پایان هزار و یک مشکل
فرزند یک خانواده هفت نفره با هزار و یک مشکل است و با این جمله شروع میکند: «همه زندگی مان را برای گذران زندگی فروختیم و دیگر هیچ چیزی نداشتیم. تامین اجتماعی مخصوصا در شرایط خاص زندگی به درد ما خورد».
به گزارش ایسنا، فاطمه زنی حدودا ۴۰ ساله است و به خانهاش که میرسیم با روی گشاده به استقبالمان میآید و مثال کاملی از یک زن باسلیقه تبریزی است. دوران پر فراز و نشیبی را در کودکی و نوجوانی پشت سر گذاشته اما میگوید این قصههای تلخ، پایان خوشی برایشان داشته است.
او با این جمله که «تامین اجتماعی مخصوصا در شرایط خاص زندگی به درد ما خورد.» شروع به صحبت میکند و میگوید: پدرم در کارخانه لپه سازی در آذرشهر کار میکرد و کارش فصلی بود. ۱۳ ساله بودم که پدرم فوت کرد. ما پنج فرزند بودیم و مادرم برای بزرگ کردن ما تنها مانده بود. او کم کم طلاهایش را فروخت، خانهمان را فروختیم و به جایی رسیدیم که دیگر هیچ چیز نداشتیم. مادرم در خانه کار میکرد، گردو میشکست، قند خرد میکرد و من به او کمک میکردم.»
فاطمه ادامه میدهد: هر دختری باید خودش خرج خودش را در میآورد. خاطرم هست که یکی از خواهرانم در سال ۷۱ دانشگاه قبول شد اما چون نمیتوانست هزینه تحصیلش را بپردازد انصراف داد.
او با بیان اینکه یک روز یکی از همسایهها از مادرم سوال کرد مگر برای همسرت که کارگر کارخانه بوده بیمه رد نمیکردند؟ میگوید: چون کار پدرم فصلی بود هیچ وقت فکر نمیکردیم پدرم بیمه بوده است. با این حال بدون اینکه امیدی داشته باشیم مادرم به همراه آن همسایه در کارخانه پرس و جو کردند، به تامین اجتماعی رفتند. تا مدتی طولانی لیستهای کاغذی قطور بازرسی را میگشتند تا آنکه بعد از یکسال تماس گرفتند و گفتند به شعبه برویم، نام پدرم در لیستهای بازرسی پیدا شده بود.
فاطمه میگوید: از آن موقع تازه دردسرهای ما شروع شد. کارفرما باید ۵۵۰ هزار تومان پرداخت میکرد تا مستمری وصل شود اما چون پدرم فوت کرده بود زیربار نمیرفت. با هر مکافاتی که بود این پول پرداخت و در نهایت مستمری برقرار شد. رنگ و روی زندگیمان تغییر کرد، حال و روزمان بهتر شده بود، خواهرم دوباره درس خواند و کنکور داد، من هم تصمیم خودم را گرفته بودم و میخواستم در تامین اجتماعی کار کنم. خوب درس خواندم، امتحان دادم و قبول شدم و حالا خودم مسئول نامنویسی شعبه شهرمان هستم و ۱۸ سال سابقه کار دارم.
چند سال است که مادر این خانواده فوت کرده و مستمری او برای برادر فاطمه همچنان پرداخت میشود؛ برادری که بعد از فوت پدر، مریض احوال و دچار بیماری روحی میشود. آنها ۲۶ سال است که با یک مستمری هرچند کم اما به گفته خودشان پرخیر وبرکت زندگی می کنند و این حقوق تا پایان عمر برای پسر معلول خانواده برقرار است.
به گزارش ایسنا، خیاطی، رئیس شعبه تامین اجتماعی آذرشهر که در آن سالها بازرس شعبه بوده و خودش نام پدر فاطمه را در لیستهای حق بیمه رد کرده این قصه را از زاویه دیگری روایت میکند و میگوید: ورودی سال ۶۹ به سازمان بودم و در واحد بازرسی مشغول بکار شدم. فاطمه و خواهر و برادرهایش را از زمان بچگیشان میشناختم، پدرش در لپه سازی کار میکرد. هربار که میخواستیم گزارش رد کنیم، کارفرما زیربار نمیرفت زیرا کارگاه فصلی بود. ولی من وظیفهام این بود که نام آنها را بنویسم. هر سال که به کارگاه لپه سازی میرفتم اسم کارگران را رد میکردم و همین باعث شد بعد گذشت ۱۰ سال، مستمری برای این خانواده برقرار شود.
وی ادامه میدهد: به آجرپزی هم که میرفتم کارگرها شناختی نداشتد و همه فرار میکردند اما من به هر ترتیبی بود اسم آنها را مینوشتم. خاطرح هست مرد کارگری در آنجا مبتلا به سرطان بود، گلویش را با پارچه میبست و کار میکرد و اجازه نمیداد خانوادهاش بفهمند. او فوت کرد و خانوادهاش که در فقر شدید زندگی میکردند بعد از ۱۸ سال مستمری برایشان برقرار شد. من سرباز سازمان بودم و خوشحالم که احقاق حق شد.
تقی پور، مشاور مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در این باره میگوید: یکی از بهترین نظامهای تامین اجتماعی را در دنیا داریم و پستی و بلندیهای بسیاری طی کردهایم تا به این نقطه برسیم. مادامی که فرد زنده است مستمری میگیرد و بعضا خانوادههایی را داریم که تا ۷۰ سال از تامین اجتماعی مستمری دریافت کرده اند. اگرچه پرداختی فعلی مناسب رفع نیاز بازنشستگان نیست و شرمندهایم اما این پرداختی صورت میگیرد و میتواند برخی نیازهای اولیهشان را تامین کند.