید
این خیلی خوب است که علاقهمندیها فردیتان را با آنهایی که در حلقهی حرفهایتان هستند شریک شوید، اما به نظر میرسد امروزه حد و حدودها کمی بهم ریختهاند: کارمندان بیش از حد با رئيس خود صمیمی میشوند، و صاحبان کسب و کار با مشتریان خود دور میز بیلیارد جمع میشوند و همزمان با بازی از زندگی شخصی خود میگویند.
اما واقعیت این است که هر چه مردُم بیشتر در مورد شما بدانند کمتر میتوانند شما را در لباس یک حرفهای ببینند. بهتر است جزئیات زندگی شخصیتان را فقط برای دوستان مورد اعتمادتان نگه دارید، نه اینکه آنها را با همکارانتان مطرح کنید، چون باعث میشود شما را دست کم بگیرند و فرصتهای خوب حرفهای را از دست بدهید.
به جای عمل کردن، بهانه میآورید
به تمام زمانهایی فکر کنید که وقتتان را صرف این کردهاید تا به دیگران توضیح بدهید چرا نتوانستهاید کاری را که گفتهاید انجام دهید. حالا فکر کنید اگر به جای آنهمه آه و ناله کردن و بهانه تراشیدن، کارتان را میکردید و پشتکار داشتید چقدر بهتر و موفقتر میبودید. بهانه آوردن نوعی طفره رفتن و تعلل کردن است. این بار که خواستید تنبلیتان را گردن یک نفر دیگر یا شرایطی خاص بیندازید، سوالهای زیر را از خود بپرسید:
چرا از واقعیت فرار میکنید؟
واقعا چه چیزی من را از دست به کار شدن باز میدارد؟
اگر موثرتر بودم دیگران چقدر مرا جدی میگرفتند؟
برای اینکه این تغییر را در خودم شروع کنم با چه کسی باید مشورت کنم؟
با آدمهای اشتباهی می گردید
اگر دیگران ببینند بیشتر با آدمهای سطحی و اهمال گر یا گستاخ و وراج ارتباط دارید، معمولا شما را جدی نمیگیرند. درست است که قرار نیست همهی آدمها سبک زندگی کاملا سالمی داشته باشند و تمام رفتارهایشان منطقی و بیعیب باشد اما تعداد افرادی که معمولا رفتارهای منطقی دارند و درست فکر میکنند کم هم نیست. به دنبال ارتباط با کسانی باشید که ارزش وقت صرف کردن را داشته باشند، آدمهایی بااخلاقی که شخصیت قوی و باثباتی دارند و نشست و برخاست با آنها اعتماد بنفستان را بالا میبرد.
گاهی به سختی میتوانیم آدمهایی را که تاثیر مثبتی در زندگیمان ندارند کنار بگذاریم اما یادتان باشد دنیا پُر از افراد جورواجور است. اگر واقعا تصمیم گرفتهاید که دیگران شما را جدی بگیرند، یک دوست یا گروهی از دوستان جدید پیدا کنید که بتوانند کمکتان کنند به سمت هدفتان حرکت کنید