پشیمان ها از رای دادن به روحانی، می‌خواستند به رئیسی رای دهند؟

  • سیاسی
  • چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ ۹:۲۰
    کد خبر :228594

محمد جواد حق شناس گفت: یکی از رنج‌هایی که ما می‌بریم، این است که جریان رقیب قدر رفتار درست و دقیق و مناسب اصلاح‌طلبی را نمی‌فهمد و نمی‌داند و همچنان گوش و چشم را بر واقعیت بسته اند.
جریان اصلاح طلب که در انتخابات اردیبهشت ماه موفق به جلب آرای خاموش و در نهایت پیروز میدان شد، طی ماه‌های گذشته و به شکل های مختلف از این بخش از جامعه فاصله گرفته است. عملکرد دولت روحانی در همان ماه‌های اول عده‌ای را از مشارکت در انتخابات و رای دادن به گزینه تحت حمایت اصلاحات پیشمان کرد. اصلاح طلبان اما جانب دولت را گرفته و حمایت های خود ادامه دادند. موضع‌گیری‌های آن‌ها در جریان اعتراضات دی ماه نیز موجی دیگری از انتقاد را روانه این جریان سیاسی کرد و کار را به جایی رساند که شعار داده شود « اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا».

به گزارش نامه نیوز: با این وجود اصلاح طلبان بر موضع خود یعنی فاصله گرفتن از معترضان اصرار کردند. فعالان سیاسی اصلاح طلب حتی بیش از اصولگرایان مصاحبه کرده و ضمن محکوم کردن خشونت ، معترضان را به آرامش دعوت کردند. حال باید دید که پاداش تلاش‌هایشان برای بازگرداندن آرامش به کشور چیست؟ محمد جواد حق شناس عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و شورای شهر تهران اگرچه از رویکرد جریان متبوع خود طی ماه‌های بعد از انتخابات دفاع می‌کند اما معتقد است که رقیب و مجموعه حاکمیت قدر رویکردهای درست اصلاح طلبان را نمی‌دانند.

مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید؛

*اصلاح طلبان طی ماه‌های بعد از انتخابات و مشخصا بعد از کمپین پشیمانم و ناآرامی‌های دی ماه از بخشی از بدنه رای خود فاصله گرفتند. از این رویه اینطور تلقی می‌شود که حتی به بهای از دست دادن بخشی از رای خود، می‌خواهند ثابت کنند که در چارچوب حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند و بتوانند سهمی از قدرت داشته باشند. این گمانه را قبول دارید ؟ پاسخ حاکمیت به این رویکرد اصلاح‌طلبان چه خواهد بود؟ از این پس شاهد اقبال بیشتر به جریان اصلاح طلب هستیم؟

اول از همه باید ببینیم که مفهوم اصلاح‌طلبی چیست و بر اساس آن، انتظار خودمان از اصلاح‌طلبی را تعریف کنیم. در مرحله بعد نیز باید بر اساس همان تعریف، عملکرد اصلاح‌طلبی را ارزیابی یا نقد کنیم. با این مبنا باید ببینیم که آیا اصلاح‌طلبی در جریان دو رویداد اخیر نقش اصلاح‌طلبانه خود را به درستی ایفا کرد یا خیر. من فکر می‌کنم اگر ما اصلاح‌طلبی را تلاش برای بهینه‌کردن و اصلاح امور جامعه با کمترین هزینه و بدون تکیه و استفاده از روش‌های خشونت‌آمیز تعریف کنیم، اصلاح‌طلبی در هر دو ماجرا درست عملکرد کرد و به نظر من نمره قبولی می‌گیرد.

*این رویکرد را مناسب می‌دانید؟ انتقادات به اصلاح طلبان وارد است؟

موضوع اول یعنی کمپین پشیمانی نوعی تقابل با رأی مردم و امر انتخابات بود و بدون این‌که توضیح دهد آلترناتیو رای ندادن به روحانی چه بود، این را القاء می‌کرد که من از رای دادن به آقای روحانی پشیمانم. اگر شما می‌خواستید به آقای روحانی رأی ندهید، دو گزینه بیشتر نداشتید. یا باید در انتخابات شرکت نمی‌کردید، یا این‌که به کاندید رقیب آقای روحانی رأی می‌دادید. پیشنهاد پشیمان‌ها چه بود؟ تحریم انتخابات یا رأی به آقای رئیسی؟ من فکر نمی‌کنم هیچ کس از کسانی که با رویکرد اصلاح طلبی به آقای روحانی رأی به آقای رئیسی را جایگزین می‌کردند پس اگر قرار بر انتخاب دیگری بود، صندوق رأی را تحریم می‌کردند و این با مشی اصلاح‌طلبی هم‌خوانی ندارد. ما بعد از سال 76 و 88 خیلی تلاش کردیم که این رویکرد نادرست را اصلاح کنیم. به خصوص یک عده در خارج از کشور که خیلی در فضای کشور قرار نداشته و از رنجی که مردم برای تغییر امور می‌برند، خبر ندارند؛ رویکردهای رادیکالی را پیشنهاد می‌کنند و در صدر تحریم انتخابات هم هستند. این امر قطعا یک رویکرد اصلاح‌طلبانه‌ای نیست و من فکر می‌کنم رویکرد در اصلاح‌طلبی در این ماجرا کاملا درست، قابل دفاع و کاملا روشنگرانه است.

* فارغ از بحث درستی یا نادرستی رویکرد اصلاح‌طلبان، موضوع این است که به هر حال آن افراد پشیمان در انتخابات قبلی به گزینه مورد حمایت اصلاح‌طلبان رای داده و نهایتا پشیمان شده بودند. قبول ندارید که وقتی اصلاح‌طلبی از آن‌ها فاصله می‌گیرد، یک بخشی از بدنه رأی خودش را از دست می‌دهد ؟

در آن مقطع کسانی سردمدار این ماجرا شدند که خیلی در عرصه فعالیت‌های سیاسی حضور و سابقه نداشتند. مشخصا یادم می‌آید که تعدادی از چهره‌های مشهور یا سلبریتی‌ها آن کمپین را به راه انداختند؛ در حالی که اساسا رأی مردم در زمان انتخابات، متکی بر آرای این عده از عزیزان نبود. آن‌ها با دعوت جریان اصلاح‌طلبی و چهره‌هایی که قبلا در این حوزه‌ها هزینه داده‌اند و رهبران جریان اصلاحات پشت سر آقای روحانی قرار گرفتند و من فکر می‌کنم که آن روند یک نوع آدرس اشتباه دادن و یک نوع مصادره به مطلوب‌کردن رأی مردم توسط این دوستان بود. گرچه چهره‌های شناخته‌شده‌ای بودند و در فضای مجازی فالورهای زیادی داشتند اما هیچگاه در عرصه سیاست کشور نقش تعیین‌کننده نداشتند و تاثیرگذار نبودند و مردم هم تصمیمات سیاسی‌شان را با رویکرد این چهره‌ها تنظیم نمی‌کنند.

*یعنی می‌فرمایید که پشیمان‌ها اشتباه می‌کردند و فاصله‌گرفتن آن ها از جریان اصلاح‌طلب تاثیر چندانی در بدنه و رأی این جریان نداشت؟

بله، به طور خاص تاثیری نداشت. ضمن این‌که ما باید یاد بگیریم که در دنیای امروز چه خواسته‌ای را از چه کسی و از چه مرجعی پیگیری کنیم. قطعا من از یک سلبریتی انتظار دارم که بتواند در سینما درست نقش ایفا کند، به تعهدش عمل کند، جامعه‌اش را فراموش نکند، به ارزش‌های موردنظر ملت؛ ارزش‌های ملی، اخلاقی، فرهنگی و دینی پایبند باشد. هیچ وقت انتظار نداریم که یک سلبریتی یا یک ورزشکار شناخته‌شده که می‌تواند در مثلا یک زمین فوتبال خوب توپ را به چرخ دربیاورد؛ کارکرد سیاسی داشته باشد. شما از یک استاد دانشگاه یا یک چهره شناخته‌شده سیاسی یا حقوقی هم انتظار ندارید که بتواند در میدان ورزشی مثلا زیر یک وزنه 200 کیلویی برود.

* نقدی که به صحبت شما وارد می‌شود این است که در دوران مبارزات انتخاباتی از به صحنه آمدن و حمایت کردن‌های همین افراد و سلبریتی‌ها استقبال می‌شود و گمان می‌رود که حمایت آن‌ها از یک کاندیدای خاص موجب افزایش رای او می‌شود. چرا آن موقع این حرف‌ها را نمی‌زنیم و نمی‌گوییم که کارکرد سلبریتی‌ها چیز دیگری است؟

من دو بحث را مطرح می‌کنم. همین‌طور در جریان برگزای یک مسابقه ورزشی از حضور یک سیاستمدار در ورزشگاه استقبال می‌کنیم و آن را کمکی به امر توسعه ورزشی می‌دانیم یا در جشنواره فجر مثلا از حضور سیاستمداران و چهره‌های شناخته‌شده استقبال می‌کنیم قطعا حضور چهره‌های شناخته‌شده در عرصه‌های ورزش و هنر هم در بحبوحه انتخابات، یک امر کاملا منطقی و درست است. اما اگر قرار باشد این حضور جایش را با راهبری عوض کند، پسندیده‌ نیست. همین‌طور که اگر یک سیاستمدار بخواهد وارد فضای نقد فیلم یا تصمیم گیری در حوزه ورزش شود ، نخواهیم پذیرفت. از طرف دیگر اگر بخواهیم تصمیم‌سازی‌های عرصه سیاست یا اقتصاد را به این چهره‌ها که شناخت و تخصص کافی از حوزه ندارند، بسپاریم عملا بازگشت به عقب داشته ایم. این ها تجاربی است که معمولا در هیچ یک از کشورهای توسعه‌یافته‌ تکرار نمی‌شود. لذا من معتقدم که ما باید گریز داشته باشیم و از پوپولیسم پرهیز کنیم. ممکن است یک روز جریانی مثل آقای احمدی‌نژاد و یک روز جریان شبه روشنفکری بخواهد به پوپولیسم دامن بزند؛ فرقی نمی‌کند ما باید از جامعه‌مان مراقبت کنیم تا در دام پوپولیسم از هر نوع و صنفش نیفتد.

*در جریان ناآرامی‌ها دی ماه نیز به نظر می‌رسید که جریان اصلاح‌طلب مساله را برای خود آزمونی تلقی کرده تا اثبات کند از چارچوب حاکمیت خارج نشده است. همان‌طور که سال‌ها بر این امر تاکید داشته است.

وقتی تعریف اولیه یعنی اینکه اصلاحات باید در درون خود از خشونت پرهیز کند را پذیرفته باشیم عملکرد اصلاح طلبان در این رویداد نیز کاملا قابل دفاع است. در این اتفاقات اخیر دیدیم که جامعه به سمت یک خشونت کور در حرکت است و این امر اصلا با مشی اصلاح‌طلبان هم‌خوانی ندارد. طبق آماری که اعلام شد، بیست و چند نفر در اعترضات دی ماه کشته شدند. سوال این است که چه کسانی باید پاسخگوی این کشته‌ها و تلفات باشد؟

جریان اصلاحات از یک سو خشونت را نفی کرد و از سوی دیگر حاکمیت را خطاب قرار می‌داد که مساله را مدیریت کنند. این رویکرد درستی بود و جریان اصلاح‌طلب قطعا نمی‌توانست در این ماجرا جامعه را به حال خود رها کند تا جوان‌های زیر 25 سال ( اکثر کسانی در خیابان بودند، جوان بودند) بیایند و درگیر شوند و بعد هم یک خشونتی غیرقابل کنترل سرمایه‌های اجتماعی، سرمایه‌های اقتصادی و زیرساخت‌ها را هدف قرار دهد. اصلاح طلبان از طرفی به حکومت توصیه می‌کردند که باید صدای مردم را بشنود و پاسخ درستی به آن‌ها بدهد. به عبارتی ما در این میان هر دو طرف را مخاطب قرار دادیم و با عقلانیت و رفتارهایی که بتواند به بهبود شرایط جامعه کمک کند، خواسته‌های خودمان از آن‌ها را درخواست و تنظیم کردیم. قطعا رویکرد اصلاح‌طلبانه این نبود که با برخی از بلندگوهایی که در خارج از کشور بر طبل خشونت کور می‌کوبید و مردم به آتش‌زدن دعوت می‌کرد هم‌نوا شویم. با آن‌ها موافق نبودیم و مخالفت می‌کردیم. از سوی دیگر برای کنترل این حوادث نیز رفتارهای خشونت‌آمیز حتی توسط نیروهای امنیتی و انتظامی را توصیه نمی‌کردیم و با آن نیز مقابله می‌کردیم. رویکرد قطعا قابل دفاع است.

* این بدنه رادیکالی که در خیابان بودند و دست به رفتار خشونت‌آمیز زدند، همان کسانی هستند که در بزنگاه‌های انتخابات سراغشان می‌رویم و رأی‌شان تعیین‌کننده است. حالا اصلاح طلبان در جریان این رویکرد به قول شما قابل دفاع و درست از این بدنه فاصله گرفته اند؛ آیا مساله جریان اصلاح‌طلب را در انتخابات بعدی به چالش می‌‌کشد ؟

قطعا جریان اصلاح‌طلب از ریزش رأی خودش خوشحال نخواهد بود، اما مثل مخالفان جمهوری اسلامی هم نیست که برای حفظ رأی خودش حتی از اقدامات اشتباه‌ بدنه خود دفاع کند. جریان اصلاح‌طلبی حتی اگر مخالفتش موجب ریزش هم باشد، پای عملکرد نادرست بخشی از بدنه‌اش مهر تایید نمی‌زند. این نکته را نیز در نظر داشته باشید که ما زمانی قادریم به سمت اصلاح برویم که اگر در بین طیف خودمان هم اشکالی وجود داشت، آن را نقد کنیم. هم آنطور که اگر طیف مقابل و جریان مقابل هم اشتباه کرد، باید آن را نقد کنیم.

* بنابراین معتقد هستید که جریان اصلاح‌طلب حفظ هویت و گفتمان اصلی خود را به داشتن رأی بیشترکه قاعدتا منجر به سهم در قدرت می‌شود؛ ترجیح می‌دهد؟

می‌خواهم بگویم که گفتمان اصلاح‌طلبی در خدمت توسعه کشور است. در خدمت آرمانی که نهایتا می‌خواهد کشور از وضع موجود به وضع مطلوب ارتقا پیدا کند. حتی اگر جایی لازم دید، اصلاح‌طلبی باید از خودش هم بگذرد و یک موقعیت مناسب ایجاد کند تا کشور با کیفیت بالاتر مدیریت شود لذا به نظر من رویکرد اصلاح‌طلبی این است که بتوانیم با مشکلات، نارسایی‌ها، ناکارآمدی‌ها و فساد در هر شکلی مقابله کنیم، شفافیت را افزایش دهیم، جامعه را به سمت آگاهی پیش ببریم، مشارکت را حداکثری و قانون را حاکم کنیم، از خودمحوری و خودبزرگ‌پنداری و خودشیفتگی پرهیز کنیم. به نظر من حتی قهرمان‌پروری هم در ذات اصلاح‌طلبی نیست. باید تلاش کنیم که آحاد جامعه همه مسئولیت را به دوش بگیرند.

*برای جمع‌بندی بحث بفرمایید که رویکرد و موضع‌گیری‌های اصلاح‌طلبان در جریان دو اتفاق مورد اشاره چقدر از طرف جریان رقیب یا مجموعه حاکمیت قدر دانسته می‌شود ؟ فکر می‌کنید این رویکرد چقدر در تعامل بیشتر و فرصت‌ یافتن جریان اصلاح‌طلب موثر است؟

متاسفانه خیلی کم. یکی از رنج‌هایی که ما می‌بریم، این است که جریان رقیب و حاکمیت قدر این رفتار درست و دقیق و مناسب اصلاح‌طلبی را نمی‌فهمد و نمی‌داند و همچنان گوش و چشمش را بر واقعیت بسته است. اگر ما امروز می‌بینیم که این جامعه به این ناکارآمدی رسیده و دولت را مقصر می ‌دانیم، نشانه ناکارآمدی مجلس است. اگر ما یک مجلس قوی‌تر داشتیم، دولت به این وضعیت و شاید ناکارآمدی نمی‌رسید. اگر دولت ناکارآمد باشد، عواملش در سطح استان‌ها، استانداران، فرمانداران نیز ناکارآمد خواهند بود. اگر به سلسله‌مراتب موجود توجه کنیم، می‌بینیم که به هر حال یک نهادی مثل شورای نگهبانی با رویکرد نادرستش موجب شده که یک مجلس ناکارآمد شکل بگیر.

متاسفانه بهترین فرزندان و دلسوزان این جامعه که گذشته درخشانی داشتند و توانمندی‌ها را خود را نشان داده پای منافع ملی ایستاده‌اند، با نگاه محدود جناحی در نهاد نظارتی رد صلاحیت می‌شوند و این رد صلاحیت موجب می‌شود که یک انتخابات سالم شکل نگیرد و عملا یک مجلس ضعیف ایجاد شود. این ضعیف به تشکیل زنجیره‌ای از ضعف‌ها و ناکارآمدی‌ها در کشور منجر می‌شود و نتیجه‌اش همین نارضایتی‌ها است. من فکر می‌کنم که برای حرکت به سمت غلبه بر مشکلات نیازمند پایان نظارت استصوابی هستیم تا نیروهایی با فکر و رویکرد جدید در آن نهاد نظارتی جایگزین نیروهایی که درست فکر نمی‌کنند و متاسفانه درد امروز جامعه را درک نمی‌کنند، شوند. علی‌القاعده از آن‌جاست که باید اصلاحات شکل بگیرد و به نتیجه برسد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید