ناگفتههای قشنگ کامکار درباره محمدرضا لطفی
همسر سابق محمدرضا لطفی گفت: تمام کسانی که اطراف ما بودند متأسفانه به کارهای سیاسی میپرداختند و لطفی را کشاندند به چاله و خودشان امروز بالای آن چاله زندگی میکنند.
قشنگ کامکار نوازنده سهتار و ویولن و از اعضای گروه موسیقی کامکارها است. او متولد سال ۱۳۳۲ و زاده سنندج است.
قشنگ کامکار در ۱۷-۱۶ سالگی با محمدرضا لطفی ازدواج کرد اما سرانجام، اندیشههای سیاسی لطفی منجر به متارکه این زوج هنری شد. البته این جدایی هیچگاه از احترام لطفی نزد کامکارها نکاست.
قشنگ کامکار در این گفتوگو از روند شکلگیری کانون چاووش و فروپاشی آن و سالها زندگی درکنار لطفی سخن گفته است.
شما از همان ابتدا در کنار افرادی که گروه “چاووش” را تأسیس کردند بودید؟
من از زمان شکلگیری این گروه و حتی تأسیس کانون چاووش دریک ساختمان قدیمی حضور داشتم و در تمام لحظات کنار اعضای چاووش بودم. از چیدن وسایل گرفته تا تمرینات. درواقع شاهد عینی آن روزگار سخت موسیقی بودم. اعضای این کانون بدون چشمداشتی به آموزش و تمرین موسیقی مشغول بودند. البته لطفی ردیفهای موسیقی را هم تدریس میکرد ودر این مورد حساسیت خاصی داشت.
به این علت که خود ایشان دوران بسیار سختی را درآموزش موسیقی نزد استادانی چون عبدالله دوامی و نورعلی خان برومند گذرانده بود. پیش از انقلاب لطفی با استاد ابتهاج آشنا شد و بسیار مورد توجه ایشان قرار گرفت و از اینکه جوانی چنین با اشتیاق در موسیقی فعالیت میکند بسیار ابراز خرسندی کرد. آقای ابتهاج موسیقی را بخوبی میشناخت و آگاه به زندگی موزیسینهای آن زمان بودند. بعد از مدتی به دعوت آقای ابتهاج که آن زمان رئیس مرکز موسیقی رادیو بود لطفی به برنامه “گلچین هفته” رادیو راه یافت. تا اینکه انقلاب شد و روزگار و شرایطی موسیقی به کلی عوض شد. دیگر نه خبری از چاووشی بود و نه لطفی.
در زمان انقلاب لطفی و آقای ابتهاج دراعتراض به فضای سیاسی آن دوران و کشتارهایی که صورت گرفت همراه اعضای کانون چاووش از رادیو استعفا کردند. بعد از انقلاب آقای لطفی از ایران رفت و این اتفاق موجب ایجاد فاصله بین اعضای گروه چاووش شد و آرامآرام گروه های موسیقی “عارف” و”شیدا” و درواقع کانون چاووش از هم پاشید. در واقع با رفتن آقای لطفی از ایران اعضای این کانون به نوعی بیپناه و بیسرپرست شدند. آن هم در دورانی که موسیقی چندان رایج نبود و مخالفتهای شدیدی هم در برابرش وجود داشت.
بنابراین کسی به فکر تأسیس کلاس موسیقی نبود. نه کنسرتی برگزارمی شد و نه اجازه حمل ساز داشتند. اوضاع بد مالی نوازندگان و از همه مهمتر صمیمیت و دوستیای که از بین رفته بود سبب شد حتی این هنرمندان رغبتی به ساززدن نداشته باشند؛ تا آنکه دو- سه سال بعد از انقلاب من از آقای لطفی جدا شدم و به طور کلی از “چاووش” کنارهگیری کردم و در گروه کامکارها و در کنار برادرانم فعالیت داشتم تا به امروز. شاید جدایی ما هم تأثیر زیادی بر به هم خوردن گروه چاووش گذاشت. در مستند “چاووش از درآمد تا فرود” هم به این مسائل پرداخته شده است.
پس اگر زندگی شما و آقای لطفی ادامه مییافت گروه چاووش از هم نمیپاشید؟
بله. گروه چاووش میتوانست ادامه داشته باشد اما متأسفانه همه چیز به هم خورد. بیشتر اعضای این گروه از خانواده کامکارها بودند و بیتردید با بازگشت دوباره آقای لطفی به ایران و حضور دوباره این اعضا، چاووش میتوانست فعالیت خود را از سر بگیرد و ادامه دهد.
البته ایشان در ایران تمام تلاش خود را در احیای دوباره این گروه انجام دادند اما متأسفانه آن گروهها از هم پاشید و بسیاری از نوازندگان مهاجرت کردند جزخانواده من. من نیز یکی دو سال بعد از انقلاب و درواقع زمانی که موسیقی توانست حیات دوباره بگیرد با گروه موسیقی کامکارها به روی صحنه رفتم و در واقع نخستین زنی بودم که درآن شرایط سخت توانست اجازه حضور در صحنه موسیقی داشته باشد. اما امروز میبینید که چه فضای خوبی در موسیقی ایجاد شده و خوشبختانه همه خانم ها میتوانند گروه موسیقی داشته باشند و بخوانند.
با این تفاسیر میتوان گفت دو اتفاق مهم مسیر موسیقایی کشورمان را تحت تأثیر خود قرارداده است. نخست جدایی شما از استاد محمد رضا لطفی و دیگری اختلاف و همکاری نکردن پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان؛ نظر شما دراین باره چیست؟
شجریان، مشکاتیان و لطفی رأس کانون چاووش بودند و نقش بسیار مهم و مفیدی در ارائه موسیقی داشتند. اما در رویدادهایی مثل جشن هنر شیراز اتفاقات بسیار بدی افتاد. البته آقای شجریان هیچ تفکر سیاسی خاصی نداشتند. همیشه میگفتند سیاست را وارد هنرخود نکنید و کار موسیقی خود را انجام بدهید اما دیگر دوستانی که دراین کانون بودند چون اغلب جوان بودند مثل آقای لطفی متأسفانه دوست داشتند کارهای سیاسی انجام بدهند و در اغلب جلسه هایی که در منزل ما برگزار میشد یک عده موافق این کارهای سیاسی بودند یک عده مخالف. من هم براین نظرم وقتی سیاست وارد زندگی و کار هنری شود زندگی از دست خواهد رفت. درواقع وقتی ترجیح میدهید یک کار سیاسی در کنار کارهنری انجام شود قطعاً کار هنری افت پیدا خواهد کرد.
من و لطفی در کانون چاووش صمیمانه کار میکردیم. قبل ازاینکه نوازنده باشیم، دوست و رفیق یکدیگر بودیم اما این رابطه به هم خورد چرا که لطفی با تمام مهربانیهایی که داشت حرف، حرف خودش بود. او سیاست را اولویت زندگی خودش میدانست.
بهتر است بگویم سیاست باعث جدایی من و لطفی شد. تمام کسانی که اطراف ما بودند متأسفانه به کارهای سیاسی میپرداختند و لطفی را کشاندند به چاله و خودشان امروز بالای آن چاله زندگی میکنند. آنها لطفی را نابود کردند. با نابود شدن او من و فرزندم هم نابود شدیم. لطفی در مسیر موسیقایی من بسیار تأثیرگذار بود و تلاشم در زندگی این بوده که با تمام احساس و قدرتم از ایشان حمایت کنم. لطفی همیشه در خاطر من خواهند ماند و هیچگاه فراموش نمیشود.