نه قیام و نه کودتا؛ مصدق را شاه عزل کرد
محمد مهدی عبدخدایی از مبارزان سیاسی پیش از انقلاب با بیان اینکه اتفاقات بیست و هشتم مرداد سال 32 کودتا یا قیام ملی نبود، گفت: مصدق خلاف قانون اساسی مجلس را منحل کرد و شاه هم با اختیاراتی که از مجلس موسسان گرفته بود، مصدق را برکنار و زاهدی را نخست وزیر کرد.
تاریخ معاصر مبارزات گروه های سیاسی-مذهبی ایران علیه استبداد با نام فدائیان اسلام گره خورده است. گروهی متشکل از چند جوان معتقد و انقلابی به نام هایی چون شهید مجتبی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، محمد بخارایی و… که در سیاه ترین دوران خفقان به مبارزه با شاه و عمالش پرداختند.
جمعیت فدائیان اسلام تشکیلاتی زیرزمینی بود که در دهه 1320 خورشیدی، به رهبری طلبه جوانی به نام سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) با هدف برقراری حکومت اسلامی تشکیل شد. این گروه برای مبارزه با استبداد و برقراری حکومت اسلامی در دهه 20 تا 50 اقدام به اعدام انقلابی شخصیت هایی چون کسروی، هژیر، رزم آرا و حسنعلی منصور کرد. ترور ناموفق حسین فاطمی وزیر امور خارجه کابینه دکتر مصدق یکی دیگر از اقدامات این گروه بود. هدف فدائیان اسلام از ترور فاطمی، یعنی فردی که یکی از خیابان های تهران به نام او نامگذاری شده است، چه بود؟
عبدخدایی از اعضای برجسته فدائیان اسلام که خود را شاهد زنده بسیاری از رویدادهای تاریخ معاصر ایران می داند، فاطمی را کشته افراط خودش می داند و می گوید او را شهید نمی داند چون شهادت را انتخاب نکرده بود.
عبدخدایی به عنوان یکی از شاهدان زنده کودتای 28 مرداد می گوید، مصدق پشتوانه روحانیت و مردم را از دست داده بود به همین دلیل با ورود 5 تانک به خیابان ها دولتش سرنگون شد.
او اتفاقات روز 28 مرداد را کودتا و قیام ملی نمی داند و مدعی است مصدق خلاف قانون اساسی مجلس را منحل کرد و شاه هم با اختیاراتی که از مجلس موسسان گرفته بود، مصدق را برکنار و زاهدی را نخست وزیر کرد. عبدخدایی می گوید، آیت الله ابوالقاسم کاشانی برای حفظ وحدت ملی، قدرت نگرفتن توده ای ها و به راه نیافتن حمام خون با برکناری مصدق موافق بوده است.
عبدخدایی پس از 6 دهه، به قول خودش از اعدام انقلابی دکتر فاطمی دفاع می کند ولی از همسر وی به دلیل اینکه یک شب ناراحت خوابیده است حلالیت می طلبد.
گروه سیاسی ایرنا در آستانه شصت و پنجمین سالگرد کودتای 28 مرداد به سراغ «محمد مهدی عبدخدایی» از اعضای شاخص جمعیت فدائیان اسلام رفته است که در ادامه متن گفت و گو را می خوانید.
علت سقوط دولت مصدق چه بود؟
محمد مهدی عبدخدایی: مصدق در سال 1331 خورشیدی بر سر به دست گرفتن وزارت دفاع با شاه اختلاف پیدا می کند و با ممانعت محمدرضا پهلوی با این درخواست، استعفا می دهد و شاه هم به سرعت با کناره گیری او موافقت می کند. شاه که شناختی از مردم ندارد احمد قوام را جای مصدق به نخست وزیری بر می گزیند. قوام روز بیست وپنجم تیرماه اعلامیه معروفی را ارائه می دهد با عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» آیت الله کاشانی که در آن زمان رئیس مجلس بود چون اعتقادی به قوام نداشت وارد جریان می شود و اعلام می کند که اگر لازم باشد حکم جهاد اکبر می دهد.
خاطره ای از داریوش فروهر(از حزب ملت ایران) تعریف کنم. فروهر که به دلیل حمله به چند روزنامه توده ای بازداشت شده بود در سال 31 با من در زندان بود. او تعریف می کرد در کوچه (خیابان فعلی) پامنار تجمع کرده بودیم که سیدی آمد و اظهار نیاز کرد به او گفتیم پنج تومان به تو می دهیم به شرطی که روی یک در یا تخته چوبی بخوابی تا در میدان بهارستان به عنوان جنازه تو را بگردانیم و روی پارچه سفید هم دواگلی (مرکوکروم) ریختیم تا در ظاهر پارچه رنگ خون بگیرد. تخته را روی دوش خود قرار دادیم و با شعار «از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» به سوی بهارستان حرکت کردیم تا به مجلس شورای ملی رسیدیم. در این هنگام به ارتش دستور تیراندازی دادند همگی جنازه را رها کردیم و پا به فرار گذاشتیم این سید بیچاره هم پا به فرار گذاشت اما بر اثر اصابت گلوله کشته شد. در این روز عده ای کشته شدند.
ظهر سی تیر سال 1331 شاه از قوام می خواهد استعفا دهد و باردیگر مصدق نخست وزیری می شود اما پس از سیزده ماه همین دکتر مصدقی که با قیام مردم بر سر کار آمده بود با ورود پنج تانک به خیابان در 28 مرداد 1332 سقوط می کند! آقای دکتر مصدق شاید ملی بود ولی خائن نبود و متاسفانه اطلاعی از شرایط منطقه و شطرنج جهانی نداشت.
می توانیم بگوئیم وقایع روز 28 مرداد قیام مردمی بود؟
عبدخدایی: 28 مرداد نه قیام بود نه کودتا!
آنطور که در برخی منابع تاریخی آمده است دکتر مصدق روز قبل از کودتا از طریق آیت الله کاشانی و نورالدین کیانوری (حزب توده) از احتمال وقوع کودتا آگاهی داشته است. آیا تعبیر یکی از نویسندگان را قبول دارید، که گفته بود دولت مصدق به قدری ناتوان شده بود که خود هم تمایل داشت به عنوان قهرمان کنار گذاشته شود؟
عبدخدایی: مصدق همیشه می خواست به عنوان قهرمان کنار گذاشته شود اما نمی توانیم بگوئیم مصدق خودش می خواست که این اتفاق بیفتد اگر می خواست که مرتکب خیانت شده بود .
دولت مصدق به بن بست نرسیده بود؟
عبدخدایی: چرا، ولی می توانست از بن بست بیرون بیاید. منتهی چه چیزی باعث وقوع 28 مرداد شد بزرگترین اشتباه دکتر مصدق این بود که گمان می کرد میان دوکشور سرمایه داری آمریکا و انگلیس اختلافات بزرگی وجود دارد که می تواند از اختلافات آنها برای «سیاست موازنه منفی» استفاده کند. لذا می بینیم با تمدید اصل چهار ترومن و آوردن مستشاران نظامی به طور تلویحی به آمریکایی ها چراغ سبز نشان می دهد در حالی که این اشتباه محض بود، چرا؟ چون اگر همان زمان «طرح مارشال» را مطالعه می کرد، می فهمید که 85 درصد صنایع انگلیسی ها با سرمایه آمریکایی ها بازسازی می شدند. آمریکا، انگلیس عضو ناتو را ول نمی کند ایران را بچسبد، همین الان هم با گذشت 60 سال از کودتا، می بینیم انگلیس و آمریکا باهم اختلافی ندارند. مصدق باید متوجه می شد که محال است آمریکا به نفع ایران اقدامی بکند. اما مصدق کی این موضوع را فهمید؟ زمانی که وی در دادگاه لاهه شرکت کرد و بعد به واشنگتن رفت در آنجا فهمید آمریکا و انگلیس با هم هستند در آنجا مصدق می گوید، «خوب است بر سر در وزارت خارجه آمریکا نوشته شود اینجا کنسولگری انگلیس است.» مصدق می خواست به آمریکایی بفهماند که اگر به من امتیاز ندهید حزب توده بر سر کار می آید و ایران تبدیل به ایرانستان می شود.
این تعبیر مصدق است؟
عبدخدایی: به نظرم دکتر مصدق این طور فکر می کرد.
ولی طبق اسناد منتشر شده، دستگاه های جاسوسی انگلیس با طرح این شایعه قصد داشتند میان نیروهای ملی و مذهبی جدایی بیندازند.
عبدخدایی: چیزی که من ناظر بودم این است که وقتی پیش سرهنگ نادری رئیس کارآگاهی دکتر مصدق رفته بودم گزارش وی به دکتر مصدق را دیدم او روزنامه های چپ و وابسته به حزب توده مانند شهباز، به سوی آینده، نوید آزادی و مصلحت را به عنوان روزنامه های طرفدار دولت به مصدق معرفی می کند. مصدق به طور آشکار می بینید که روزنامه های حزب توده از او حمایت می کنند و به قول شما با کیانوری (با دادن خبر کودتا) هم ارتباط داشته است. مصدق چون وابسته به خارج نبود سیاست موازنه منفی خود را میان روسها و آمریکایی ها اجرا کرد اینجا بود که آمریکا و انگلیس باهم متحد شدند و مجموع روحانیت از مصدق (دور شدند.)
سندی دارید که نشان دهد که مصدق به چپ ها متمایل شده است؟
عبدخدایی: همه روزنامه هایی که از دولت حمایت می کردند…
همان زمان هم می گفتند که تداوم دولت مصدق موجب قدرت گرفتن توده ای ها می شود.
عبدخدایی: بله، سازمان نظامی حزب توده 628 افسر داشت. شرکت نفت، سیلو، چیت سازی دست همین توده ای ها بود. کارگران می خواستند تجمع (دمونستراسیون) کنند در تهران چهارصد هزار نفری از میدان فردوسی تا سرچشمه آدم جمع می شد فعالیت توده ای ها محسوس بود.
در روزهای منتهی به 28 مرداد نخست وزیر در برزخ به سر می برد و نمی دانست چکار کند. شاه از عراق به پایتخت ایتالیا رفته بود از طرفی اشخاص تندرویی چون آقای دکتر فاطمی می گفتند جمهوری اعلام کنید و مصدق هم می گفت شورای سلطنت تشکیل دهید. آیت الله شهرستانی در عراق از شاه استقبال کرده بود و در تهران هم آیت الله بروجردی تمایلی به حمایت از مصدق نداشت چون کتابهای تقی ارانی، کارل مارکس و انگلس توسط توده ای ها آزادنه تدریس می شد و روزنامه های چپ مرتبا می نوشتند «پای هر درختی یک آخوند را دار خواهیم زد» … شما اگر همه این موارد را مانند یک پازل کنار هم بگذارید می فهمید مصدق در عین حالی که به چپ ها، توده نفتی می گفت، برای امتیاز گرفتن از آمریکایی ها به توده ای ها نزدیک شده است.
در اینجا مصدق با اینکه حقوقدان است جهلی از خودش نشان می دهد او دوستانش مانند مکی و بقایی را به همدستی در قتل سرتیپ افشاردوست (رئیس شهربانی) متهم می کند و برای بازداشت آنها که نماینده بودند و مصونیت داشتند مجلس را منحل و اعلام رفراندوم می کند. یادم هست مصدق در نامه ای که به شاه با امضای «چاکر دکتر مصدق» یا «غلام خانه زاد» نوشت این موضوع را اعلام کرد. شاه هم به واسطه اختیاراتی که مجلس موسسان به او داده بود از فرصت استفاده کرد و با عزل مصدق، زاهدی را نخست وزیر کرد. آزموده (دادستان) در دادگاه به مصدق می گوید «خلاف قانون اساسی رفتار کردی شاه عزلت کرده و فرمان دستگیری شما را ابلاغ کرده است کودتایی در کار نبوده است بلکه شما را طبق قانون اساسی عزل کردند.» به همین جهت است که می گویم نه قیام ملی بود و نه کودتا.
آیا آیت الله کاشانی از این اتفاق (برکناری مصدق) راضی بودند؟
عبدخدایی: « به نظر می آید راضی بوده» آیت الله کاشانی از قدرت توده ای ها باخبر بود. شاه 2500 سال مظهر وحدت ملی بوده است امام (ره) تا خودش مظهر وحدت ملی قرار نگرفت، نگفت شاه برود. اقوام و زبان ها همگی شاه را به عنوان سنبل وحدت ملی قبول داشتند .اگر در آن روزها شاه می رفت و جنگ داخلی و حمام خون راه می افتاد چه کسی (امنیت را) تضمین می کرد؟ مصدق عاجز از آن بود که مظهر وحدت ملی باشد. اگر توده ای ها به میدان می آمدند چه حوادثی پیش می آمد؟ باید وضعیت آن دوران را مجسم کنیم و ببینیم چه شرایطی داشتیم. اگر شاه می رفت مصدق توانایی کنترل اقوام ایرانی را داشت و اقوام از او اطاعت می کردند؟ اینکه می بینیم آیت الله بروجردی برای بازگشت شاه تلگراف تبریک می فرستد (به همین دلیل است). نقطه مقابل وی، نواب صفوی است که در اعلامیه ای به شاه و نخست وزیر (زاهدی ) می گوید تا عملا مقابل قانون اساسی و اسلام تسلیم نشوند رسمی و قانونی نیستند. در صورتی که هر دو درست می گویند. آیت الله بروجردی با فهم بالایی که داشت می دانست ایران کثیرالاقوام است و از وقوع جنگ داخلی واهمه داشت.
یادم است در تهران پلاکاردهایی زدند که روی آن نوشته بود، ملت جمهوری دموکراتیک خلق می خواهد( مشابه حکومت کره شمالی یا چین) این چه مفهومی داشت؟ دکتر فاطمی از مصدق خواسته بود جمهوری اعلام کند ولی مصدق (موافقت) نکرده بود. دکتر فاطمی متوجه نبود در چه کشوری زندگی می کند سیل ممکن بود خود فاطمی را هم با خود ببرد. وقتی دکتر فاطمی را در خانه یک افسر توده ای به نام سروان محسنی بازداشت کردند در آنجا یک چک سی هزار دلاری و 2 فرستنده یافتند…
گفته بودید فاطمی می خواست میان شاه و مصدق آشتی برقرار کند.
عبدخدایی: فاطمی رابط وحدت میان شاه و مصدق پس از کشته شدن رزم آرا بود (1329) قربانی این وحدت هم فدائیان اسلام بودند. به همین دلیل شاه به فاطمی نشان همایونی داد. الان هم اثبات شده است گلوله (من) به دکتر فاطمی نخورده است…
عکسی وجود دارد که دکتر فاطمی را بر تختی در بیمارستان نشان می دهد و چند پرستار بر بالین او هستند.
عبدخدایی: «این فیلمی است که درست کردند تا فدائیان اسلام را از بین ببرند» زمان احمدی نژاد با خانم «پریوش سطوتی» همسر دکتر فاطمی ملاقات کردم…
در آن دیدار چه گذشت؟
عبدخدایی: پریوش(همسر فاطمی) زیباترین و بدآرایش ترین زن (همسر اعضای) هیات دولت بود. می خواستم ببینم واسطه ازدواج آنها که بوده است چون او دختر سرتیپ سطوتی همکار سرپاس مختاری است . چه عاملی باعث شده است که فاطمی دختر او را بگیرد و دیگر اینکه می خواستم از او حلالیت بطلبم و بگویم با دکتر فاطمی مخالف بودم ولی از اینکه شبی تا صبح ناراحت خوابیدی، حلالیت می طلبم. پریوش سطوتی در پاسخ گفت من هم قرار بود همراه دکتر فاطمی سر قبر مسعود بیایم ولی نتوانستم بروم. همان شب دکتر فاطمی تلفنگرام کرد و گفت، پریوش عزیزم نمی توانم ببینمت و فردا تو را خواهم دید. روز بعد متوجه شدم دکتر فاطمی مضروب شده است. به بیمارستان «نجمیه» رفتم و احساس کردم پای دکتر فاطمی را با اسید سوزانده اند.
پای دکتر فاطمی چطور با اسید سوزانده شد؟
عبدخدایی: او گفت نمی دانم. به همسر دکتر فاطمی گفتم عکسی که در موزه وزارت خارجه است دیده اید؟ آن عکس کیف دکتر فاطمی را نشان می دهد که گلوله پس از اصابت با کیف از طرف دیگر بیرون نیامده است، او حرف من را تصدیق کرد… او در مورد نحوه آشنایی با دکتر فاطمی گفت در یک مهمانی ، پدرم من را با او آشنا کرد. می دانید باجناق دکتر فاطمی که بود؟
نه.
عبدخدایی: سپهبد مهدی رحیمی (آخرین فرماندار نظامی تهران زمان وقوع انقلاب اسلامی ) که پس از انقلاب اعدام شد.
گویا فاطمی پس از ترور گفته بود دیدید انگلیسی ها مرا کشتند…
عبدخدایی: الان مشخص شده است که گلوله به او نخورده است. آنها چون با شاه هماهنگ شده بودند نخستین قربانی این جریان فدائیان اسلام بود به همین جهت مرحوم نواب صفوی در 25 اردیبهشت 1330 در مصاحبه ای با خبرنگار آسوشیتدپرس می گوید «من، دکتر مصدق و آیت الله کاشانی و جبهه ملی را به محاکمه اخلاقی دعوت می کنم.» در پایان مصاحبه می گوید قرار بود برادران من را آزاد کنند وقتی سند بردیم گفتند با سفارش خاص دربار این افراد باید در بازداشت بمانند. جالب است دکتر مصدق بازداشت می کند وقتی بازپرس قرار کفالت صادر می کند با سفارش خصوصی دربار آنها را در بازداشت نگه می دارند، چه رابطه ای میان دربار و مصدق وجود داشت؟ رابط این جریان کیست، چه کسی پس از مرخصی از بیمارستان به فاطمی نشان همایونی می دهد و چگونه شاه او را برای پست وزارت خارجه تایید می کند؟ این موارد را یک مورخ ولی همین شاه، دکتر فاطمی را اعدام کرد.
عبدخدایی: بله، علتش این است که شاه با چند نفر غرض شخصی پیدا کرد.
این غرض ورزی شخصی به دلیل اظهارات تند دکتر فاطمی علیه شاه در سه روز منتهی به کودتا بود؟
عبدخدایی: بله، تنها او نبود «کریم پورشیرازی» مدیر روزنامه شورش را در زندان رویش نفت ریختند و آتشش زدند چون در روزنامه اش نوشته بود، «آبجی اشرف (خواهر شاه) ژتون می فروشد.» آنها اگر قرار بود کسی را اعدام کنند باید مصدق یا سرتیپ ریاحی را اعدام می کردند این افراد بودند که در 28 مرداد «هل من مبارز» می طلبیدند. چطور آنها زندانی و فاطمی و پورشیرازی کشته می شوند؟ فاطمی که در میتینگ بهارستان در 26 مرداد( گفته شده تب داشته و نباید سخنرانی می کرده است) می گوید، «دربار ایران روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد» این جمله در باختر امروز (روزنامه فاطمی) منتشر شد. شاه به این خاطر با آنها مساله شخصی پیدا کرده بود. اگر آنها تندروی نمی کردند و متعادل رفتار می کردند قطعا اعدام نمی شدند.
اظهارات متفاوتی از شما در خصوص ترور فاطمی وجود دارد، جایی گفتید خوشحالم فاطمی به دست من کشته نشد و اظهار پشیمانی کردید و در جای دیگر از این اقدام دفاع کردید.
عبدخدایی: من کی گفتم پشیمان هستم!
اگر به گذشته برگردید بار دیگر دکتر فاطمی را ترور می کنید؟
عبدخدایی: باید واژه «ترور» را ریشه یابی کنیم این واژه در انقلاب کبیر فرانسه (1789 میلادی) به کار برده می شد و معنایش «ایجاد وحشت» است. ما در جامعه ایجاد وحشت نکردیم بلکه (علیه) رجال دولت اقدام کردیم.
به جای ترور از چه کلمه ای می توان استفاده کرد؟
عبدخدایی: از نظر ما «اعدام انقلابی» یا به گفته مرحوم طالقانی «اقدام انقلابی» (مناسب تر است) طالقانی سر قبر مصدق می گوید آنها (فدائیان اسلام) یک اقدام انقلابی کردند هژیر را زدند وکلای مردم به مجلس رفتند، رزم آرا را زدند نفت ملی شد…
اقدام سوم به چه منجر شد؟
عبدخدایی: منتج به این شد که دکتر فاطمی وزیر خارجه شود.
اقدام چهارم یا اعدام انقلابی حسنعلی منصور (1343) به چه چیزی منجر شد؟
عبدخدایی: من نبودم چون تازه از زندان آزاد شده بودم. مرحوم مهدی عراقی پیش من آمد و گفت وضع عوض شده است و مرجع تقلیدی به اسم حاج آقا روح الله رهبری را به دست گرفته است…
پیش از امام خمینی (ره)، مرجعیت شما چه شخصی بود؟
عبدخدایی: آیت الله سید« صدرالدین صدر» پدر امام موسی صدر مرجع تقلید ما بود.
آیت الله صدر مجوز شرعی می دادند برای …
عبدخدایی: روزی خدمت آیت الله صدر رسیدم گفتم مقلد شما هستم تکلیف من را مشخص کنید. گفت، «تاکنون با نواب صفوی هر کاری کرده اید تایید می کنم.» پس از رفتن به زندان، پدرم که قبل و بعد انقلاب امام جمعه مشهد بود و آنزمان با آیت الله صدر مباحثه داشت، به وی نامه می نویسد و می گوید «شما که مجوز می دهید، به پسر خودتان مجوز بدهید چرا به پسر من مجوز می دهید. پدر من همچین نامه ای به آیت الله صدر نوشته است»
شما در جایی گفتید به فرمان عبدالحسین واحدی، دکتر فاطمی را اعدام انقلابی کردید...
عبدخدایی: فرمان ایشان به تنهایی نبود. برای ملاقات نواب صفوی به زندان قصر رفتم وی به من گفت به شما ماموریت داده می شود، انجام دهید. همان زمان 51 نفر در زندان قصر متحصن شدند و اعلام کردند یا نواب صفوی را آزاد کنید یا در زندان می مانیم. دکتر فاطمی و جلالی نائینی پیش رئیس زندان قصر می روند و می گویند این افراد را از زندان بیرون کنید اگر در این ماجرا آسیبی به نواب صفوی رسید ما برای او بزرگداشتی می گیریم. فدائیان اسلام معتقد شدند که دکتر فاطمی و دیگران توطئه قتل نواب صفوی در زندان طراحی کرده اند. همان هفته عبدالحسین واحدی در جلسه ای مخفیانه فدائیان اسلام در خانه آقای شالچی حضور داشت. در آنجا واحدی گفت تصمیم براین گرفته اند حضرت نواب صفوی را از میان بردارند ما عکس العمل نشان خواهیم داد. چند روز بعد به همراه شالچی به خانه اش رفتیم. در آنجا آقای واحدی به من گفت، «وحدت شاه و نخست وزیر نتیجه اش از میان رفتن گروه های مذهبی است این وحدت باید گسسته شود. رابط این وحدت دکتر فاطمی است اگر فاطمی از صحنه خارج شود این وحدت بهم می خورد.»
واحدی اجتهاد داشت؟ و می توانست مجوز…
عبدخدایی: اجتهاد نداشت اما مرد شماره دوم فدائیان اسلام بود. خود نواب صفوی هم اجتهاد نداشت. نواب می گفت من «مجتهد متجزی» هستم و از مرجع (آیت الله صدر) اجازه گرفته ام. وقتی پیش واحدی رفتم وی گفت «باید شهید بشوی آیا به میدان می روی که به گونه ای شهید شوی؟»
در آن زمان 15 ساله بودید؟
عبدخدایی: بله، اوایل سال 1330 بود. من اعلام آمادگی کردم واحدی اسلحه کلتی آورد و گفت این ماشه را بچکانی گلوله در می رود… روز اول (برای ترور فاطمی) رفتم دفتر روزنامه «باختر امروز» و اسلحه را لای نان سنگک گذاشتم. در آنجا به جلالی نائینی گفتم برای کار به روزنامه آمدم تا من را پیش دکتر فاطمی ببرد تا من اسلحه بکشم. ولی دکتر فاطمی آنروز نبود تا اینکه متوجه شدم دکتر فاطمی عصر یک روز جمعه بر سر قبر مسعود در «ظهیرالدوله» می خواهد سخنرانی کند. همان روز هنگام صحبت های فاطمی برای هدف قرار دادن او از یک قبر بالا رفتم که من را پایین آوردند سپس از فاصله یک و نیم یا 2 متری روی دکتر فاطمی ماشه را چکاندم. اسلحه را انداختم و رفتم کنار ایستادم.
پس از بازداشت در شهربانی گفتم، «ضارب دکتر فاطمی هستم و عضو فدائیان اسلام و آماده شهادت هستم» حتی سرلشکر کوپال رئیس شهربانی در این باره به شاه گفته بود، «ما یک بچه شیر آنها را گرفته ایم.» شب در شهربانی … به آنها گفتم (هنگام خوردن شام) پیاز نخوردم. گفتند چرا پیاز نخوردی؟ گفتم فردا ممکن است بازجو از بوی پیاز من ناراحت شود. به من گفتند، «گلوله برداشتی یکی رو بکشی حالا از می ترسی از دهانت بوی پیاز بیاید؟ گفتم آن وظیفه شرعی و این رابطه انسانی من است. گفته های من برای آنها تعجب آور بود.»
در یکی از کتابهای پیش از انقلاب خواندم شما با چاقو فاطمی را زخمی کردید.
عبدخدایی: من اصلا چاقو نداشتم. یک اسلحه کلت بود که در موزه شهربانی نگهداری می شود روی آن سه شعار «آزادی فوری حضرت نواب صفوی و استاد خلیل طهماسبی، اجرای سریع احکام نورانی و مقدس اسلام و قتل ایادی و اجانب و سرکوبی دشمنان اسلام و ایران، روس انگلیس و آمریکا » نوشته شده بود.
از اعدام انقلابی دکتر فاطمی پشیمان هستید؟
عبدخدایی: پشیمان نیستم. خاصیت آن سن است.
در این سن چطور؟
عبدخدایی: الان 82 ساله هستم و مقداری حالت عرفانی پیدا کردم.
با علم به اینکه دکتر فاطمی شهید خواهد شد بازهم به این کار اقدام می کردید؟
عبدخدایی: «ببینید دکتر فاطمی را چون شاه کشته است به او شهید می گوییم»
نواب صفوی را هم شاه اعدام کرد.
عبدخدایی: بله، این وضع برای فاطمی پیش آمد یعنی او از سقوط شاه اطمینان پیدا کرد و سخنرانی (تندی علیه شاه) کرد و با شهادت روبرو شد ولی نواب صفوی با شهادت روبرو نشد بلکه شهادت را انتخاب کرد. دکتر فاطمی «کشته افراط خودش شد»
پس شما دکتر فاطمی را شهید نمی دانید.
عبدخدایی: نه، معتقدم که نه فاطمی بلکه پورشیرازی هم شهید نیست. آنها به دلیل اینکه فکر می کردند شاه سقوط می کند و بر نمی گردد مواضع تندی گرفتند در حالی که شهید نواب صفوی در زمان اقتدار شاه (مقابل او ایستاد)
از طرفی از اعدام انقلابی دفاع می کنید و از طرف دیگر، از همسر دکتر فاطمی حلالیت می خواهید …
عبدخدایی: از همسر فاطمی به دلیل آنکه زن جوانی بود که از خبر تیراندازی به شوهرش ناراحت می شود، حلالیت خواستم.
جمعیت فدائیان اسلام که شما دبیرکل آن هستید چند عضو دارد؟
عبدخدایی: طبق قوانین جدید کنگره ای با حضور 500 عضو مجمع عمومی برگزار کردیم. بیشتر نیروهای فعلی فداییان جدید و جوان هستند و قدیمی ها هم اغلب فوت کردند فقط چندنفر از نسل قدیم در مشهد، کرج و آبادان زندگی می کنند.
رابطه فداییان و موتلفه چگونه بود؟
عبدخدایی: موتلفه پس از پانزدهم خرداد 1342 تشکیل شد. امام (ره) به دلیل آنکه سیستماتیک فکر می کرد دستور دادند هیات های تهران ائتلاف کنند… لذا شاخه نظامی هیات های موتلفه، فدائیان اسلام بودند منتهی وقتی این تشکل آمد شهید بهشتی را به عنوان مدیر و شهید مطهری را به عنوان تئوریسین در کنار آنها گذاشتند لذا آنها فعال شدند. در سال 44 چهار نفر از اعضای موتلفه که در ترور حسنعلی منصور دست داشتند، تیرباران شدند.
اعدام های انقلابی فدائیان اسلام را امام خمینی (ره) تایید می کرد؟
عبدخدایی: «چگونه باید بگوییم امام… (تایید می کرد)»… پس از انقلاب مهدی عراقی و همه اعضای فدائیان اسلام همراه امام (ره) بودند. محمد جواد باهنر مسئول فروش روزنامه منشور برادری در کرمان بود. شهید رجایی شب اولی که رئیس جمهور می شود، می گوید حرفهایی که امروز جمهوری اسلامی می زند فدائیان اسلام آن موقع می زد…
چرا عده ای در برخی تجمع ها حکومت قبلی را ستایش می کنند؟
عبدخدایی: جامعه ما از گذشته بی اطلاع است. رسانه های گروهی در این باره مسؤل هستند. چطور آنها ننوشتند روزی که رضاخان تهران را گرفت یک خانه در آلاشت داشته است ولی روزی که از ایران رفت 45 هزار سند منگوله دار و 60 صندوق عتیقه با خود برد اینها را از کجا آورده بود؟ نمی گویند این راه آهنی را رضا خان به دستور خارجی ها ساخت و با این کارش خیانت کرد چون باعث قحطی پس از شهریور 20 شد. همه نفت ما را از طریق بندر خرمشهر به بندر ترکمن می بردند به همین خاطر مردم صبح تا ظهر برای نیم لیتر نفت توی صف می ایستادند. جمعیت ایران در آن دوران 12 میلیون و 700 هزار نفر بود آنچنان دچار قحطی شدند که دانه خرما را آسیاب کرده، پخته و می خوردند. چطور سیلوها ما خالی شد، چرا ارتش رضاخان نتوانست مقابل متفقین مقاومت کند؟ در حالی که رضاخان از سال 1305 تا 1320 یک سوم بودجه کشور را خرج ارتش کرده بود سربازان برای زنده ماندن، پوتین یا تفنگ خود را در ازای دریافت نان می دادند.
هدف رضاشاه از ساخت دانشگاه معقول و منقول چه بوده است، کشف حجاب و حمله به سنت های مذهبی یا متحدالشکل کردن لباس مردم با چه هدفی اجرا شد؟ سرمایه داران انگلیسی در هندوستان کارخانه نساجی زدند و نتوانستند فروشی داشته باشند و پارچه ها دپو شد. به رضا شاه گفتند مردم رو متحدالشکل کن تا اجناس انبارهای انگلیسی ها در هندوستان به فروش رود. این موضوعات را مردم نمی دانند. از رسانه های جمعی گله دارم که چرا نتوانستند در چهل سال گذشته خیانت های این پدر و پسر را به مردم نشان دهند.
مادر بزرگوار شما گویا قربانی کشف حجاب شدند.
عبدخدایی: بله، پدرم که فرد مجتهدی بود به دلیل مخالفت با رضاخان در سال 1311 از تبریز به مشهد تبعید شد… و در محله آذری ها خانه ای خرید. مادرم با یکی از زنان همسایه به حمام می رود. در راه بازگشت، یک پاسبان برای برداشتن پوشش آنها حمله ور می شود. آنها خودشان را به منزل همسایه می اندازند مادرم که حامله بود به زمین می افتاد و بچه اش سقط می شود و مادرم 16 روز در حالی که یکساله بودم فوت می شود به همین دلیل چهره مادرم یادم نیست. پدرم در مشهد بار دیگر ازدواج می کند و عمه «علم الهدی» امام جمعه فعلی را به عقد خودش در می آورد…
برای آگاهی نسل جوان از شکنجه های ماموران شاه چیزی به یاد دارید؟
عبدخدایی: شکنجه ها در آن زمان بسیار طاقت فرسا بود. «خلیل طهماسبی» که در سال 1329 رزم آرا نخست وزیر را اعدام انقلابی کرد درون بشکه ای پر از شیشه خورده انداخته بودند و در کرویدور زندان می چرخاندند. زمان «تیمور بختیار» هر زن یا پسر جوانی را که می گرفتند برای گرفتن اعتراف، او را جلوی خرس می بردند چون خرس از زن و پسر بچه خوشش میاد. «مظفر ذوالقدر» زیر شکنجه نواب صفوی را لو داد. اخیرا شنیدم «پرویز ثابتی» (مسئول اداره کل سوم ساواک ) در آمریکا گفته است ما شکنجه نمی دادیم. خود ثابتی شکنجه گر بود آلات شکنجه هست و ما هنوز نمرده ایم. ما که دیدیم چگونه شکنجه می دادند چنان کتک می زدند که آدم به مرگ راضی می شد. شاید تعجب کنید اگر بگویم در زندان به عنوان «قهرمان شکنجه» می شناختند. زیر شکنجه کسی را معرفی نکردم. عکس من به عنوان قدیمی ترین زندانی در موزه عبرت (کمیته مشترک ضد خرابکاری ) هنوز هست.
از زمانی که شما را بازداشت کردند چه مدتی شکنجه دادند؟ برخی توجیه گران جنایات ساواک با انکار شکنجه زندانیان ادعا می کنند زندانی را از لحظه بازداشت به مدت 24 ساعت شکنجه می کردند که محل اختفای دوستانش را لو دهد.
عبدخدایی: من و برادرم زیاد شکنجه دیدیم. مرا تا لحظه ارسال پرونده (به دادگاه) به طور میانگین بین 8-9 ماه شکنجه کردند.
9 ماه شکنجه!
عبدخدایی: 9 ماه متناوبا شکنجه می دادند اگر اعتراف می کردی دیگر شکنجه نمی کردند. در این دوران خیلی اذیت شدم من 4 سال هم در برازجان تبعید بودم جایی که گرمایش به 53 درجه هم می رسید و مجموعا 9 سال و 8 ماه زندان بودم.
بزرگترین دغدغه شما هم اکنون چیست؟
عبدخدایی: «سوء مدیریت برخی مسؤلان دغدغه من است (چه چپ و چه راست) کشور در بحران به سر می برد و عامل شکل گیری این وضع سوء مدیریت است … متاسفانه در شرایط بدی زندگی می کنیم، ترامپ یک توپ خالی می رود همه می ترسند. ما توی این مملکت به دنیا آمده و سپس می میریم روزی که خدایی ناکرده حمله ای به ایران شود من 82 ساله به جبهه می روم. خاک این وطن را دوست دارم. من در این مملکت بزرگ شدم (با بغض) کشور شیعه است و (در آن) نام امام زمان و حسین بن علی (ع) و نام مظلومیت حضرت علی اصغر (ع) برده می شود، کجا بروم بهتر از اینجا؟ اگر چه هیچ کجا جایی ندارم. ما کشورمان را در بحران نگه داشتیم ما یکی از کشورهای ثروتمند جهان هستیم اگر یک مدیریت خوب کشور را اداره کند ما پیروز می شویم. چطور 8 سال در جنگ شکست نخوردیم؟ …
چطور الان در بحران هستیم؟ سوء مدیریت و ندانستن راهکارها (ما را به اینجا رساند) هیچ کس را به خیانت متهم نمی کنم (ولی آنها را) متهم به ناکارآمدی می کنم. چرا ذخیره ارزی ما باید به این وضع دچار شود، چرا دلار یکباره باید ده هزار تومان شود، چرا 2 تن و نیم سکه را یکنفر باید بخرد، چرا باید فاصله طبقاتی باشد؟ یک بار به (مرحوم) هاشمی رفسنجانی گفتم ما انقلاب نکردیم که اتوبان و برج بسازیم، انقلاب کردیم تا فاصله طبقاتی را از بین ببریم. نمی شود در سال یک نفر 40 میلیارد تومان سود ببرد و نفر دیگر مجموع درآمد سالیانه اش 15 میلیون تومان باشد این خلاف است و متاسفانه این اتفاق افتاده است. به عنوان پیری که 67 ساله در جریان های کشور هستم، می گویم مدیران کشور باید طرحی نو دراندازند تا ما را از این بحران نجات دهند. آقای عزیز! می توانیم با آمریکا مقابله کنیم چون ملت ما از این کشور آسیب دیده است. امیدوارم نسل آینده بداند چه اتفاقی افتاده است.»